در حدود قرن ششم قبل از میلاد، در حوزۀ مرکزی رودِ گنگ و هند شرقی، چند ملت کوچک بهوجود آمدند و هر یک در شهر نسبتاً بزرگی متمرکز شدند. [زروانی، بیتا: ۱۰۳]. اغلب اینها شاه بودند؛ اما چندتایی یک شکل حکومت متحد و یک اقتصاد پولی ایجاد کردند، تجارت و صنعت رونق گرفت و مردم توانگر شدند و قدرت آیینِ برهمنی چون پیش نبود و نظام سنتی کاست، رو به زوال گرایید. تا آن زمان طبقۀ روحانی برهمن (Brahman)بالاترین لایۀ یک جامعۀ اساساً کشاورزی را اشغال کرده بود؛ اما به تدریج جایش را طبقۀ جنگاور میگرفت و توانگران، قدرت اجتماعی زیادی به چنگ آوردند و عموم مردم گرایش به علایق مادی پیدا کردند و اخلاقِ عمومی به فساد گروید.
اندیشمندان بُتشکن بسیاری پیدا شدند که ارج و ارزش آیینگرایی «برهمنی» را نفی و مرجعیت وِداها (Veda)را رد میکردند. برخی «برهمنان» در دفاع از خود، سفت و سخت به اعمال درست پندارشان (ارتودوکس) چسپیدند؛ علاوه بر این، اندیشمندان دیگر، نظرهایی آوردند که بر مادیگری، نسبیتگرایی اخلاقی، جبر و شکاکیت تأکید میکردند؛ یکی از «شش استاد» معروف که در آن زمان فعال بودند، «نیگَنتَه ناتَه پوُتَّه» بود (که به مهاویرَه هم معروف است)، شخصی که بعدها اثری عمیقی روی اندیشه و فرهنگ هندی داشته است[ناکامورا، بیتا؛ ۲۳۸].
فلیسوفان، درگیر جرّ و بحثهای بیپایانی بر سر مسایل متافیزیکی شدند؛ که در نهایت، پاسخی برای آنها نداشتند. به عنوان نمونه: آیا جهان متناهی است یا نامتناهی؟ آیا تن و روان یکیاند یا جدا از هماند؟ آیا انسان پس از مرگ زندگی میکند یا نه؟ «گئوُتَمَه/بودا» که از یک سویگی و سرشت نسبی این نظامهای متناقض اندیشة خود آگاه بود، اظهار داشت که چنین مسایل متافیزیکی بیمعنا است. او به جای آن که پس از رسیدن به روش شدگی از جهان رو بگرداند، بر آن شد که به مردم رو کند و حقیقتی را به آنان بیاموزد که از این گونه جرّوبحثهای متافیزیکیِ پُرکشاکش فراتر میرفت.
با توجه به این وضعیت، آیین بودا در شکل آغازینش، به تعیین هیچ یک از جزمهای خاصی که دینگرایان حرفهای عموماً بر آنها تأکید میکردند، نپرداخت. آیین بودا میکوشید تا به تعلیم دَرمَه (Dharma) اشاره کند که «قانون جاویدِ راستین» یا «هنجار پاینده» است که در تمام عصرها برای انسان معتبر است؛ بنابر تعالیم بودایی، ذات یا حقیقت دین (درمه) نباید به یک مجموعۀ خاص آموزهها و اعمال محدود شود و حقیقت کلی و جهانی از باورهای متخاصم فراتر میرود و دربارۀ همه، کاربرد دارد؛ بدین ترتیب، آموزۀ بودایی یک جزم خاص و مستقر نیست؛ بلکه یک فرزانگی یا اخلاق عملی است که حالت آرمانی انسانیت را به ما مژده میدهد و هدف آیین بودا فراتر رفتن از جزم خاص هر مکتب و اندیشه است.
زندگی در نظرِ «گئوُتَمَه/بودا» رنج است و انسان در برابرِ آن بیچاره است و رنج را از آن رو تجربه میکنیم که نتیجۀ شرطها و علتهای همیشه متغیر است؛ هستی انسان همیشه در جریان است و دستخوش ناپایندگی میباشد؛ ازاینرو، ادعای تعلق چیزی به خود و یا اظهار اینکه خودی هست ناممکن است. بوداییان هستی «اَت مَن» را که موضوع شناخت «اوُپَه نیشدها» و سایر مکاتب فلسفی است و نیز دویی میان جهان ذهنی و عینی را انکار میکردند؛ بنابر نظر آنان، درمههای گوناگونی بر هستی بالفعل حکمروایی دارند؛ در واقع، تمام باشندگان با مقید و مشروط شدن از طریق علتهای بیشمار به هستی میآیند، وجود پریشان و درآلود ما از علتهای گوناگون ریشه میگیرد و اگر آن علتها خاموش شوند، پریشانی و رنج نیز از میان خواهد رفت. بوداییان به یک قادر متعال یا «اصلِ اول» اعتقاد ندارند؛ در عوض فکر میکنند که ریشۀ وَهم و پندار و بدین ترتیب، رنج یک آرزوی کور است. [ناکامورا، بیتا؛ ۲۳۹].
آنان که میخواهند از رنج آزاد باشند، باید دربارۀ «سه نشانه»، رنج نپایندگی و ناخود و واقعیت به فهم روشنی برسند، رسیدن به فرا شناخت راستین، یعنی از میان رفتن هرگونه شهوت و دلبستگی که ریشۀ پندار است. برای رسیدن به این، انسان باید یک انضباط روحی را بگذراند، دستورها را به جا آورد و به تمرین دیانه، یعنی نظارۀ درون یا مراقبه، بپردازد و فقط آن موقع است که انسان میتواند خود را از بندهای بیشمار، خلاص کند و به آن آزادی برسد که نیروانه خوانده میشود. باید از دو کرانۀ کامجویی و خودآزاری دوری جست و راه میانۀ نه رنج و نه خوشی را پیش گرفت. همچنین آیین بودا بر مِهر تأکید میکرد و این آموزه را باید نه فقط دربارۀ انسانهای دیگر، بلکه دربارۀ تمام باشندگان تسری داد.
بودا چون به روشن شدگی رسید، گروهی از شاگردان، اطراف او جمع شدند؛ این جمع، اصول سازمانی سنگَه را پذیرفت که عموماً آن را یک شکل حکومتِ متحد یا صنف میدانند. سنگه دینی مرکب بود از رهروان یا رهبانان و «پیش نشینان» یا پیروان غیر رهبان، خواه مرد و خواه زن.
وقتی رهروی از خانه به بیخانگی میرفت، از او انتظار میرفت که زندگی تجرد را پیش گیرد؛ از کار و پیشۀ دنیایی دوری گزیند و از دادوستد اقتصادی رو گرداند. بعدها قواعدی برای زندگی دینی معین شد: ۲۵۰ دستور برای مردان رهرو و ۵۰۰ دستور هم برای زنان رهرو. به پیشنشینان یا پیروان غیر رهبان میآموختند که خانه خدای خوبی باشند، پیشۀ درستی پیش گیرند، یاور دیگران باشند و از راه کوشش آگاهانه، شرف و سعادت به چنگ آورند، تا هنگام مرگ در بهشت زاده شوند. خصوصاً بر این پنج دستور تأکید میشد: ۱. مکُش؛ ۲.دزدی مکن؛ ۳. کار خلاف اخلاق مکن؛ ۴. دروغ مگو؛ ۵. شراب منوش.
جادو، فالگیری و رمالی شدیداً ممنوع بود و به پیروان گفته بودند که مرجعیت وِداها را انکار کنند و از آدابی که مستلزم قربانی است، بپرهیزند.
در مسایل اقتصادی، از شخص خواسته میشد در آنچه کسب کرده، با دیگران شریک شود؛ وامهایش را بپردازد و سعی کند هرگونه مشکل مالی را بدونِ توسل به قدرت ستمگرانه، بلکه با فراخواندنِ حس اخلاقی کسانیکه درگیر آن مشکلاند، حل و فصل کند و به پیروان توصیه میشد که مدافع برابری تمام مردم باشد و نظام کاست را که از نظر اجتماعی تبعیضگذار است، رد کند و در داخل انجمن دینی که هم از کاست راندهها و هم اعضای کاستهای با فرهنگ را شامل میشد، مرتبۀ پیرو با طول زمان تربیت روحی او از آغاز ورود به انجمن تعیین میشد. سنگه از نظر مالی از سوی بازرگانان ثروتمندی حمایت میشد که به برچیده شدن نظام کاست برهمنی معتقد بودند. [ناکامورا، بیتا: ۲۴۰]
نظر آغازین بودایی دربارۀ دولت، شکلی از نظریۀ قرارداد اجتماعی بود و بر این تأکید میکردند که شاه، مقامش را از توافق مردم یافته است و مؤمنان آغازین، عموماً از پادشاهان بیزار بودند و آنها را به دزدانی مثال میزدند که از مردم بهرهکشی میکنند و بعدها نظری دربارۀ پادشاهی آرمانی آوردند که در آن دولت مطابق درمه اداره میشد. در کل «گئوُتَمَه/بودا» مدافع یک شکل حکومت متحد بود.
ادبیات آیین بودایی آغازین، در متنهای پالی و در ترجمههای چینی و نیز به طور پراکنده به سنسکریب موجود است. عقیده بر این است که پالی در اصل شاخهای از زبان مگَدَۀ باستان بود که بودا به آن سخن میگفت و بعد به زبان کتابهای مقدس توسعه یافت و متنهای پالی که در سریلانکا، برمه (میانمار)، تایلند، کامبوج، لائوس و در نقاط دیگر باقی مانده، مرکب از سه بخش اصلی یا سه سَبَد است: «وینیَه» یا قواعد و توضیحات آنها دربارۀ تربیت و انضباط رهروان و پیروان؛ «سوتره» یا گزارشها و گفتارها یا موعظات گئوتَمَه و نیز گفتوگوی او با شاگردانش و «شاسترَه» که تفسیرها و رسالاتی است دربارۀ بخش سوُتره. چون این آثار پس از در گذشت «گئوُتَمَه/بودا» گردآوری شد، لزوماً از نظر تاریخی برگردان امینِ تعالیم او را به دست نمیدهند. [ناکامورا، بیتا؛ ۲۴۱ و سعید، بیتا: ۵]