2ـ دومین عامل، كشتار و خونریزی بسیار زیادی بود كه دامن هر دو سپاه را گرفته بود و ترس آن میرفت كه سرانجام همه كشته و نابود شوند. از اینرو درخواست توقف جنگ موضوعی بود كه هر دو گروه به آن تمایل نشان میدادند.
3ـ سومین عامل، خستگی و درماندگی مردم بود كه بر اثر جنگهای طولانی توانشان تحلیل رفته بود و چنان وضعیتی پیش آمده بود كه گویا همگی در انتظار این پیام صلح و آشتی بودند. اكثر سپاهیان حضرت علی گرایش به خاتمه جنگ و مخاصمه داشتند. به همین خاطر اكثراً این جمله را بر زبان میآوردند كه: «قد أكلتنا الحرب و لانری البقاء الا عن الموادعة»؛ جنگ تمام قوای ما را تحلیل برده است و برای بقای خود چارهای جز ترك مخاصمه نداریم. این جمله كه بر زبان اكثر سپاهیان حضرت علی زمزمه میشد، نشان میدهد كه بالا بردن قرآنها جهت توقف جنگ، فریب و نیرنگی از طرف حضرت عمرو بن عاص و حتی به ابتكار ایشان نبوده است؛ بلكه در جنگ جمل كعب بن سور، قاضی بصره، برای توقف نبرد به چنین اقدامی دست زده بود. اما شورشیان جنگطلبان و سبائی او را تیرباران كردند تا در اقدامش موفق نشود.
4ـ چهارمین عامل، پاسخ مثبت به ندای وحی بود كه خداوند در آن از بندگانش خواسته است: «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول»[نساء: 59]؛ هرگاه در چیزی اختلاف كردید، آن را به خدا و رسول (یعنی به حكم شرع در پرتو قرآن و سنت) بازگردانده و ارجاع دهید.
به همین سبب وقتی به حضرت علی (رضیاللهعنه) پیشنهاد شد كه تصمیمگیری در این باره را به قرآن واگذارد، گفت: من در این ارتباط از شما اولیتر و سزاوارترم و به حكمیت و داوری كتاب خدا رغبت بیشتری دارم؛ كتاب خدا بین من و شما داور خواهد بود.
یكی دیگر از اتفاقاتی كه در جنگ صفین رخ داد و به روشن شدن موضع درست از نادرست و پایان یافتن جنگ كمك كرد، شهادت صحابی جلیلالقدر حضرت عمار بن یاسر به دست سپاهیان شام بود. حضرت معاویه و مردم شام به تصور اینكه موضعشان در خونخواهی حضرت عثمان (رضیاللهعنه) و خودداری از بیعت با حضرت علی (رضیاللهعنه)، تا روشن شدن قضیه قاتلان حضرت عثمان و قصاص آنان، موضع درست و برحقی است، در مقابل ایشان ایستادگی كردند تا اینكه سرانجام نبرد صفین روی داد.
اصحاب جلیلالقدری كه تا آن زمان در قید حیات بودند یكی از این سه موضع را اختیار كرده بودند: 1ـ گروهی به خونخواهی خلیفه سوم و دفاع از این موضع پرداختند، 2ـ گروهی موضع حضرت علی (رضیاللهعنه) را تأیید كردند و به ایشان پیوستند، 3ـ و اما گروه سوم، كه بیشترین تعداد صحابه را شامل میشد، كسانی بودند كه مخالف نزاع و درگیری بودند و انزوا اختیار كرده بودند.
در این میان شهادت حضرت عمار اتفاق افتاد و در پرتو حدیث نبوی: «تقتلك الفئة الباغیة» [تو به دست گروه عصیانگر و سركش كشته میشوی]، برای همگان روشن شد كه حق با حضرت علی (رضیاللهعنه) بوده است و همه باید با ایشان بیعت و از ایشان پیروی میكردند. این اتفاق و روشن شدن موضع حق، ادامه نبرد را بیمعنا كرد و همه را به تلاش برای پایان دادن به نبرد ترغیب كرد، و در چنین شرایطی موضوع حكمیت مطرح گردید و پذیرفته شد.
وقتی خبر شهادت حضرت عمار به حضرت عمرو بن عاص رسید، گفت: «وددت أنی مت قبل هذا الیوم بعشرین سنة»؛ كاش كه من بیست سال قبل از این روز از دنیا رفته بودم.