نويسنده: ابو فرزان غوری

چکیده

عرفان اسلامی را می‌توان به عرصه وسیعی از عرفان عملی و نظری تعبیر کرد که با تصوف هم آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از آن دو خوانده می‌شود. با این حال عرفان اسلامی به‌طور خاص و مصطلح در عرصه علوم اسلامی مانند دیگر دانش‌های اسلامی چون فلسفه و کلام اسلامی و … مطرح است. عرفان اسلامی را می‌توان معرفت و دانشی دانست که در آن عنصر عشق در تطابق و همراهی با ساختار وحی در اسلام گره خورده است. در این مقاله در مورد ادبیات عرفان اسلامی و بر اساس مطالعه و یادداشت­برداری و تحلیل از اشعار عرفای بزرگ مثل مولانا و مثنوی آن و چگونگی ارتباط آن با آیات قرآنی و مفاهیم اسلامی بحث و بررسی شده است که خلاصه و چکیده مفاهیم عرفان اسلامی این آیه (انا لله و انا الیه راجعون) [بقره: ۱۵۶]
واژگان کلیدی: خداوند، عرفان اسلامی، عشق، مثنوی و مولانا.

مقدمه

از جمله مسائل جامعه امروزی ما، دوری نسل جوان و تحصیل­آموخته از دانش و مفاهیم اسلامی است، بنابراین برای همه لازم است تا در وسع و توان خویش ارزش­های دینی و اسلامی را که در مفاهیم ادبیات و ادبیات عرفانی مطرح و بیان شده است، برای دیگران شرح داده و برسانند. تنها کسانی می­توانند به این نیاز جامعه به درستی پاسخ گویند که از یک سو خود فرهنگ اسلامی را از سرچشمه­های اصیل آن فراگرفته باشند و از سوی دیگر به زبان زمان خویش سخن بگویند و حال و هوای روزگار نسل جوان را درک کنند.
     آنچه در این مقاله مطالعه می­کنید، از دریا قطره­یی و از بسیار اندکی می­باشد. آثار عرفان اسلامی در واقع نمک ادبیات فارسی دری و فرهنگ اسلامی ما می­باشد و آشنایی با آراء و اندیشه­های لطیف و ذوقی عارفان و صوفیه و شرح منازل و مراحل آن که که داعیان عشق به خداوند و محبت به انسان و انسانیت هستند، آرام­بخش دل و روان خواننده می­شود و به زودی درمی­یابد که زبان عرفان، زبان رمز و تمثیل است، نه علمی و عقلی و می­پذیرد که هر جا سخن از عشق و عاطفه و احساس است.
عرفان، تاریخی به قدمت تاریخ بشر دارد. این گرایش در میان انسان‌ها، چه در بین پیروان ادیان الهی و چه خارج از این دایره همواره وجود داشته است. در هند، چین، یونان، در ادیان یهودی و مسیحی و در بین دیگر ملت‌ها، مکتب‌ها و فرقه‌های معنویت گرا و باطن گرا همواره حضوری برجسته داشته است. گرایش به معنویت، از شکل‌های ابتدایی آن در اقوام و ملل مختلف تا صورت‌های متعالی آن در ادیان الهی را می‌توان در تاریخ ردیابی کرد. عرفان و شناخت حق به دو  طريق ميسر است؛ يکي به طريق استدلالي، از اثر به موثر، و از فعل به صفت، و از صفات به ذات، و اين مخصوص علماء است.
دوم از طريق تزکیه نفس و تصفيه قلب و تخليه سر و روح از غیر، و این طريق معرفت، خاصه انبياء و اولياء و عرفاء است. و اين معرفت کشفي و شهودي، غير از مجذوب مطلق هيچ کس را ميسر نيست، مگر به سبب طاعت و عبادت قالبي و نفسي و قلبي و روحي و سري و خفي و اخفی. و غرض از ايجاد عالم نیز، معرفت شهودي است.
عرفا عقيده دارند براي رسيدن به حق و حقيقت، بايد مراحلي را طي کرد، تا نفس بتواند از حق و حقيقت، بر طبق استعداد خود آگاهي حاصل کند. و تفاوت عرفا با حکما در اين است که عرفا تنها گرد استدلال عقلي نمي گردند، بلکه مبناي کار آن ها بر شهود و کشف است.
در این مقاله به عرفان اسلامی، عشق، عارف، مولانا و شرح ۱۸ بیت مثنوی پرداخته شده و ارتباط عرفان اسلامی را با مفاهیم قرآنی و دینی بررسی کرده و ابیات و نی‌نامه مولانا را شرح داده‌ام و دیدگاه مولانا و عرفا را در مورد وظایف و جایگاه و مقام انسان نیز نگاشته و توضیح داده ام و هدف از نگارش این مقاله همانا شناخت و توضیح اینکه عرفان و ادبیات عرفانی جامعه ما برگرفته شده از آیات قرآنی و آموزه‌های اسلامی و دینی بوده و با ذکر اشعار و ارتباط آن با مفاهیم قرآنی به دوستداران دین و اسلام و دنیای معرفت قرار داده ام.

دنیای عرفان اسلامی چیست؟

عرفان رابطه درونی انسان با خداست و به عبارت دیگر معرفت و پرستش خداوند از طریق پاک کردن درون که اصطلاحاً تزکیه نامیده می‌شود، است. عبدالرزاق کاشانی در تعریف عرفان می‌گوید: «عرفان حالتی است که از شناخت قلبی خداوند توسط عارف حکایت می‌کند» مرتضی مطهری به نقل از بوعلی سینا می‌گوید: «عارف کسی است که ضمیر خود را از توجه به غیر خدا بازدارد و متوجه عالم قدس نماید تا نور حق به آن بتابد.»
آنچه قیصری در تعریف اصطلاحی عرفان اسلامی بیان داشته؛ عبارت است از: «علم به خدایِ سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهر آن و تفکر در مبدأ و معاد و حقایق عالم و کیفیت بازگشت آن‌ها به حقیقت واحد یعنی ذاتِ احدیت و نیز معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رهاسازی نفس از تنگناهای قید و بند جزئیت و پیوستنش به مبدأ خویش و اتصاف به نعت اطلاق و کلیّت» عرفان اسلامی مصطلح و مدون در کنار دیگر علوم اسلامی برای اولین بار توسط محی الدین ابن عربی (پدر عرفان نظری) شکل گرفت. (همان)
از جهات عملی نیز در اسلام آیات گوناگون در قرآن، زهد و پارسایی و بی‌اعتنایی به امور دنیوی را مایه خشنودی خدا از بنده و سبب وصول او به مراتب و مقامات برتر و نزدیکی به پروردگار برشمرده است. پیامبر اسلام، روش زاهدان و پارسایان را داشت و در برخی اوقات از ترس خدا به خود می‌پیچید و مردم را نیز بدین راه فرا می‌خواند اما آن‌ها را از گوشه‌گیری و سخت‌گیری بر خود برحذر می‌داشت. همه بزرگان اسلام در نهایت سادگی به سر می‌بردند؛ و عرفان و به‌خصوص تصوف اسلامی اگرچه متأثر از خارج خود بوده اما بن مایه‌های درونی داشته است. در عرفان عمل مقدمه علم است، اما در زندگی علم مقدمه عمل است، مثلا ما با خواندن علم فزیک می­خواهیم فضا را بشناسیم و به کره مریخ برویم و کیمیا را می­خوانیم که ترکیبات شمیایی را انجام بدهم و عمل کنیم، اما در طریقت و شریعت نماز می­خوانیم و عبادت می­کنیم تا بتوانیم خدا را بشناسیم و معرفت پیدا کنیم و در این مورد بسیار از عرفا و مفسرین از ابن عباس (رض) تا حالا این آیه قرآن را (وماخلقت الجن و الانی الالیعبدون) {ذاریات: 56} گفتند که لیعبدون یعنی لیعرفون، خداوند می­گوید که من انسان را آفریده­ام تا اینکه من را بشناسد.
چه کسی را می­توان با داشتن این ویژگی­ها عارف گفته می­توانیم؟ حکیم ابن سینا در نمط نهم کتاب اشارات، تعریف عارف را چنین می‌گوید: آنکه از تنعم دنیا، رو گردانده است «زاهد» نامیده می‌شود. آنکه بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد به نام «عابد» خوانده می‌شود؛ و آنکه ضمیر خود را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بدان بتابد به نام «عارف» شناخته می‌شود. البته گاهی دوتا از این عناوین یا هر سه در یک نفر جمع می‌شود. عارف شناساننده است.  از نظر بوعلی سینا عارف، حق (خدا) را می‌خواهد نه برای چیزی غیر حق، و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی‌دهد، و عبادتش برای حق، تنها به خاطر این است که او شایسته عبادت است، و بدان جهت است که عبادت رابطه‌ای است شریف، فی حد ذاته نه به خاطر میل و طمع در چیزی یا ترس از چیزی.
با آنکه عشق، از مسائل اساسی عرفان است ولی عُرفا در تعریف آن اظهار ناتوانی می‌کنند. ابن عربی در این زمینه می‌گوید: «هر کس که عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه‌ای نچشیده باشد، آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق، شرابی است که کسی را سیراب نکند.» علی‌رغم نظرات انتقادی برخی از صوفیان نسبت به فلاسفه اسلامی، با گذشت زمان به تدریج عرفان اسلامی با مفهوم فوق به فلسفه اسلامی نزدیک شده است.
اسلام از دو بخش ظاهر و باطن، یعنی شریعت و طریقت، که لازم و ملزوم یکدیگر هستند؛ تشکیل شده است. این دو مفهوم هنگامی که در کنار یکدیگر باشند، اثر و معنا دارند. آن معنا و ثمره حقیقت است. در رساله پند صالح، مؤلف آن صالحعلی شاه، درباره این دو رشته (یعنی شریعت و طریقت) اینگونه یاد می‌کند: «چه در احکام ظاهر و شریعت، و چه آداب باطن و طریقت، که این هر دو نباید از هم جدا باشند که بدون یکدیگر نتیجه نبخشند. شریعت، اعمال راجع به تن و طریقت، راجع به دل است. شریعت آراستن ظاهر است به طاعت، طریقت پاکیزه نمودن باطن است به اخلاق پسندیده و دوستی و یاد خدا و روشن ساختن دل به شناختن او. پس این هر دو مانند مغز و پوست بلکه مانند لفظ و معناست و مانند جان و تن یا چراغ و روشنایی آن یا مانند دوا و اثر آن و جمع بین ظاهر و باطن و شریعت و طریقت از اختصاصات سلسله نعمت‌اللّهیه بوده و هست…».
ادامه دارد….
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version