نویسنده: عبیدالله نیمروزی

برتری امام ابوحنیفه رحمه‌الله در اجتهاد

  1. فارغ از نوع نگرشی که امام ابوحنیفه رحمه‌الله به انسان و خرد او دارد و جایگاهی که برای استنباط او قائل است، در پاره‌ای از مباحث مبتلی‌به جهانِ امروز، می‌طلبد که نظرگاه‌های او و مبانی استنباط‌اش با رویکردی نوین مورد بازخوانی قرار گیرد و از این روی، برخی فتاوای پیشروانۀ او از نظر می‌گذرد.
قضاوت زن: فارغ از قائل بودن صلاحیت قضاوت برای زن، درنگ در پشتوانۀ نظری و مبنای انسان در شناسانۀ این حکم اهمیت بسیار دارد. ابوحنیفه رحمه‌الله در یک نگاه کلی، اصل را بر برابری زن و مرد در کسب صلاحیت‌ها گذارده است و این موضوع به طور ویژه در حق مالکیت و حق قضاوت او آشکارتر می‌شود، برای ابوحنیفه است که محرومیت طیفی از جامعه از برخی صلاحیت‌ها می‌باید با پشتوانه‌ای قوی انجام پذیرد؛ بنابراین با توجه به صلاحیتِ ذاتی زن، حق قضاوت را به عنوان یک تکلیف انسانی برای او می‌پذیرد؛ در مجموع زن بودن از شروط جواز تقلید نیست؛ زیرا زن اهلیت اصولی برای ادای شهادت را دارد؛ اما در باب حدود و قصاص که شهادت‌اش پذیرفته نیست، نمی‌تواند قضاوت کند و قضاوت، تابعی از اهلیّتِ شهادت است.
بنابراین ابوحنیفه در اموری که شهادت زن پذیرفته باشد، قضاوت‌اش را نیز می‌پذیرد و به عبارت دیگر از نظر او قضاوت زن در امور مدنی پذیرفته است. در نتیجه از عبارت «في الجمله / اصالتاً» که فقهیان حنفی به آن تصریح کرده‌اند، صلاحیت ذاتی زن برای امر قضاوت فهمیده می‌شود و نپذیرفته بودن قضاوت زن در حدود و قصاص، امری عارضی و استثنایی است و با عفت و عاطفۀ او در تعارض قرار می‌گیرد و این امر نه آنکه از قدر انسانیِ زن نمی‌کاهد؛ بلکه با برداشتن چنین تکلیفی از دوش او عفت و عاطفۀ او را پاس می‌دارد و شخصیتِ مضاعفی به او می‌بخشد؛ زیرا در نگرش کلی او نمی‌توان کرامت ذاتی انسان و مقام جانشینی خدا را با برخی روایاتِ ضعیف، خدشه‌دار کرده و ارادۀ او را در استیفایِ مقام خليفۀ اللهی محدود ساخت. در نگاه او، مبانیِ کلیِ بیان شده در قرآن، ضامنِ ارادۀ ذاتی انسان و آزادی واقعی او و حق مالكيت مقدس‌اش است. یکی از محققان در این باره می‌گوید: «وقتی در برخی احکام فقه حنفی در رابطه با زنان نگاه می‌کنیم، پی می‌بریم که بسیار می‌کوشد تا درست مانندِ شخصیت مرد، شخصیت زن را نیز کاملاً پاس بدارد؛ اما از لابه‌لایِ ارزش‌هایِ بنیادی که او را از ابتذال مصون می‌دارد. در فقه اسلامی به طور مشخص، فقه حنفی برای زنِ بالغ و عاقل، ولایت کامل بر نفس قائل شده و برای او همان حقوق مالی را ثابت می‌کند که برای مرد قائل است و به او اراده‌ای مستقل می‌بخشد تا از طریق آن بتواند تصرفاتی را که شرع برای او در نظر گرفته اعمال بدارد… ابوحنیفه رحمه‌الله بر این باور است که زنِ بالغ و عاقل در ازدواجِ خویش بر خود ولایت کامل دارد و هیچ کس حق نخواهد داشت این ولایت او را خدشه‌دار کند و ولایتِ ولیِ او را امری استحسانی و اخلاقی می‌شمارد.
چنان که ملاحظه می‌شود، فقه در فقه امام ابوحنیفه، نگرش کلیِ او به شخصیتِ زن در همۀ عرصه‌ها و شئون، تأثیرگذار است و آرا و فتاوای حنفی، ناگزیر متأثر از چنین نگرشی است.
مسئلۀ ارتداد: دربارۀ ارتداد نیز فقه حنفی با تسامح بیشتری به قضایا می‌نگرد و طلب توبه از مرد مرتد را نیکو می‌شمارد و به طور کلی قائل به کشتن زن مرتد نیست: «زن اگر از دین برگردد خون‌اش تباه نمی‌شود و در نظر ما فقیهانِ حنفیه نباید او را کشت …». عین این حکم در السیر الصغير به نقل از امام ابوحنیفه رحمه‌الله نیز آمده است.
  1. از مجموع روایات منقول از امام ابو حنیفه به دست می‌آید که به رغمِ حرمت ویژه‌ای که برای رأی و خرد انسانی قائل است، هرگز آن را در سنت قطعى الصدورِ نبوی ترجیح نمی‌دهد؛ برخی اهل ظاهر اطناب‌های بیهوده‌ای در این باره گفته‌اند و این تهمتی است که از روی هوا و تعصب به آن بزرگوار نسبت داده‌اند؛ اما عالمان و پیشوایانِ اهل ظاهر، دستخوشِ جوّآفرینی‌ها و خشک‌اندیشی‌ها نشده‌اند؛ به عنوان مثال ابن حزم در «الأحكام» به صراحتِ تمام مقرّر می‌دارد که حنفیان، هم‌داستان هستند که حدیث بر رأى مرجَّح است.
با عنایت به اصولی که امام ابوحنیفه در قانون‌گذاریِ دینی پذیرفته و پیش از این، عینِ عبارت او نیز نقل شد، هیچ تردیدی باقی نمی‌ماند که مبانی استنباط او اصولا با دیگر فقهیانِ دین هیچ تفاوتی نمی‌کند، مگر در روش اجتهاد، ابوحنیفه رحمه‌الله نیز مانند دیگر پیشوایانِ فقه، بر این نکته تأکید می‌گذارد که کتاب و سنت دو منبع اصلی استنباط احکام در فقه اسلامی هستند؛ اما او معتقد است که در مقام استنباط احکام نباید در مرز ظاهر الفاظ و عبارات متن مقدس کتاب و سنت باز ایستاد، بلکه می‌باید در معانی عمیق و مفاهیم ژرفِ آن نیز اندیشه کرد. در عین حال افزون بر آن که در پذیرش حدیث و اعتبار آن بسیار سخت می‌گیرد، مدلولِ مفاهیم و معانی ژرف روایات را نیز در استنباط، دخیل می‌داند و این عبارت از او زبان‌زدِ عام و خاص است که می‌گوید: «ما جاء عن الرسول صلى‌الله‌عليه‌وسلّم فعلى الرأس والعين والصحابه به اخترنا وما كان من غير، فهُم رجال ونحن رجال» هر حدیثی که از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وسلّم به ما برسد بر سر و چشمان ما جای دارد و آنچه که از اقوال صحابیان به ما رسیده است، آن‌ها را نیز می‌پذیریم ولی در مورد آنچه که از دیگران به ما برسد، مواجهۀ ما با آن نظرات این است که آنان افراد صاحب‌نظری بودند و ما نیز صاحب‌نظر هستیم و حق استنباط و اظهار رأی داریم، ازاین‌رو است که می‌بینیم دانشمندِ وقَّادی مانند ذهبی در حق او می‌گوید: از اندیشه‌ای شگرف برخوردار بود و او را می‌باید از ژرف اندیش‌ترین مردانِ روزگار خویش به شمار آورد که بر جزئیاتِ امور، با استادی، چیرگیِ عظیمی داشت.
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version