نویسنده: م. فراهی توجگی

معایب و ناشایستگی‌های دموکراسی

با تمام امتیازاتی که در این طرز حکومت به چشم مى‌خورد، هنگامى که به اعماق تاریک‌ترش نفوذ می‌کنیم و محصول نهایى‌اش را می‌چینیم، برخلاف ظاهر زیبایش می‌بینیم که چهرهٔ وحشتناکى دارد و از چهرهٔ زیبا‌یش تنها در جهت تحصیل اهداف خاص دولت‌های غربی استفاده می‌شود. در ادامه به برخی از معایب آن اشاره می‌شود:
۱. حكمرانی جهالت؛ «ارسطو، پدر علم سیاست، دموکراسی را به‌عنوان شکل فاسد و گمراه‌کنندهٔ حکومت‌داریِ شماری از حکمرانان جاهل محکوم کرده است. افلاطون، معلم ارسطو، آن را حکمرانی جهالت نامیده است. لکی، دموکراسی را این‌گونه توصیف کرده است: حکومت ملعبهٔ فقیرترین، جاهل‌ترین، ناشایست‌ترین اشخاص است که لزوماً بسیار زیاد هم هستند.» در دموکراسی ممکن است خردمندان در اقلیت و انزوا قرار بگیرند و ابلهان کارها را پیش ببرند که در نتیجه، نمایندگانِ منتخب مردم تعدادی بی‌صلاحیت و بی‌تجربه‌ از آب درمی‌آیند که مهارت مدیریت و فراست عملی ندارند.
۲. عدم تعهد؛ چون شاکلهٔ این نوع حکومت‌داری برمبناى اصالت رأى خود انسان و عدم تعهّد دینى و عدم اعتماد به رهنمودهاى الهى پی‌ریزی شده است، پشتوانهٔ وجدانى و عقیدتى ندارد. این‌طور نیست كه رأى‌دهندگان وجداناً خود را مسئول بدانند كه فرد لایق‌تر و شایسته‌تر را انتخاب كنند و تحت‌تأثیر اغراض شخصى و عوامل مختلف قرار نگیرند و جاه‌طلبى و علاقه به شخصى یا به بُرد یک حزب و باخت حزب دیگر، در نامزدشدن نامزدها دخالت نداشته باشد. یا اینکه توجه نمایندگان در اظهار رأى فقط حق و عدالت باشد. هرگز چنین نیست. چیزى كه در این مجالس كمتر مطرح است، حق و عدالت است. بهترین نمونهٔ آن سازمان ملل است. این سازمان با اینكه در سطح عالى‌تر قرار دارد، اكثر یا همهٔ نمایندگان در رأى‌دادن، ملاحظات خصوصى و جبهه‌بندى‌هاى سیاسى را در نظر دارند. اگر پیشنهادى را «وتو» مى‌كنند، اگر سخنرانى می‌کنند و دادوفریاد راه می‌اندازند و براى حقوق ملت‌هاى ضعیف دل‌سوزى مى‌كنند، تنها بازى‌هاى سیاسى و سیاه‌نمایی‌هایی است که براساس اهداف پنهانی طرح و اجرا می‌شود. رأى اكثریت، حزبى‌ یا غیرحزبى، همیشه موافق مصلحت نیست؛ بلكه غالباً رأى اقلیت‌های ناوابسته به صواب نزدیک‌تر است، به‌خصوص که کیفیت کاری‌شان معتمدبودن‌شان را بالا برده باشد؛ به‌طور مثال: در یک مسئلهٔ سیاسى یا حقوقى متخصصان سیاست و حقوق با اینكه در اقلّیت قرار دارند، هرچند رأی‌شان مخالف اكثریت باشد، اما تأثیرگذارتر و موردپسندتر است.
۳. تحمیل رأی اکثریت؛ یکی دیگر از ایرادهایی که بر این رژیم وارد می‌شود، این است كه اگر اكثریت، به‌طور مثال هشتاد درصد، به نظام اكثریت و به‌اصطلاح حكومت مردم بر مردم رأی دادند و بیست‌ درصد مخالف بودند، چه مجوزى براى تحمیل رأى هشتاد درصد بر بیست درصد دیگر وجود دارد؟! به عبارت دیگر، به‌ فرض‌ اینكه صد‌در‌صد افراد یک جامعه‌ نظام اكثریت یا هر نظام دیگر را پذیرفتند، چرا افرادى كه بعداً به سن بلوغ مى‌رسند و در اقلّیت قرار دارند، محكوم به قبول آن نظام هستند یا می‌باشند؟ این خود استبداد و استضعاف است.
  1. مطلوب‌بودن ثروت؛ اغلب دموکراسی‌های جدید سرمایه‌داری‌اند. این دموکراسی‌ها از طبقات مالک جانب‌داری می‌کند. رأی‌دادن کالا و جنس‌فروشی شده است و برندهٔ مزایده می‌تواند آن را خریداری کند و عده‌ای ثروتمند از طبقهٔ بازارگانان یا سرمایه‌داران بزرگ آشکارا آن را می‌خرند و در نهایت حکومت‌ها را در اختیار می‌گیرند. آنان از مطبوعات و تریبون‌ها بهره‌برداری می‌کنند تا حمایت‌شان را برای سیاست‌های مطلوب خود به دست بیاورند. «احزاب سیاسی با پول آنان فعالیت می‌کنند. اغلب سیاست‌مداران ابزار دست ثروت‌مندان هستند. بریس به اثر زیان‌بار «قدرت پول در سیاست» اشاره و تأکید کرده است که پول جلوی کار قوهٔ مجریه‌ و قوۀ مقننه را می‌گیرد و دموکراسی را فاسد می‌گرداند. مارکسیست‌ها دموکراسی آمریکا را «دموکراسی پرستش دلار» نامیده‌اند. لنین دربارۀ حق رأی دموکراسی سرمایه‌داری گفته است: «در جامعهٔ طبقاتی حق رأی یک سراب و منبع غیرواقعی است‌‌. آنچه حقیقت دارد، پول و سرمایه است. به سخن دیگر، در دموکراسی شکل نظام سیاسی دموکراتیک است، اما محتوای آن حکومت ثروت‌مندان و توانگران است. به عقیدهٔ مارکسیست‌ها، دموکراسی راستین فقط جایی شکوفا می‌شود که سرمایه‌داری ازبین رفته باشد و نابرابری‌ها میان توانگران و تهی‌دستان به حداقل رسیده باشد.»
  2. حکمرانی عوام؛ دموکراسی حکمرانی عوام است. در دموکراسی دربارهٔ مسائل گوناگون با رأی اکثریت تصمیم‌گیری می‌شود. کابینه‌ها، هیئت‌های داوری و دادگاه‌ها بـا رأى اکثریت تصمیم می‌گیرند. احزاب سیاسی نیز از گروه مردمانی تشکیل شده‌اند که با رأی اکثریت تصمیم می‌گیرند. کسانی‌که در یک گروه یا در معیت گروهی دیگر رأی می‌دهند، ویژگی‌های واقعی شخصیت خود را از دست می‌دهند و خود را در داخل چهارچوب گروه نابود می‌کنند.
  3. آموزش دروغین؛ منتقدان می‌گویند که دموکراسی به آموزش مدنی نادرست می‌انجامد. مبارزات انتخاباتی اغلب مزورانه و پوشالی است. در گفتن و نشان‌دادن حقایق غلو صورت می‌گیرد یا اغلب تحریف می‌شود. انتخاب‌کنندگان به ندرت تصویر درستی از برنامهٔ حزب و صفات رهبری که خواستار پستی در قوۀ مقننه یا کابینه است، به دست می‌آورند. در واقع، عوام‌فریبان زیرک که با کلامی زیبا و پرطنین اما اغلب بی‌معنا و واهی مردم را به دادن رأی مثبت و منفی به این کاندیدا یا آن حزب فرامی‌خوانند، آنان را اغفال می‌کنند. همین‌طور در میان آنان احساس دروغینِ برابری و خطای ذهنی به وجود می‌آورند که تنها خودشان مانند هر کس دیگر، بهترین گزینه برای حکومت‌کردن بر کشور هستند.
  4. بی‌ثباتی حکومت؛ دموکراسی تا زمانی با ثبات است که عوام با آن همراه باشد. ذهن غیر قابل ‌پیش‌بینی عوام امکان دارد هر لحظه علیه حکومت موجود بشورد و آن را براندازد. حکومت، به‌ویژه در کشورهای چندحزبی، یک‌شبه تغییر می‌کند. «گفته‌اند که فرانسوی‌ها همان‌طور که زودزود پیراهن عوض می‌کنند، وزیر عوض می‌کنند. میانگین عمر وزارتی در فرانسه فقط نه ماه است. هنری ماین عقیده داشت از وقتی که دموکراسی پدیدار شده است، همهٔ شکل‌های حکومت ناامن‌تر از پیش شده است.»
این‌ها مشتی بود از خروارِ معایب دموکراسی که منتقدان نوشته‌اند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version