نویسنده: محمدالافغانی

آیت:

یُؤتِي الحِکمَةَ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُؤتِ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِيَ خَیراً کَثِیراً وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الأَلبَابِ. [بقره: 269]
ترجمه: خداوند، به هرکس که بخواهد فرزانگی می­بخشد؛ و به هرکس که فرزانگی داده شود، خیر بی­شماری حاصل‎اش شده است. این نکته را فقط کسانی به بصیرت در می­یابند که خرد داشته باشند.
خداوند تبارک و تعالی سخن نیک و عمل درست را به کسی می‎دهد که خود بخواهد، و برای هر کسی که خداوند چنین رقم زده باشد به راستی که بهترین خیر را به او داده است. و به این نکته و به این فضل کسی پی خواهد برد که خداوند تبارک و تعالی عقلش را نورانیت داده و دلش را رام ساخته باشد، بار خدا! برای ما حکمت ارزانی بدار و ما را از صاحبان اندیشه بگردان.

حدیث:

«و عن الحسن بن مالک بن الحویرث عن ابیه عن جده قال: سعد رسول الله المنبر، فلما رقی عتبة قال: آمین، ثم رقی أخری فقال: آمین. ثم رقی عتبة ثالثة قال: آمین. ثم قال: آتاني جبریل فقال: یا محمد من أدرک رمضان فلم یغفر له فأبعده الله. فقلت: آمین. فقال من أدرک والدیه أو أحدهما فدخل النار فأبعده الله فقلت: آمین. قال: و من ذکرت عنده و لم یصل علیک فأبعده الله فقلت: آمین.
ترجمه: از حسن بن مالک بن حویرث، [و از طریق او] از پدرش [و از طریق پدرش] از جدش، روایت است که، گفت: باری، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) داشت بر فراز منبر می­رفت. وقتی بر پله­ی اول پا گذاشت، گفت: آمین [مستجاب باد!]، بر پله­ی دیگر پاگذاشت باز گفت: آمین. همین­طور وقتی بر پله­ی سوم رفت، آمین گفت. سپس [در توضیح سه بار آمین­گفتن] گفت: جبریل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! هرکس ماه روزه را دریابد و نتواند آمرزش خدا را حاصل کند، خدا او را از خود براند. من گفتم: آمین! بعد، گفت: هرکس پدر و مادرش، یا یکی از آن­ها زنده و در مصاحبت شان باشد، و [با این هم] به دوزخ رود، خدا هلاک‌اش کند! گفتم: آمین. بعد، گفت: کسی که در پیش وی نام من یاد شود و بر تو درود نفرستد، خدا هلاک‎اش کند! من گفتم: آمین.» (این حدیث را ابن حِبّان در «صحیح» خود روایت کرده است).

داستان:

دو مرد نابینا، بر سر راه من جعفر زبیده­ی عباسی نشسته بودند؛ چون می‎دانستند دست و دل باز است. یکی شان دعا می­خواند: خدایا از بخشه­ی خودت به من روزی بده. آن یکی دیگر دعا می­خواند: خدایا به من از بخشه­ی «ام جعفر» روزی برسان. ام جعفر، که دعای هر دو را می‎شنید، به آن اولی ـ که از بخشه­ی خدا روزی خواسته بود ـ دو درهم می‎فرستاد، و برای آن یکی دیگر ـ که از بخشه­ی او روزی می­خواست ـ هر روز یک مرغ بریان می‎فرستاد و در شکم آن ده دینار هم می­نهفت. از قضا، این شخص که نمی‎دانست در اندرون مرغ ده دینار نهفته است، هر روز مرغ بریانی را در قبال دو درهم، به آن شخص دیگر می‎فروخت. ده روز بر همین منوال گذشت: هر روز، دو درهم به آن یکی و یک مرغ بریانی با ده دینار نهفته در درون آن، به این یکی می­رسید و بیچاره مرغ را به آن یکی در قبال دو درهمش می‎فروخت. در آخر ام جعفر به سراغ شان آمد و به آن شخص ـ که از بخشه­ی وی ـ روزی خواسته بود گفت: مگر هنوز از بخشه­ی من ثروتمند نشده‎ای؟ پرسید: کدام بخشه­؟ گفت: ده دیناری که هر روز به تو می‎فرستادم. شخص بیچاره گفت: نه! تو فقط یک مرغ بریانی می‎فرستادی که من آن را در ازای دو درهم به آن شخص می‎فروختم.
در این هنگام ام جعفر گفت: این یکی به بخشه­ی ما دل بسته بود، و خدا بیچاره‎اش کرد؛ اما آن یکی که به بخشه­ی خدا دل بسته بود، خدا ثروتمندش کرد.

حکمت

شعر:
«لا خیر في ودّ امرئ متلوّن             إذا الریح هبّت مال حیث تمیل؛
و ما أکثر الأحوانُ حین تعُدّهم         و لکنّهم في النائبات قلیل».
ترجمه: از دوست بلهوس هیچ سودی نمی‎رسد؛
که هرسو باد [فرصت] بوزد، به همان سو رود [یعنی بر مذهب باد است]. دوستان را چون بشماری زیاد اند، اما در هنگام سختی، بس اندک اند.

دعاء:

«رب زدني علما. اللهم علّمني أیها العلیم ما ینفعني؛ و انفعني أیها النافع بما علّمتَني، و زدني علما و اجعلني للمتقین إماما.»
ترجمه: بار الها! به من علم به چیزهایی عطا کن که برایم سودمند اند، ای علیم! و هر چه را به من آموختی، سودمند بگردان، ای سود‎رسان!
بر «علم من» بیفزای و مرا پیشوای خالصان برگزین!

درس:

شیخ عبد الحمید کَشک (رحمه‌الله) می­گوید: هر کس به جزخدا دل بندد، خوار، فرومایه، گمراه و افسرده و ملول خواهد شد.
و هر کس به ذات خدا دل بندد، هرگز نه خوار می‌شود، نه فرومایه، نه گمراه و نه افسرده و ملول.
راستی؛ ما چه­قدر به خدا دل بسته‎ایم و آن­طور که سزاوار است، به وی توکل کرده‎ایم؟
ادامه دارد..
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version