نویسنده: ابومهاجر

مدرنیته

مدرنیته پدیده‌ای است که در قرون اخیر بعد از صنعتی شدن جهان روی کار آمد، و توانست با شور و شوق ایجاد شده از طرف خانه‌های مد غربی به‌صورت برق‌آسایی جهان را فتح کند. و هیچ شهر، روستا و حتی خانه‌ای نبود که از این پدیده در امان باشد و مدرنیته نتواند به آن‌جا جای پایی باز نکند.
بنابراین، گرایش‌های مختلف در بخش‌های متفاوت زندگی انسان پدید آمد، دیگر انسان روش زندگی جدیدی را اختیار کرده بود و نمی‌خواست با روش سنتی گذشته زندگی کند؛ بلکه روش قبلی خود را، روشی خشن در تعذیب نفس و بدور از اخلاق انسانی تصور می‌کرد.
مدرنیته توانست بر افکار، خواسته‌ها، انگیزه‌ها، اهداف و اعتقادات انسان‌ها تاثیر به سزایی بگذارد و اهداف طراحی شده توسط سازندگان، دنیای جدید را در اعماق زندگی بشر وارد کند؛ به‌گونه‌ای‌که با آمدن این پدیده، ساز و کار جدید در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، تحول دینی و اجتماعی بزرگی پدید آمد و خواستگاه‌های طراحان آن در تفکر و اندیشۀ تک تک افراد اجتماعات بشری نفوذ کرده، عملی شدند؛ که از خواستگاه‌های آن، می‌توان موارد زیر را نام برد:
  1. جدایی دین از دولت و قدرت؛
  2. یکسان دانستن فرامین اسلامی و قوانین نامتعادل کلیساهای مسیحی؛
  3. اعتقاد به این‌که دین، سدّ راه رنسانس، اکتشاف و پژوهش است؛
  4. برداشتن حجاب؛ چرا که حجاب با تمام انواع خود، یادآور حرم‌سراهای کهن شرق و نشان خودکامگی مرد در حق زن تلقی می‌شود و کشف حجاب را نخستین گام اصلاح و پیشرفت می‌دانند؛
  5. اعتقاد به اینکه قانون ارث، ازدواج و طلاق از اجتهادات فقهای مسلمان هستند و اهمیت خاصی ندارند؛
  6. ایجاد تغییرات و اصلاحات در جامعه و ریختن آن در قالب جامعه‌ی غربی؛
  7. اجرای اصول، و معیارهای غربی را نیاز زمان دانستن؛
  8. آزادی در باب ربا، شراب، قمار و روابط آزاد جنسی؛
  9. اعتقاد به ملی‌گرایی؛
  10. استعمار و به بردگی کشاندن ملت‌ها؛
  11. غارت مواد خام موجود در سرزمین‌های اسلامی؛
  12. تسلط نظامی، سیاسی و اقتصادی بر کشورهای اسلامی؛
  13. سعی به احیای تمدن‌ها و زبان‌های‌کهن رومی و برتر دانستن الفبای لاتین؛
چنانچه علامه اقبال به این موضوع اشاره دارد، می‌فرماید:
غربیان گم کرده‌انـد افـــلاک را                               در شــکم جــویند جان پـــاک را
رنگ و بو از تن نگیرد جان پاک                              جز به تـن کــاری ندارد اشتــراک
دین آن پیغمـــــبر حـــق ناشناس                               برمســــاوات شکـــم دارد اســاس
تا اخوت را مقام اندر دل است                              بیخ او در دل نه در آب و گل است
هم ملوکیـت بـدن را فربهی است                           ســـینۀ بی‌نــــور او از دل تهی اسـت
هر دو یزدان ناشـناس آدم فریـب                            هر دو جان ناصــبور و ناشکیب
در میان این دو سنگ، آدم زجاج                            زندگی این را خــراج آن را خـراج
غـرق دیـدم هر دو را در آب و گل                           هر دو را تـن روشـن و تاریــک دل
گرچه شیرین است و نوشین است او                      کج خــرام و شوخ بی‌دین اسـت او
شیوۀ تهذیب نو آدم‌دری اســــت                             پردۀ آدم‌دری سوداگـــــری است
نظامی‌که عاطفۀ دینی را نابود ساخت و کیان انسان را دَرهم شکست و آنان را شیفتۀ تمدن غرب و بیگانه از شخصیت خویش کرد؛  لذا مانند گداها دست به‌سوی اربابان جدید دراز می‌کنند تا لقمۀ نانی به آن‌ها صدقه کنند، و در این مسیر، روح پاک و کرامت خویش را می‌بازند. تاثیر نظام جدید در کشور‌های اسلامی به مراتب بیشتر بوده است؛ تا جایی‌که انسان‌ها مؤمن هستند، ولی از رمز مرگ و توحید خالص آگاهی درست ندارند. مسلمان هستند؛ اما به فکر بتان فرهنگی هستند، تمدن جدید آن‌ها را بدون ضرب و جنگ کشته است؛ لذا دارای اندیشه‌های بی‌بندوبار، قلبی تیره و تار و چشمانی بی‌باک هستند، هرچه دارند از دانش و فنون و سیاست و عقل و قلب و اعتقاد، همه دور مادیات می‌چرخند، زندگی‌شان جامد و بی‌تحرک و افکارشان از ابتکار و نوآوری به‌دور است.
یکی دیگر از نکات ضعف این شیوۀ نظام (خالی از آموزه‌های دینی)، این است که اضطراب فکری به وجود می‌آورد و یقین را از دل می‌رباید و به‌سوی بی‌دینی و مکتب‌های فاسد رهنمون می‌شود. انسان را از ابتکار و اجتهاد باز می‌دارد و روح تقلید کورکورانه و جمود فکری را در انسان زنده می‌کند، انسان امروزی از جغرافیای آفریقا و قطب شمالی و زندگی حیوان‌ها و نباتات، اطلاعات فراوانی دارد؛ اما در زمینۀ شناخت شخصیت خویش دانستنی‌های اندکی دارد. برق و بخار و اتم را به اختیار درآورده است؛ اما قوای خویش را نمی‌تواند کنترل کند؛ مانند پرندگان به هوا می‌پرد و مانند ماهی در دریا شنا می‌کند؛ اما آداب راه رفتن بر روی زمین را نمی‌داند.[1]
انسان‌های امروزی در علم و صنعت پیش رفته‌اند؛ اما چون احساس و روح را در خود کشته‌اند، در دریای ظلمانی خود شناورند، دریائی که ساحل آن ناپیدا است، عمارت‌های بانکی با تمام نظافت و زیبائی بر همۀ بناءهای دینی و کلیسائی برتری دارد، تجارت و اقتصاد آن، قماری است که یک نفر سود و میلیون‌ها انسان زیان می‌بینند.
این علم، دانش، سیاست و حکومتی‌که به آن افتخار می‌کند، جز مشتی الفاظ تو خالی و عاری از حقیقت چیز دیگری نیست. رهبران خون ملت‌ها را می‌مکند و بعد درس مساوات و عدالت اجتماعی و اعلامیۀ حقوق بشر می‌دهند. بطالت، بی‌عاری، می‌خوارگی و فقرمعنوی، سرمایۀ تمدن فرنگی است. ملتی‌که بهره‌ای از وحی آسمانی و عنایت الهی نداشته باشند، آخرین مرز نبوغ آن‌ها تسخیر برق و بخار خواهد بود، تمدنی که فقط در آن ماشین‌های اتوماتیک و صنایع خشک، حاکم باشد، دل در آن می‌میرد و وفا و محبت و اصول انسانی پایمال می‌شود، چپاول و غارت اصول انسانی و کشتن افراد نوع بشری آسان است. همبستگی آن فقط در تجارت و اقتصاد می‌باشد.[2]
با وجود تمام این امکانات رفاهی و پیشرفت‌های صنعتی، مطمئنا از این رهگذر دنیا هرگز روی صلح، صفا، محبت و صمیمیت را به خود نخواهد دید و سایۀ آرامش از زندگی انسان دور شده و او را در معرض گرمای شدید قرار داده است، که او را بی‌قرار کرده و تشنگیِ او با هیچ ماشینی رفع نمی‌شود؛ چرا که وجود انسان متشکل از جسم و روح است و هر کدام نیازهای متفاوت خود را دارد؛ لذا انسان در هر برهۀ زمانی، فقط با پیروی از  فطرتی که بر آن آفریده شده است، به آرامش واقعی دست پیدا می‌کند، فطرتی که از یک سو توقع سیر شدن شکم و از طرفی خواهان حفظ ارزش‌ها و اعتقادات خود است.  فطرتی‌که در نزد او آرمان‌ها و معنویات جایگاه بالاتری نسبت به مادیات دارد، فطرتی که ابتدا و انتهای زندگی برایش روشن و دارای چشم‌اندازی فراتر از زندگی روزانۀ خود است. فطرتی که با اندیشیدن در نظام کائنات به نکتۀ مرکزی برای این‌هستی می‌رسد و به او باورمند می‌شود، و زندگی خویش را با برنامۀ فرستاده شده از جانب او تنظیم و به پیش می‌برد.
ادامه دارد…
 
[1]. شگفتی‌های اندیشۀ اقبال، سید ابوالحسن علی حسنی ندوی، ابوشعیب عبدالقادر دهقان: 55-44.
[2]. شگفتی‌های اندیشۀ اقبال، سید ابوالحسن علی حسنی ندوی، ابوشعیب عبدالقادر دهقان: 56.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version