نویسنده: محمدعاصم اسماعیل‌زهی

اصل ثبوت تصوّف

تصوف از قرآن و حدیث ثابت است؛ چنانچه حدیث جبرئیل علیه‌السلام که آن را حدیث احسان گویند، در این موضوع کلامی معتبر و آشکار است.
لفظ تصوّف از زمان گذشته کاربرد داشته است؛ چنانچه در «لمعات، شرح مشكوة، صفحه ۴۵، جلد اول» قول امام مالک رحمه‌الله را نقل کرده­ است.
به قول حضرت شاه ولی‌الله دهلوی، قدس‌سره، تصوف و اسلام لازم و ملزوم هم­اند چنانچه بدن برای حرکت و پویایی به روح نیاز دارد، اسلام هم برای شکوفایی نیازمند تصوف است.
صاحب تفسیر جمل در جلد اول، صفحه ۴۹۷، تصوف را از اصل دین قرار داده است. اکابر، تصوف و سلوک را از پی عمل همان گروه بزرگ که آراسته به علم و عمل و زهد و تقوی و ترس الله بودند،­ ثابت کرده‌اند.
فقهی که از قرآن و حدیث استنباط شده است، دو نوع می‌باشد:
  • اموری که به اعمال ظاهری مکلف مربوط می‌شود؛
  • حالاتی که به باطن ربط دارد.
پس اصطلاحاً ظاهر را «فقه» و باطن را «تصوّف» نامیدند که در این حالت، تصوف جزء دوم مسایل دین به حساب می‌آید.
شهاب‌‌الدين‌ ابوحفص‌ سهروردی،‌ در «عوارف‌ المعارف‌» می‌گويد: «صوفی‌ كسی‌ است‌ كه‌ پيوسته‌ درون‌ خود را از اوصاف‌ نفس‌ و طبع‌، پاک كرده‌ است‌ و آنگاه‌ مدد جذبۀ‌ الهی‌ وی‌ را دريافته و در تخليه‌ و تجليه‌ نيرو می‌بخشد و او را وصال به‌ جمال‌ الهی دست‌ می‌دهد».
قرآن‌کریم در باب توحید، هرگز خدا و خلقت را به سازندۀ خانه قیاس نمی‌کند. قرآن خدا را خالق و آفرینندۀ جهان معرفی می‌کند و در همان حال می‌گوید ذات مقدس او در همه جا و با همه چیز هست: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله»؛ به هر طرف رو کنید، چهرۀ خدا آن‌جاست، «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»؛ و ما از رگ گردن به او (انسان) نزدیک‌تریم، «هُوَ الاول والاخر والظاهر والباطن وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ»؛ (اول همه چیز اوست و آخر همه چیز اوست [از او آغاز یافته‌اند و به او پایان می‌یابند]، ظاهر و هویدا اوست و در همان حال، باطن و ناپیدا هم اوست، و آیاتی دیگر از این قبیل.)
بدیهی است که این گونه آیات، افکار و اندیشه‌ها را به‌سوی توحیدی برتر و عالی‌تر از توحید عوام می‌خواند.
در مورد سیر و سلوک و طی مراحل قرب حق تا آخرین منازل، کافی است که برخی آیات مربوط به «لقاء الله»، «رضوان الله» و آیات مربوط به وحی و الهام و مکالمۀ ملائکه با غیر پیامبران چون حضرت مریم علیها‌السلام و آیات معراج رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم را مورد نظر قرار دهیم.
در قرآن سخن از نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه و هم‌چنان سخن از علم افاضی و لدنی و هدایت‌های محصول مجاهده آمده است: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.» در قرآن از تزکیۀ نفس به عنوان یگانه موجب فلاح و رستگاری یاد شده است که خداوند متعال می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها.» قرآن‌کریم مکرراً حب الهی را مافوق همۀ محبت‌ها و علاقه‌های انسانی خوانده است. قرآن از تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان سخن گفته است و به تعبیری، از آن یاد کرده که مفهومش این است: «اگر شما انسان‌ها «تفقه» خود را کامل کنید، آن تسبیح‌ها و تحمیدها را درک می‌کنید.» به‌علاوه، قرآن در مورد سرشت انسان مسئلۀ نفخۀ الهی را طرح کرده است.
این‌همه کافیست که الهام‌بخش معنویتی عظیم و گسترده در مورد خدا، جهان و انسان، به خصوص در مورد روابط انسان و خدا شود.
چنان‌که اشاره شد، بحث در مورد این نیست که عرفای مسلمان از این سرمایه‌ها چگونه بهره‌برداری کرده‌اند؟ درست یا نادرست؟ بحث دربارۀ اظهار نظرهای مغرضانۀ گروهی غربی و غرب‌زده است که می‌خواهند اسلام را از نظر معنویت، بی‌محتوا معرفی کنند؛ سخن در مورد سرمایۀ عظیمی در متن اسلام است که می‌توانسته الهام‌بخش خوبی در جهان اسلام باشد.
به‌علاوه، روایات و تراجم احوال اکابر و تربیت‌شدگان اسلام نشان می‌دهد که در صدر اسلام صرفاً زهد خشک و عبادت به امید اجر و پاداش نبوده است، بلکه از یک سلسله هیجانات و واردات روحی، روشن‌بینی‌های قلبی، سوزها و گدازها و عشق‌های معنوی حکایت می‌کند.
زندگی، حالات و مناجات‌های رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم سرشار از شور و هیجان معنوی و مملو از اشارات عرفانی است. دعاهای رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم فراوان و مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است.
خوشبختانه، اخیراً افرادی مانند نیکلسون انگلیسی و ماسینیون فرانسوی که مطالعات وسیعی در عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه نیز هستند، صریحا اعتراف کرده‌اند که منبع اصلی عرفان اسلامی قرآن و سنت است، ایشان می‌گویند: در قرآن می‌بینیم که گفته شده است: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است»، «او اولین و آخرین می‌باشد»، «هیچ خدایی غیر او نیست»، «همه چیز غیر از او نابود می‌شود»، «من در انسان از روح خود دمیدم»، «ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم که روحش به او چه می‌گوید؛ زیرا که ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم»، «به هر کجا رو کنید، خدا همان‌جا است»، «به هر کس خدا روشنی ندهد، او کلاً نور نخواهد داشت». به باور این پژوهشگران، ریشه و اساس تصوف در این آیات است؛ برای صوفی‌های اولی، قرآن نه فقط کلمات خدا بلکه وسیلۀ تقرب به او نیز محسوب می‌شد. متصوفه به وسیلۀ عبادت و تعمق در قسمت‌های مختلف قرآن، مخصوصاً آیات مرموزی که مربوط به عروج (معراج) است، سعی می‌کنند حالت صوفیانۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم را در خود ایجاد نمایند.»
او نیز می‌گوید: «اصول وحدت در تصوف، بیشتر از هرجای دیگر در قرآن ذکر شده و هم‌چنین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده است که خداوند متعال می‌فرماید: اگر بندۀ من در اثر عبادت و اعمال نیک دیگر، به من نزدیک شود، من او را دوست خواهم داشت؛ چنانکه من گوش او هستم، طوری که او توسط من می‌شنود و چشم او هستم، طوری که او توسط من می‌بیند و زبان و دست او هستم، طوری که او توسط من می‌گوید و می‌گیرد.»
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version