نویسنده: شکران احمدی

نخستین مرحله جنگ صفین

وقتی تلاش‏هاى صلح ناكام شد، جنگ آغاز گشت؛ امّا از آنجایی‌كه طرفین مسلمان بودند و یكدیگر را دوست مى‌‏داشتند لذا، شور و شوق خاصى نسبت به جنگ نشان نمى‏‌دادند، عموماً مى‌‏خواستند كه به یك صورت صلح برقرار شود. روش جنگ چنین بود كه از طرفین یك یك نفر وارد میدان شده با هم به مبارزه مى‏‌پرداختند، تا چند روزى همین وضعیت جنگى ادامه داشت! سپس مقدارى شدت گرفت، بدین گونه كه از هر لشكر یك سردار با گروه خود به میدان مى‌آمد و با رقیب خود به جنگ مشغول مى‏‌شد، هر دو لشكر فقط به تماشا اكتفا مى‏‌كردند.
تا یك ماه این وضعیت ادامه پیدا كرد، بعد از این‌كه ماه ذى حجه به پایان رسید، جنگ تعطیل شد، و ماه محرم در مذاكرات صلح سپرى شد، طبعاً مدت این یك ماه به این نتیجه رسیدند كه جنگ و خونریزى میان مسلمانان فایده‏‌اى ندارد، و باید به یك طریقى صلح و آشتى كنند.
امّا در این ایام گروه عبداللّه‏ بن سبا كه وجود جداگانه‏‌اى نداشت و با لشكر ضم شده بود، بی‌كار ننشست؛ افراد این گروه مرتباً تلاش مى‌‏كردند كه فضاى محبّت و تفاهم برقرار نشود و عداوت افزایش بیابد.
مشكلاتى كه بر سر راه صلح قرار داشت این بود كه حضرت على رضى‌‏الله‏‌عنه به‌هیچ وجه نمى‌‏توانست از خلافت كناره گیرى نماید. ضمناً براى او مجازات قاتلان حضرت عثمان و شورشیان نیز مشكل بود؛ در واقع مجازات نمودن یك فرمانده برجسته مانند مالك اشتر و محمد بن ابى‏بكر و مجازات صحابى جلیل‏‌القدرى مانند عمّار بن یاسر و دشمن قرار دادن مردم كوفه و مصر چندان كار ساده و آسانى نبود؛ علاوه از آن به‌‏طور قطع و یقین، تشخیص دادن قاتلان حضرت عثمان و شركاء قتل مشكل بود؛ حتى همسر حضرت عثمان رضى‏‌الله‏‌عنه نتوانست آنها را به‏‌طور قطع مشخص و معین بكند، چون یك‌بار حضرت امیر مؤمنان در مورد قصاص قاتلان صحبت فرمودند، ده هزار نفر نیزه‏‌ها را بالا گرفته و گفتند: ما قاتلان عثمان هستیم. از همه ما قصاص بگیرید».
از آن طرف حضرت امیر معاویه رضى‏‌الله‏‌عنه فرزند ابوسفیان و جزء امراء و أشراف عرب به‌شمار مى‌‏رفت؛ او برادر زوجه رسول‌‏اللّه‏ صلی‌الله‌علیه‌وسلم و كاتب وحى آن‏حضرت صلى‏‌الله‌‏علیه‌‏و‏سلم بود. و با توجّه به خویشاوندى نزدیك با حضرت عثمان رضى‏‌الله‏‌عنه خود را وارث خون او تصور مى‏‌كرد. از دیدگاه حضرت امیر معاویه رضى‌‏الله‌‏عنه قتل چنین شخصیت بزرگى را امر مشتبه قرار دادن و عدم قصاص قاتلان او كاملاً مغایر با عقل و واقعیت بود، به همین دلیل او توجیهات حضرت على كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه را در این خصوص درست نمى‏‌دانست. عدم بیعت طلحه و زبیر و بعضى از صحابه دیگر، با حضرت على موضع حضرت معاویه را بیشتر تقویت مى‌‏كرد؛ نظر عمرو بن عاص نیز با وى موافق بود، براستى اگر طرفداران هر دو جانب، در طول ماه محرم كه جنگ متوقف شده بود، براى صلح تلاش جدّى مى‌‏كردند، فرصت خوبى داشتند ولى متأسفانه در این دوران نیز گروه عبداللّه‏ بن سبا به وسیله تحریكات مرموزانه خود سعى كرد تا هیچ‌گونه تلاشى در جهت صلح مثمر ثمر نگردد.

تلاش‏‌هاى صلح

بعد از متوقف شدن جنگ در ماه محرم سال 37 هجرى، حضرت على كرّم‏‌اللّه‏‌وجهه هیأتى چهار نفره جهت مذاكرات صلح نزد حضرت معاویه رضى‏‌الله‌‏عنه فرستاد. در این هیأت، عدى بن حاتم، یزید بن قیس أرحبى، زیاد بن خَصَفَه، شبث بن ربعى شركت داشتند، شبث بن ربعی قبلاً نیز نزد حضرت معاویه رفته و با وى به تندى برخورد كرده بود، لذا رفتن مجدد ایشان خالى از خطر نبود.
این هیأت وقتى به خدمت حضرت معاویه رسید، نخست عدى بن حاتم بعد از حمد و ثنا چنین گفت: اى معاویه! شما باید اطاعت حضرت على را اختیار نمایید. اگر شما با وى بیعت نمایید، در میان مسلمانان وحدت و اتفاق به وجود خواهد آمد، به‌جز شما و طرفداران‌تان هیچ‌كس دیگرى از بیعت امتناع نكرده است. اگر شما به مخالفت خویش اصرار بورزید، به احتمال زیاد مجدداً ماجراى جنگ جمل تكرار شود؛ وقتى سخنان عدى به اینجا رسید، حضرت معاویه رضى‌‏الله‌‏عنه سخنان او را قطع كرده گفت: اى عدى! شما براى صلح و آشتى آمده‏‌اید یا براى جنگ و ستیز؟! آیا شما با یادآورى ماجراى جنگ جمل مى‏‌خواهید مرا بترسانید؟ مگر شما نمى‌دانید كه من بچه جنگ هستم و از جنگ مطلقاً بیمى ندارم، من بخوبى مى‌‏دانم كه شما از قاتلان عثمان هستید، خداوند شما را خواهد كشت. بعد از عدى، یزید بن قیس آغاز به سخن كرد؛ او گفت: ما صرفاً فرستاده هستیم، هدف ما نصیحت كردن شما نیست لیكن بر ما لازم است كه بكوشیم تا در میان مسلمانان صلح و آشتى حاكم گردد و دو دستگى و تفرقه از میان برود آنگاه یزید بن قیس فضایل حضرت على را برشمرد و در مورد استحقاق خلافت وى سخن گفت: امیر معاویه در جواب وى چنین گفت: «ما حضرت على را به این دلیل شایسته خلافت نمى‌‏دانیم كه او قاتلان را پناه داده است. صلح و آشتى زمانى ممكن است كه او قاتلان حضرت عثمان را به ما تحویل دهد». وقتى سخنان معاویه به اینجا رسید فوراً شبث بن ربعى سخن او را قطع كرده گفت: اى معاویه! آیا شما عمار بن یاسر را قتل خواهید كرد؟ امیر معاویه گفت: چه چیزى مرا از قتل عمار باز خواهد داشت؟ من كه حاضرم او را در عوض غلام حضرت عثمان نیز قصاص نمایم، شبث بن ربعى گفت: شما هرگز به قتل وى موفق نخواهید شد، مگر این‌كه زمین بر شما تنگ خواهد گشت. امیر معاویه رضى‌‏الله‏‌عنه گفت: زمین قبل از آن بر شما تنگ خواهد شد، سرانجام هیأت صلح بعد از تبادل این‌گونه سخنان خشونت آمیز بدون نتیجه برگشت.

سخنرانى تاریخى حضرت على  (رضی‌الله‌عنه)

بعد از آن حضرت معاویه رضى‌‏الله‌عنه حبیب بن مسلمه فهرى، شرحبیل بن سمط كندى، سعد بن یزید بن أخنس را نزد حضرت على فرستاد. وقتى این هیأت به محضر حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه رسید، نخست حبیب بن مسلمه به حضرت على كرّم‌‌‏اللّه‌‏وجهه چنین گفت: «حضرت عثمان خلیفه برحق بود، و طبق كتاب و سنت عمل مى‏‌كرد، شما نتوانستید او را تحمل نمایید، پس او را به قتل رساندید، اگر واقعاً شما در قتل او دست نداشته‌‏اید، پس قاتلان او را به ما تحویل دهید، سپس از خلافت كناره گیرى نمایید، بعد از آن مسلمانان هر كس را خواستند خلیفه قرار بدهند». حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه با شنیدن این سخنان ناراحت شده حبیب بن مسلمه را ساكت كرد. سپس فرمود: شما حق ندارید در مورد خلافت و حكومت این‌گونه اظهار نظر كنید، حبیب بن مسلمه گفت: شما ما را در حالتى خواهید دید كه آن را دوست نخواهى داشت، منظورش این بود كه شمشیر در میان ما و شما قضاوت خواهد كرد، حضرت على رضى‌‏الله‌‏عنه فرمود: برو هر چه دلت مى‏‌خواهد انجام بده آنگاه حضرت على كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه برخاست و بعد از حمد و ثناى پروردگار و ذكر بعثت رسول‌‏اكرم صلى‌‏الله‌‏علیه‏‌و‏سلم درباره خلافت شیخین سخن گفت و فضایل و ویژگی‌هاى پسندیده آنها را بیان كرد. سپس فرمود: ما هر دوى آنها را در انجام وظایف محوله شایسته یافتیم، به همین دلیل با این‌كه از لحاظ قرابت و خویشاوندى به رسول‌‏اللّه‏ نزدیك‏تر بودیم در خلافت آن دو بزرگوار هیچ گونه مزاحمتى ایجاد نكردیم، سپس مردم عثمان رضى‏‌الله‌‏عنه را خلیفه قرار دادند، عده‌‏اى از وى ناراضى شدند، و او را به قتل رساندند، بعد از او مردم به دست من درخواست بیعت كردند، من درخواست آنها را نپذیرفتم، امّا طلحه و زبیر بعد از بیعت عهد خود را شكستند. از آن طرف معاویه علیه من اعلام مخالفت كرد در صورتی‌كه او مثل من سابق الاسلام نیست، من تعجب مى‏‌كنم چگونه شما مطیع و فرمان‌بردار او گشته‏‌اید، در حالی‌كه من مردم را به سوى كتاب و سنت و اركان دین فرا مى‏‌‌خوانم و در راه احیاى حق و ابطال باطل تلاش مى‏‌كنم، شرحبیل بن سمط بعد از شنیدن سخنان حضرت على كرّم‌اللّه‌‏وجهه به او گفت: آیا شما بر این امر گواهى نمى‏‌دهید كه حضرت عثمان به‏‌طور مظلومانه شهید شده است؟ حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه پاسخ داد: من نه عثمان را مظلوم قرار مى‏‌دهم و نه او را ظالم مى‏‌گویم. هیأت سه نفرى با شنیدن این جمله حضرت على فوراً برخاستند و گفتند: كسى كه عثمان را مظلوم تصور نمى‌‏كند ما از وى بیزار هستیم، نصیحت كردن این‌گونه افراد هیچ گونه فایده‌‏اى ندارد. بعد از برگشتن این هیأت تلاش‏‌هاى قابل ذكرى درباره صلح انجام نگرفت.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version