نویسنده: عبیدالله نیمروزی
اندیشهی اجتماعی اقتصادی و سیاسی
امام شاه ولی الله بهطور جدی کوشید تا در رابطه بین نظامهای اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی پیببرد و به نظر او معنویت دارای دو جنبه است: اول رابطهی شخصی انسان با خداوند و دوم رابطهی انسان با همنوعان خود؛ پس اگر رستگاری شخصی خود را در عزلتگزینی (گوشهنشینی) از جامعه جویا شود به معنویت کامل نرسیده است، فقط در تشکیلات اجتماعی است که معنویت فرد بروز میکند؛ بنابراین اسلام به ندرت فرد را بهعنوان شخص منفرد مورد بررسی قرار میدهد؛ بلکه برعکس همیشه او را بهعنوان عضوی از خانواده و یا اجتماع مجسم میکند؛ پس نیل بهعدالت اجتماعی لازمهی پیشرفت فرد است و چگونگی صورتبندی و تحقق آرمان عدالت اجتماعی مسئلهای است که شاه ولی الله در اثر معروف خود «حجة الله البالغة» بهطور مشروح به آن پرداخته است.
به نظر او عدالت از مختصات لازم برای پیشرفت هماهنگ نژاد بشری است، ممکن است مظاهر آن متعدد باشد؛ ولی این تنها رشتهی طلایی است که در تاروپود الگوهای گوناگون زندگی بشری قرار دارد، هنگامیکه این پیشرفت خود را بهصورت البسه، آداب و رسوم اخلاقی متجلی میسازد، اسم ادب را به خود میگیرد و در مسائل مربوط به درآمد و هزینه، آن را اقتصاد و در امور مربوط به دولت، آن را سیاست مینامیم.
علامه شاه ولی الله مسئلهی مناسبات انسانی را تحت عنوان ارتفاعات مورد بحث قرار داده است، ایشان این بحث را با این حقیقت آغاز میکند که انسان دارای نیازهای بیشماری است، او را بهعمل بر میانگیزد، ارضای نیازهای بشری متضمن وابستگی متقابل افراد است و این به ایجاد جامعه و رسوم اخلاقی آن منتهی میگردد.
هنگامیکه انسانها برای حفاظت و امنیت جمعی اشتراک مساعی میکنند، حکومت بهوجود میآید و وقتیکه آنها برای ارضای نیازمندیهای مادی خود با یکدیگر مراوده پیدا میکنند، نظام اقتصادی تأسیس میشود.
صفت اساسی یک نظام سالم چه اجتماعی چه اقتصادی و چه سیاسی، رابطهی متعادل در میان اعضای مختلف یک گروه اجتماعی است و این رابطهی متعادل بدون شک انعکاسی از آرامش داخلی و رابطهی صحیح با آفریدگار است و از طرف دیگر این نظام اجتماعی که بهوسیلهی این رابطه تکامل پیدا میکند بهجای خود به نیل چنین آرامش و رابطهای منتهی میشود.
سپس شاه صاحب به صورت اجمالی بهپارهای از جنبههای اساسی نظام اجتماعی بهعنوان یک روند پویا میپردازد، ایشان این مبحث را از زبان شروع میکنند و به این نکته اشاره مینمایند که زبان نهتنها وسیلهی بیان؛ بلکه عاملی مهم در پیشرفت فرهنگ و تمدن است؛ سپس از کشاورزی سخن میگوید که غذای مردم را فراهم میکند و در این روند است که بشر هنر آبیاری را فرا میگیرد، حیوانات را نیز اهلی میکند و به طرق مختلف، آنها را مورد استفاده قرار میدهد، آنگاه بهمنظور محافظت بشر در مقابل سختی و شدت هوا و فصلها، منازل ساخته میشود.
همهی پیشرفت بعدی بشر، بهتأسیس دولت بستگی دارد و یک گروه اجتماعی هر قدر هم بیفرهنگ باشد، باز هم احتیاج به قدرتی قاهرانه دارد تا آن را به درستی اداره کند.
بهنظر او دولت نباید حوزهی فعالیتهای خود را به حفاظت و امنیت افراد محدود کند؛ بلکه طرق و وسایل رسیدن به سعادت و پیشرفت تمام جامعه را نیز ابداع کند؛ بنابراین، ریشهکنی کلیهی شرور اجتماعی، مانند قماربازی، زنا، رباخواری و رشوهخواری و غیره در حیطهی وظایف دولت قرار دارد و بازرگانان نیز باید به دقت مورد رسیدگی قرار گیرند تا خود را به اعمال سوء آلوده نسازند.
همچنین دولت باید نظارت کند که نیروهای مردم در مجاری سودمند، مثلاً حمایت از تقسیم مناسب آنها در مشاغل مختلف جریان پیدا کند.
امام شاه ولی الله خاطرنشان میسازد: وقتی مشاغل در میان بخشهای مختلف جامعه بهطور عادلانه تقسیم نشوند به فرهنگ آن لطمه وارد میشود، مثلاً اگر اکثریت مردم به بازرگانی بپردازند، الزاماً کشاورزی مورد بیاعتنایی قرار میگیرد و انحطاط محسوسی در محصولات زارعتی پدیدار میشود، همینطور در صورت ثبتنام تودهی مردم در ارتش مردم دچار سختیهای زیادی میشوند، چون در این صورت فقط عدهی معدودی میمانند که به کشاورزی و بازرگانی بپردازند و بدین ترتیب تمامی نظام اجتماعی به هم میخورد.
به عقیدهی شاه صاحب در داخل مملکت، مهمترین فعالیت پس از ارتش و پولیس، فعالیت کشاورزی است، چون ضروریات زندگی را که هستی همهی مردم به آن بستگی دارد تأمین میکند و دولت باید روشهای زراعت را تکامل بخشد و هر وجب از خاک باید بهطور مناسب زیر کشت رود و برنامهای به منظور کشت نوبتی محصول تنظیم شود، بر علاوه از دولت، باید طرق و وسایلی برای تشویق تجارت و صنعت اتخاذ کند.
بدین ترتیب بهنظر استاد شاه ولی الله ثروتمند بودن تمام جامعه به تنوع آن بستگی دارد و این حقیقت واضحی است که نمیتوان آن را بیش از اندازه، مورد تایید قرار داد و با گماردن مردم بهکار، توجه به استعدادهایشان در مشاغل مختلف باید به این تنوع نایل شد و امکانات نامحدود و مکنون در افراد بشر را فقط در صورتی میتوان متجلی ساخت تا بگذارند آنها مشاغل خود را طبق تمایل قلبی خود اختیار کنند.
بهنظر ایشان نظام سالم اقتصادی مبتنی بر عدالت اجتماعی و در ایجاد سعادت جامعه سهیم است، در صورتی که دولت در پیشبرد و یا نگهداری چنین نظامی شکست خورد انحطاط آن ناگزیر میشود و از بررسیهای خود دربارهی این مسئله آنگونه که در زمان او مطرح بوده است اینطور نتیجهگیری میکند؛ پس از تجربه و تحلیلی دقیق به این نتیجه رسیدم که دو عامل عمده، باعث انحطاط فرهنگ مسلمانان شده است، نخست: اینکه بسیاری از مردم مشاغل خود را رها کرده و سربار دولت شدند، آنها در واقع بار بزرگی بر دوش خزانهی دولت هستند، عدهای از اینها سرباز هستند و بعضی از آنها خود را صاحب علم و فضل میدانند؛ لذا حق مسلم خود میدانند که از کمک هزینهی مالی دولت بهطور مرتب استفاده کنند و کسانی هم که بر حسب رسم گذشته عطیه، هدایا و جوایز از دربار دریافت میکنند، مانند شعرا و دلقکها، نیز کم نیستند، بسیاری از افراد متعلق به این گروهها در سعادت جامعه سهمی ندارند و با وجود این، بهآن اجازه داده میشود تا خون خود را بمکند، هر قدر زودتر دولت از دست این طفیلیها نجات پیدا کند بهتر است.
دوم: اینکه دولت برای کشاورزان و تجار مالیات بسیار گزافی وضع کرده است مضاف بر این، رفتار بیرحمانهای است که مأموران دولت هنگام جمعآوری مالیات، با مودیان روا میدارند، درحالیکه وضع اقتصادی مردم با سرعت خطرناکی به وخامت میگراید و آنها زیر فشار زیاد مالیات مینالند بههمین سبب، کشور را بهسوی ویرانی میکشاند.
در این باره شاه صاحب به اندیشهی بسیار نادرستی که در میان مسلمانان رواج دارد اشاره میکند، اغلب آنها معتقداند که خداوند فقر را دوست دارد؛ بنابراین هیچ مسلمان خوبی، نباید بکوشد که به ثروت برسد، چنین نظری نادرست است، زندگی سادهای که در نتیجهی آن قناعت بهدست میآید، اساساً با آن فقر سنگینی که اغلب، نتیجهی تسلط طبقات حاکم بر گروههای ضعیف است فرق دارد.
به قول علامه شاه ولی الله این گرسنگی تحمیلی بعضی از طبقات، برای سعادت جامعه بسیار زیانآور است و فضیلت نیست؛ بلکه جنایت است، اسلام بههیچ طبقهای اجازه نمیدهد که دیگران را بهزور در شغلهای سخت و کمدرآمد نگه دارد، برعکس هدف اسلام نیل بهعدالت اجتماعی است که فقط در صورتی امکانپذیر است که جامعه از کشمکش طبقات، آزاد باشد و برای هر کس فرصتی فراهم شود تا بتواند استعدادها و تواناییهای نهفتهی خود را بهپرورد و از طریق مشارکت آزاد و فعال به نفع محیط مادی و فرهنگی، فردیت خود را استحکام بخشد، در ادامه میگوید: تعلیم اسلام این است که این فردیت تمرکزیافتهی نیرومند که در طی یک عمر تجربهی عملی حدت و استحکام پیدا کرده است، نباید دستخوش وسوسهی خودبزرگبینی شود؛ بلکه باید به خدمت خداوند و از طریق آن بهبهبود بشریت اختصاص یابد، اسلام هیچگاه به پیروان خود توصیه نمیکند که خود را بیدریغ به یک نظام اجتماعی متجاوز تسلیم کنند.
بهجای فقر و تنگدستی، عدالت اجتماعی است که مورد تحسین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم قرار گرفته است، عدالتی که نه تنها از فرد در برابر رفتار متکبرانه و مغرورانه محافظت میکند؛ بلکه در وجودش نیرویی را تکامل میبخشد، تا بتواند وسوسه، رشوه و دامهای دیگری را که دستهای زمامدار نادرست بهسوی توسل که با آن جویای بهفساد کشاندن کرامت و شخصیت اتباع خود میشوند، درهم بشکند.
شاه ولی الله با این نظر ارسطو که هدف از وجود دولت پیشبرد زندگی خوب است موافقت دارد، مقصود از زندگی خوب آن زندگی است که طبق حکم صریح اسلام خوب باشد و دولت برای او وسیله است و نه غایت فی نفسه؛ بنابراین ایشان برآناند که داشتن نیروی قهری را بدون توجه به غایتهایی که بدانها اختصاص مییابد، نمیتوان توجیه کرد، اگر دولت از این نیرو بهدرستی استفاده کند در آن صورت عالیترین وظیفهی فرد اینست که عضو وفادار دولت شود؛ اما درصورتیکه این دولت فقط به اسم دولت شود، در حقیقت یک نیروی کور و وحشی بوده و در آن صورت وظیفهی مؤکد اعضایش سرنگون کردن آن است؛ بدین ترتیب وظیفهی مهم فرد اینست که عضو دولت شود؛ اما مهمتر از این وظیفه آن است که کیفیت دولتی را که خود عضوی از آن است مورد سنجش قرار دهد.
امام شاه ولی الله به وضوح وظیفهی دولت اسلامی را در کتاب خود با عنوان «ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء» این گونه مقرر میدارد: خلافت بهطور کلی نوعی دولت است که به منظور اجرای قوانین شریعت و در مطابقت با خواستهی نبی اکرم صلیاللهعلیهوسلم تأسیس شده است، مهمترین عملکردهای خلافت عبارتاند از احیای تعالیم اسلامی و انتقال آنها به زندگی عملی، بسیج ملت برای جهاد و سرکوبی شدید کلیهی شروری که سوء استفاده، از عملکردهای آن سرچشمه میگیرد.
شاه ولی الله صاحب بهطور واضح نسبت میان فرد و دولت را شرح میدهد، بنا به نظریهی او دربارهی دولت که در حقیقت از تعالیم اسلام برگرفته شده است، فرد برخلاف زنبور عسل، مورچه و دیگر حشرات جزئی از یک کل اجتماعی نیست و فرد ارزش واقعی خود را دارد، چون در اسلام فرد سرآغاز و سرانجام هر بررسی است؛ اما چون هر فرد بشر در یک جامعه زندگی میکند در نتیجه از طریق الگوی اجتماعی است که معنویت او به تکامل میرسد و چون دولت اسلامی نیرومندترین عامل در الگوی اجتماعی است؛ بنابراین مسئولیت تکامل همهجانبهی فرد در درجهی اول متوجه آن است.
ادامه دارد…