فلسفۀ اخلاق به گونۀ عمده به بررسی چراهای اخلاقی میپردازد که در آن با مکاتب اخلاقی دیگر آشنا میشویم. این آشنایی زمینۀ مطالعات تطبیقی را در کنار اخلاق اسلامی برای ما فراهم میسازد و وقتی برتری نظام اخلاقی اسلام را نسبت به سایر مکاتب در مقایسه و تطبیق به دست آوردیم، اطمینان و یقین ما نسبت به اسلام افزونتر میگردد؛ یعنی فلسفۀ دعوت آسمانی و رسالت پیامبران قبلی علیهمالسلام، تهذیب نفوس و هدایت در راستای اخلاق کریمانه بوده و پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم خشت پایانی بنای اخلاق را گذاشته است.
ارتباط بین تقوا و اخلاق نیکو
تقوا بهعنوان یکی از استعدادهای نفس انسان، هرگاه شکوفا شده و فجور، مانع بازدارندگی را در نفس ایجاد ننماید، تحولاتی در درون ایجاد میکند که رفتار و گفتار انسان جلوههایی از اخلاق نیکو را به نمایش میگذارد. نیروی تقوا به دو منظور در شخصیت انسان ایفای نقش میکند: از طرفی، رابطۀ انسان با خداوند را تقویت میبخشد و از طرف دیگر، در ارتباط با مخلوق با جلوههای نیکو، شخص متقی به یک دعوتگر عملی تبدیل میشود.
ابن القیم این رابطه را اینگونه بیان میکند: «جمع النبی بَینَ تَقوَى اللهِ وَ حُسنُ الخُلقِ، لأنَّ تَقوَى اللهِ تَصلِحُ مَا بَينَ العَبدِ وَ بَينَ رَبِّهِ، وَ حُسنُ الخلق يُصلِحُ مَا بَينَهُ وَ بَينَ خَلقِهِ، فَتَقَوَى اللهِ تُوجِبُ لَهُ مُحبَّةِ اللهِ؛ وَ حُسنُ الخَلقِ يَدعُو النَّاسَ إِلَى مُحَبَّتِهِ»؛ ترجمه: «پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بین تقوای خدا و حسن اخلاق ارتباط برقرار میکند؛ زیرا پرهیزگاری به خاطر خداوند، رابطۀ بین خالق و عبدش را اصلاح میکند و حسن اخلاق رابطۀ بین او و مخلوق خدا را اصلاح مینماید. بنابراین، پرهیزگاری به خاطر خداوند سبب محبت نسبت به ذات او میشود و حسن اخلاق دعوت مردم بهسوی محبت الهی بوده، و انسان با اخلاق تبدیل به الگوی عملی میگردد.»
امام محمد غزالی برای حسن اخلاق چهار پشتوانۀ معنوی فرض میکند و میگوید: «بدان که آدمی را از دو چیز آفریدهاند: یکی کالبد که به چشم سر توان دید، دیگری روح که بهجز چشم دل اندر نتوان یافت و هر یکی از این دو، زشتی و نیکویی است: یکی را حسن خُلق گویند و یکی را حسن خَلق. حسن خُلق عبارت است از صورت باطن، چنانکه حسن خَلق عبارت است از صورت ظاهر.» صورت باطن نیکو نباشد تا آنگاه که چهار قوت نیکو اندر وی نبود:
قوت علم: برای تشخیص حق از باطل و گفتار درست از دروغ؛
قوت خشم: برای فرمانبری از شرع تا به دستوری برخیزد و به دستوری بنشیند؛
قوت شهوت: تا از سرکشی پرهیز نموده، به دستور شرع و عقل عمل نماید؛
قوت عدل: برای کنترل و مهار قوت خشم و شهوت، و آنها را تحت فرمان عقل و شرع درآورد.