نویسنده: ابورائف

مذاهبی که با استناد به طبیعت‌گرایی شکل گرفتند

شیوع و گسترش طبیعت‌گرایی در عصر تنویر و روشن‌فکری، سبب گسترش و انتشار دو مذهب اساسی و جدید در زمینۀ ایمان و اعتقاد گردید و جامعۀ مسیحیت را به الحادی نوین و بی‌دینی فراگیر و عمیق مبتلا ساخت. این دو مذهب درواقع، همان اثر کوچکی از دین‌گرایی که در جامعۀ مسیحیت باقی مانده بود را نیز ازبین بردند.
  1. مذهب «دئیسم»
اولین مذهب و نظریه‌ای که درجهت شکل‌گیری و گسترش الحاد و عدم قبول تاثیر اله در جامعۀ مسیحیت شکل گرفت، مذهب «ربوبین»، معروف به «دئیسم» بود. این مذهب، وحی را انکار می‌کرد اما هنوز به اله اعتقاد داشت. این مذهب درواقع، تفکر انتقالی را دنبال می‌کرد؛ زیرا انتقال از اله مسیحیت به‌سوی عدم قبول اله و انکار کلی آن، امری محال و ناشدنی بود؛ از این‌‌جهت، به یک‌باره وجود اله را انکار نکردند بلکه وجود اله را قبول داشتند اما وحی را انکار کردند.
برنتن در مورد این مذهب می‌گوید: «این مذهب، نزدیک‌ترین انعکاس ممکن و واضح برای جهان مورد نظر نیوتن بود که در مقابل قانون کرنش می‌کرد و طبق آن گردش داشت. در این مذهب، خدا، شخص مسئول تدبیر، ساختن و بناکردن و به‌حرکت‌درآوردن این جهان ابزاری است.»
از رهبران این مذهب، افرادی مانند «ولتر» و «باب» و افراد دیگری را می‌توان نام برد که اعتقاد به ضرورت ایمان به الله جل‌جلاله داشتند اما وحی را انکار می‌کردند؛ زیرا اگر وحی را قبول می‌کردند گویا تعالیم دشمن خود یعنی کلیسا را صحیح دانسته‌اند، ایمان آن‌ها نیز ایمان حقیقی و واقعی که مراد و خواستۀ اصلی ادیان بوده است، نبود؛ چراکه هر عمل و اثر این اله که به آن اعتقاد داشتند، در نگاه آن‌ها به این روش بود که آن‌ها معتقد بودند که خدا جهان را خلق کرده است سپس آن را رها کرده است تا طبق قوانین تعیین‌شده، گردش داشته باشد، این اعتقاد شباهت به نظریۀ نیوتن داشت که معتقد بود: عالم خلقت مانند سازندۀ ساعت است که آن را ساخته و سپس آن را رها می‌کند تا خود آن حرکت و عمل کند.
آنان می‌گفتند: خدا به انسان عقل داده است و سپس وی را آزاد گذاشته است تا از آن طبق خواستۀ خود استفاده کند، انسان گرچه جزئی از ابزار بزرگ جهان است، مگر بر وی لازم است تا منافع و عقل خود را طبق قانون طبیعت عیار کند.
در نگاه صاحبان این مذهب، نماز و عبادت این اله که شبیه سازندۀ ساعت است و نمی‌تواند که در آن‌چه ساخته است، حتی اگر بخواهد، دخالت کند، بی‌فایده خواهد بود.
در نگاه صاحبان این نظریه، این اله در صحرای سیناء بر حضرت موسی علیه‌السلام ظاهر نشده است و یگانه فرزند خود را به زمین نفرستاده تا مردم گنهکار را نجات دهد، بلکه اصلا ممکن نیست که این اله فرزندی داشته باشد.
  1. مذهب الحادی مادی
مذهب اله‌گرا به بعضی از معاصرین خود چنین الهام کرد که این اله دور و بی‌فایده که هیچ ضرورتی به آن نیست، باید انکار شود. همان‌گونه که حکمت فولتیر چنین می‌گوید که اگر خدا وجود نداشته باشد، باید آن را اختراع کنیم! اما وقتی طبیعت وجود دارد، ما را از اختراع اله بی‌نیاز می‌کند و اگر به وجود خدا اعتراف بکنیم به نوعی اقرار به صحت ادعاهای کلیسا کرده‌ایم، پس بهتر آن است که برای مخالفت با کلیسا هم که شده است، باید وجود اله را محال بدانیم.
گروهی نیز چنان افراط و زیاده‌روی کرده بودند که الله جل‌جلاله را بدترین شیء ایجابی می‌دانستند، مخصوصا اگر اله کلیسای کاتولیکی رومی باشد. «کرسون» می‌نویسد: «بعضی از آن‌ها در انکار، به دورترین حد ممکن رسیده بودند به‌گونه‌ای که آن‌ها ما را فراخوانده بودند که اسم الله جل‌جلاله را حذف کنیم. در همین مورد، «دولباخ» می‌گوید: عقیدۀ سنتی الله جل‌جلاله بافته‌ای از متناقضات است، همانا اعتقاد به الله گمراهی مشترک نوع انسانی است.»
این‌ها خطوط عمومی و اصول اساسی نبرد بین کلیسا و دین در قرن هجدهم میلادی بود. هم‌چنین باید توجه داشت که این نبرد، منحصر به فلاسفه و طبقات تحصیل‌کرده و فرهنگی بود و به عموم مردم سرایت نکرده بود و داستان عمومی و همه‌شمول گردیده بود مگر بعد از انقلاب فرانسه که در اواخر قرن هجدهم و در سال 1789م. صورت گرفت، این موضوع عمومی و همه‌شمول قرار گرفت و نبردی کلی و فراگیر ایجاد گردید.
با قیام انقلاب فرانسه، نشانۀ واضحی از نشانه‌های تاریخی اروپا ترسیم شد و عصر جدیدی از نبرد بین دین‌داری و بی‌دینی ایجاد شد.
به همین علت، در مبحث بعدی، موضوع انقلاب فرانسه، آثار آن بر جامعۀ غربی و این‌که چه عوامل و اسبابی باعث این خیزش شد را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version