سکولاریزم را میتوان واکنشی رادیکال و اجتماعی در قرن شانزدهم میلادی در برابر اربابان کلیسا و آموزههای تحریفشدۀ دین مسیحیت تلقی کرد. کلیسا هرچند کار خود را با صمیمیت و اخلاص آغاز کرد و به یک نظام اخلاقی، انضباطی، خانوادگی، علمی و بینالمللی ارتقا یافت، اما از اوایل قرن چهاردهم رو به انحطاط سیاسی رفت و گرفتار فساد اخلاقی شدیدی شد؛ بنابراین، زمینه برای شورش عظیم اجتماعی علیه آن فراهم شد. بسیاری بر این باورند که این انحطاط دو علت اصلی داشته است؛ یکی ضعف آموزههای مسیحیت در پاسخگویی به نیازها و مسائل روز و دیگری قدرتطلبی، شهرتپرستی و مالاندوزی راهبان و کشیشان.
بهعبارتدیگر، سکولاریزم که نوعی ایدئولوژی سیاسی است، ریشه در اخلاق طبیعی دارد و مبتنی بر وحی و امور فراطبیعی نیست. این نظام سیاسی/فلسفی را اولین بار جورج اچ. جی. هولیوک در حدود سال ۱۸۴۶ میلادی بهطور رسمی در انگلستان مطرح و وارد ادبیات سیاسی کرد و از آن پس تاکنون بهعنوان یکی از اندیشههایی که دارای پیروان زیادی است، مطرح بوده است.
در عین حال، واژۀ سکولاریزم در کشورهای غربی با مذهب پروتستان مصطلح است، اما در کشورهایی با مذهب کاتولیک، از آن به واژۀ «لائیزم» (Laicism) تعبیر میشود. این دو واژه که اولی برای فرانسویزبانها و دومی برای انگلیسیزبانها آشنا است، با یکدیگر تفاوت دارند. تفکر سکولار به دنیوی و ناسوتی ساختن دین نظر دارد و منطق لائیک مبتنی بر جدا انگاری دین از سیاست است.
امروزه سکولار به کسی یا چیزی گفته میشود که ارتباط و علاقهای به امور معنوی و مذهبی ندارد و همۀ نیازمندیهای خود را از علوم تجربی، عالم ماده و عقل خودبنیاد تأمین میکند.
در مورد سکولاریزم شاید بتوان گفت که عبارت از گرایشی است که مروج حذف یا بیاعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهای مختلف حیات انسانی است. سکولاریزم در این معنا یکی از ویژگیهای تمدنی دورههای جدید بوده و از مؤلفههای مدرنیتۀ غربی است. طرفداران ایدئولوژی سکولاریزم، آگاهانه و با ارادۀ خود سعی دارند همۀ اشکال اعتقاد به امور ماورای طبیعی را طرد نموده و اصول غیر دینی و بلکه ضد دینی را بهعنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت کنند. به اعتقاد برخی از سکولارها، انسان نه تنها میتواند مستقل از دین، شئون زندگی اینجهانی خود را تدبیر کند، بلکه بر مبنای ملاحظات فلسفی باید دست به چنین کاری نزند.