ابو بکر شبلی: شاگرد و مرید جنید بغدادی بوده، حلاج را نیز درک کرده و از مشاهیر عرفاست. خواجه عبدالله انصاری گفته است: «اولین کسیکه به رمز سخن گفت ذوالنون مصری بود، جنید که آمد، این علم را مرتب کرد و گسترش داد و کتابها در این علم تألیف کرد، چون نوبت به شبلی رسید این علم را به بالای منابر برد.» شبلی در بین سالهای (۳۳۴-۳۴۴ هـ.ق) در۸۷ سالگی درگذشته است.
ابوعلی رودباری: او مرید جنید بود، فقه را از ابوالعباس بن شریح و ادبیات را از ثعلب آموخت؛ او را جامع شریعت و طریقت و حقیقت خواندهاند و در سال (۳۲۲ هجری) درگذشته است.
ابونصر سراج طوسی: او صاحب کتاب معروف «اللمع» است که از متون اصیل و قدیم معتبر عرفان و تصوف به شمار میرود. در سال (۳۷۸ هجری) در طوس درگذشته است. بسیاری از مشایخ طریقت، شاگردان بلاواسطه یا معالواسطۀ او بودهاند. بعضیها مدعی هستند که مقبرهای که در پایین خیابان مشهد به نام قبر «پیر پالاندوز» معروف است، مقبرۀ همین ابونصر سراج است (سراج زین ساز).
ابوالفضل سرخسی: این مرد اهل خراسان، شاگرد و مرید ابونصر سراج و استادِ ابوسعید ابوالخیر، عارف معروف، بوده است. او در سال (۴۰۰ هجری) درگذشته است.
ابوعبد الله رودباری: این مرد خواهرزادۀ ابوعلی رودباری است و از عرفای شام و سوریه بهشمار میرود. او در سال (۳۶۹ هجری) درگذشته است.
ابو طالب مکی: شهرت بیشتر این مرد به سبب کتابی است که در عرفان و تصوف به نام «قوت القلوب» تألیف کرده است. این کتاب چاپ شده است و از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف به شمار میرود. وی در سال (۳۸۵ یا ۳۸۶ هجری) درگذشته است.
قرن پنجم
شیخ ابوالحسن خرقانی: او یکی از معروفترین عرفاست. عرفا داستانهای شگفتانگیزی را به او نسبت میدهند و مدعی هستند که ابوالحسن خرقانی بر سر قبر بایزید بسطامی میرفت و با روح او تماس میگرفت و مشکلات خویش را حل میکرد.
مولوی میگوید:
بوالحسن بعد از وفـات بایزید از پس آن ســـالهـــا آمـــــد پدید
گاه و بیگه نیز رفتی بیفتور بر سر گورش نشستی با حضور
تا مثال شیـــــخ پیشش آمدی تا که میگفتی شکالش حل شدی
مولوی در مثنوی نام او را بسیار ذکر کرده و مینماید که ارادت وافری به او داشته است. میگویند با ابوعلی سینا، فیلسوف معروف، و ابوسعید ابوالخیر، عارف معروف، ملاقات داشته است. وی در سال (۴۲۵ هجری) درگذشته است.
ابوسعید ابوالخیر نیشابوری: او از مشهورترین و باحالترین عارفان است و رباعیهای نغزی دارد. از او پرسیدند: «تصوف چیست؟» گفت: «تصوف آن است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در دست داری بدهی و از آنچه بر تو آید بجهی.» او با ابوعلی سینا نیز ملاقات داشته است.
3.ابوعلی دقاق نیشابوری: او جامع شریعت و طریقت بهشمار میرود و واعظ و مفسر قرآن بود. از بس در مناجاتها میگریست او را «شیخ نوحهگر» لقب دادهاند و بین سالهای (۴۰۵-۴۱۲ هجری) درگذشته است.
ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی: او صاحب کتاب «کشف المحجوب» است که از کتب مشهور این فرقه بوده و اخیرا به چاپ رسیده است. او در سال (۴۷۰ هجری) درگذشته است.
خواجه عبدالله انصاری: او عرب نژاد و از اولاد ابوایوب انصاری، صحابی بزرگوار معروف است.
خواجه عبدالله یکی از معروفترین و متعبدترین عرفاست. کلمات قصار و مناجاتها و همچنین رباعیات نغز و با حالی دارد. شهرتش بیشتر به واسطۀ همانهاست.
این نمونهای از کلمات اوست:
«در طفلی، پستی! در جوانی، مستی! در پیری، سستی! پس کی خدا پرستی؟» و «بدی را بدی کردن سگساری است، نیکی را نیکی کردن خرخاری است، بدی را نیکی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است.»
این رباعی نیز از اوست:
عیب است بزرگ برکشیدن خود را از جملۀ خلق برگـــزیدن خود را
از مردمـــک دیده بباید آمـــــــوخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را
خواجه عبدالله در هرات متولد و در همانجا در سال (۴۸۱ هجری) درگذشته و دفن شده است و از این جهت به «پیر هرات» معروف است. خواجه عبدالله کتاب زیادی تألیف کرده که معروفترین آنها «منازل السائرین» است که یکی از کتب درسی سیر و سلوک نیز میباشد. بر این کتاب شرحهای زیادی نوشته شده است.
امام ابوحامد محمد غزالی طوسی: او از معروفترین علمای منقول بود؛ او رئیس جامع نظامیۀ بغداد شد و عالیترین پست روحانی زمان خویش را حیازت کرد، اما احساس میکرد که این چیزها روحش را اشباع نمیکند، بنابراین، از مردم مخفی شد و به تهذیب و تصفیۀ نفس مشغول گردید. او ده سال در بیتالمقدس دور از چشم آشنایان به خود پرداخت و در همان وقت به عرفان و تصوف گرایید و دیگر تا آخر عمر زیر بار منصب و پست نرفت. کتاب معروف «احیاء علوم الدین» را بعد از دورۀ ریاضت تألیف کرد و در سال (۵۰۵ هجری) در طوس که وطن اصلیاش بود، درگذشت.
قرن ششم
عینالقضاة همدانی: او از پرشورترین عارفان است که مرید احمد غزالی «برادر کوچکتر محمد غزالی» که او نیز از عرفاست، بوده است. او کتابهای زیادی تألیف کرده و در حدود سالهای (۵۲۵-۵۳۳ هجری ) کشته شده است.
سنایی غزنوی: او شاعر معروفی است که اشعار او از عرفانی عمیق برخوردار است. مولوی نیز در مثنوی گفتههای او را طرح و شرح میکند. سنایی غزنوی در نیمۀ دوم قرن ششم درگذشته است.
احمد جامی: او معروف به «ژنده پیل» بوده و از مشاهیر عرفا و متصوفه به شمار میرود؛ مقبرهاش در تربت جام (نزدیک سرحد ایران و افغانستان) است. از اشعار او میتوان به این دوبیتی که در باب خوف و رجاست، اشاره کرد:
غــــره مشو که مرکب مـردان مرد را در سنــگلاخ بـادیه پیهــا بریــدهاند
نومید هم مباش که رندان جرعه نوش ناگه به یک ترانه به منزل رسیدهاند
او در مورد رعایت اعتدال در امر انفاق و امساک نیز گفته است:
چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش چـــــون رنده ز کـار خویش بیبهره مباش
تعلیم ز اره گیــــــــــر در کار مــــعاش چیزی سوی خود میکش و چیزی میپاش
احمد جامی در حدود سال ۵۳۶ هجری درگذشته است.
عبدالقادر گیلانی: او در شمال ایران متولد شده اما در بغداد زیسته است و در همانجا دفن شده است؛ برخیها او را اهل «جیل» بغداد دانستهاند نه اهل «جیلان» (گیلان).
او از شخصیتهای جنجالی جهان اسلام است و سلسلۀ قادریه از سلاسل صوفیه منسوب به اوست، او در بازۀ زمانی (۵۶۰-۵۶۱ هجری) درگذشته است.