پس از تجربههای ناکام انگلیس در لشکرکشی و تهاجم به افغانستان و شکستهای پیاپی آنها، هیچ کشوری دیگر چنین اقدامی برای خود ممکن نمیدانست و عملا از تجاوز به افغانستان و اشغال آن دست کشیده بودند، اما شوروی سابق که بهدنبال کشورگشایی و گسترش سلطۀ خود بر کشورهای ضعیف بود، اقدام به لشکرکشی و حملة نظامی به افغانستان کرد.
جماهیر شوروی، در سال ۱۹۷۹م. با بیش از ۱۱۸ هزار نیرو و ادوات جنگی مختلف، متعدد و مدرن به سرزمین افغانستان حمله کرد و آن را اشغال کرد.
در ابتدا، معدود مقاومتهایی توسط مردم و مجاهدین افغان صورت گرفت، اما همه شکست خوردند و روسها بر افغانستان چیره و مسلط شدند.
اهداف و دلایل لشکرکشی جماهیر شوروی به افغانستان
جماهیر شوروی، از حمله و تجاوز به افغانستان اهداف و دلایل بیشماری را دنبال میکردند و برای این کار، چشمانداز و افقهای خاصی را در ذهن میپروراندند. مهمترین اهداف آنها از قرار ذیل است:
۱- مبارزه با توسعهطلبیهای انگلستان در قرن نوزدهم؛
انگلستان در قرن نوزدهم یکی از کشورهای قوی استعمارکننده بود و کشور هندوستان را در استعمار خود درآورده بود، از اینجهت، روسها درجهت مبارزه با این توسعهطلبیها و کوتاهساختن دست انگلیسها از تجاوز و توسعهطلبی بیشتر، بر کشور افغانستان حمله کردند.
۲- جلوگیری از رشد اسلامگرایی در آسیای میانه؛
افغانستان با کشورهایی که در آن زمان جزو جماهیر شوروی سابق بودند، هممرز بود، کشورهایی مانند تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان از نظر دینی، فرهنگی و نژادی با کشور افغانستان روابط تنگاتنگی داشتند و بیم آن میرفت که موج اسلامگرایی در آنها بهپا خیزد که این موضوع، متضاد با دیدگاه کمونیسم بود.
۳- دستیابی به آبهای گرم؛
شوروی بهدنبال دستیابی به اقیانوس هند و از اینطریق به دیگر مناطق جهان بود.
۴- جلوگیری از سیطرة آمریکا.
در قرن نوزدهم و بیستم، تنها رقیب روسیه در زمینۀ اشغال کشورها، ایالات متحده آمریکا بود و آنان میخواستند نفوذ و تسلط این کشور را محدود و کم کنند. اهمیت این موضوع زمانی هویدا میشود که در آن زمان، پاکستان و ایران نیز تحت سیطرۀ مستقیم آمریکا بودند.
آغاز تجاوز
در ابتدا طیارههای باربری جهت انتقال سربازان و تجهیزات نظامی وارد میدان هوایی کابل شدند و عساکر نظامی و تجهیزاتشان را انتقال دادند. این انتقال با توافق صوری که با «حفیظالله امین» رئیس جمهور وقت افغانستان صورت گرفته بود، انجام شد و به همین علت، عسکرهای افغان موجود در میدان هوایی هیچ عکسالعملی نشان ندادند و اجازۀ مقابله را نداشتند.
سربازان شوروی وارد افغانستان شدند و تنها پس از دو روز، کابل را تحت تصرف خود درآوردند. در اولین اقدام، حفیظالله امین را در تپۀ تاجبیگ (محل اقامت وی) به قتل رساند و «ببرک کارمل» را که رهبر جناح «پرچم» بود، در رأس قدرت قرار دادند.
بسیاری از مردم کابل از قتل آقای امین مطلع نبودند، اما فضای ناآرام کابل و گشتوگذار غیرعادی تانکها برای مردم سؤالبرانگیز بود، شام همان روز، رادیو تاجیکستان که همراه با فرکانس کابل بود، صدای ببرک کارمل را پخش کرد و بدینصورت مردم یقین کردند که کشورشان اشغال شده است.
فردای آن روز، همهچیز در نگاهشان رنگ دیگری داشت، از آسمان کابل قطره قطره ماتم میبارید و نسیمش نرمنرم بوی خون میآورد. در سرکها، کوچهها و خیابانها جز تانکها و سربازان شوروی چیز دیگری دیده نمیشد.
روسها که از تجاوز به افعانستان و بالابودن سطح توان نظامی و تجهیزاتشان سرمست و مغرور بودند و گمان میکردند در مدت کوتاهی هر نوع مقاومتی را سرکوب کنند، بهزودی مشخص شد که این اندیشۀ آنان یک وهم و خیال است.
از اینجهت، دیری نپایید که حرکات جهادی مردم افغانستان شروع شد و عرصه را بر متجاوزین تنگ و تنگتر کرد.
تلاشهای متجاوزین برای عادی جلوهدادن اوضاع
عادت متجاوزین و کشورهای استعماری چنین است که پس از سلطه بر یک کشور، تلاش میکنند اوضاع آن را عادی و نرمال جلوه دهند و افکار عمومی و چشمان شهروندان را متوجه خوبیهای موجود و منحرف از تباهیها بکنند. روسها و دستنشاندههای آنان نیز چنین اقدامی کردند.
ببرک کارمل که فردی سیاستباز و کارکشته بود، طرحهای بلندمدتی را در دست اقدام گرفت. زندانیان دورۀ تَرکی و امین را آزاد کرد و اموال مصادرهشدۀ مردم را بازگرداند.
همچنین با طرح خودمختاری برخی مناطق و ایجاد تشکلهایی بهنام «شئون اسلامی»، «وزارت اقوام و قبایل» و… میخواست تاحدی آرامش را برگرداند، اما زمان برای این اقدامات مساعد نبود و جنگ از حالت منطقهای شکل عمومی و سراسری بهخود گرفته بود.