اما با تمام اینها برخورد اسلامی با غیرمسلمانان چگونه میباشد؟!
“لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ” ترجمه: «خداوند شما را باز نمیدارد از اینکه نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»[1]
“وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ” ترجمه: «و (ذبائح و) خوراک اهل کتاب (جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده است) برای شما حلال است و خوراک شما برای آنان حلال است و (ازدواج با) زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما حلال است، هرگاه که مهریۀ آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد.»[2]
کما اینکه لازمۀ تمایز و استعلاء، خصومت با تمامی منابع غیراسلامی نیست، اگر ذاتاً چیز سودمندی بود و با اسلام در تعارض نبود مشکلی ندارد، چرا که مسلمانان نخست از تمدن ایرانی و رومی چیزهایی را اخذ کردند که معتقد بودند سودمند میباشد و با عقیده و اخلاق و افکار و تصورات اسلامی آنان تعارض ندارد بلکه لازمهاش اینست که از منابع غیراسلامی چیزی را اخذ نکنند که به عقیده و ارزشها یا شریعت و قوانین و یا اخلاق مربوط میشود؛ زیرا مرجع آنها در تمام این امور، کتاب خداوند متعال و سنت پیامبرش صلیاللهعلیهوسلم میباشد و این دو برای مسلمین کفایت میکند و در آن دو، هر آنچه که در این امور بدان نیازمندند وجود دارد” اما با ابزارهای تمدن و علم و دانش و تجربههای سودمند دشمنی و خصومتی نیست مادامیکه با یکی از اصول اسلام در تعارض نباشد.
این همان واقعیت اسلام است، و خلاصهاش اینست که انسانیت حقیقی و گذشت و تسامح حقیقی همان اسلام است!
با اینکه ادعاهای انسانیت و جهانیبودن و تسامح در تمام نظامها صرفاً شعارهایی است که در واقعیت وجود خارجی ندارد و بیاعتبار است اما در اسلام، واقعی و حقیقی است و ادعا و شعارهایی غیر واقعی و پوشالین نمیباشد.
اسلام دین حقیقی خداوند جلجلاله است و تمام امور موجود در آن مثل جهاد برای نشر دعوت، تمایز و استعلای ایمانی، فاصله گرفتن از آلودگیهای جاهلیت و عدم مشارکت در آنها، همگی امری ربانی میباشد که مسلمانان از نزد خود بهوجود نیاوردهاند و از آن به نفع خود استفاده نکردهاند؛ بلکه در راستای اجرای فرمان خداوند متعال بوده است، چه (با معیارهای محدود بشری) در روی زمین به غنیمت دست یافتهاند یا اینکه متحمل ضرر و زیان شدهاند بلکه آن کارها را بهخاطر به دستآوردن رضایت خداوند متعال و حرص بر کسب پاداش آخرت انجام دادهاند.
اما غیرمسلمانان طبیعتاً به این امر باور ندارند به همین خاطر با آنها بر اساس منطق ایمانی مناقشه نمیکنیم بلکه فرض مینماییم که تمامی نظامها در زمین دارای یک حق برابر در وجود و انتشار هستند پس باید با دیدی علمی و عینی و مجرد به واقعیت تاریخی نظر بیفکنیم.
کدامیک از نظامها در روی زمین با روح انسانی و حقیقی، حق خود در وجود و انتشار را ادا کرده است؟ و کدام یک از آنها حق وجود و انتشار را با رفتاری خالی از انسانیت و در نهایت پستی اعمال نموده است؟
هر کس که شک دارد میبایست به واقعیت معاصر و انواع وحشیگری و بربریتی که به ذهن هم خطور نمیکند و انواع نقض پیمانها که باورنکردنی است و انواع اهانتها به کرامت ملتها و سبکشمردن حقوق انسان که در ذهن کسی متصور نمیشود بنگرد!
تمامی این موارد با وجود شعارهای برافراشتهشده و ارزشهای نگاشتهشده در کتابهای قانون اساسی و پیماننامهها و معاهدات انجام میپذیرد!
اما اسلام اهل فریب و دورزدن و پیچاندن نمیباشد و شعارهای پر زرق و برق و پوشالین سر نمیدهد بلکه با وجود صراحت و قاطعیتی که با آن به حل امور میپردازد همان چیزیست که روح انسانیت حقیقی و تسامح حقیقی را جامۀ عمل میپوشاند و اجرایی مینماید، البته این امر جای تعجب ندارد؛ زیرا اسلام، برنامه و منهج ربانی و حقی است که باطل به هیچ وجه نمیتواند بدان راه یابد و همان راه مستقیمی است که هیچ کژی و انحرافی ندارد.
اما مکتب اومانیزم دارای اشکالات بسیار است:
۱. از جمله اشکالات اومانیزم تفسیر غلط عقل انسانی است. عقل انسان که از والاترین موهبتهای خداوند است مهمترین ابزار شناخت انسان محسوب میشود. انسان با به کارگیری عقل میفهمد که حوزۀ ادراک او منحصر به حواس او نیست. عقل انسان مفاهیمی چون «من»، «بودن»، «نبودن» و گزارههایی چون «من هستم»، «اصل تناقض» و غیره که پایههای متافیزیک هستند را بدون استفاده از حواس در مییابد و با مبنا قراردادن آنها گزارههای دیگری را نیز نتیجه میگیرد و علوم عقلی و متافیزیک که اعتباری بیش از حواس دارند پدید میآید.
همین عقل با کمک گزارههای بدیهی، اصول اولیۀ دین همچون توحید و معادرا اثبات میکند و متواضعانه حکم میکند که از اموری که به سعادت و شقاوتابدی انسان مربوط میشود بیاطلاع است و نیاز به کسی دارد که او را از این امور آگاه سازد (نبی). با دقت در اوصاف خدا و انسان، جایگاه انسان در برابر خدا را به درستی درک میکند. و این اختصاصی به دین خاصی ندارد. اما اومانیزم با بیتوجهی به ابعاد ادراک عقل، انسان را از مهمترین و سرنوشتسازترین علوم محروم نموده است. از سوی دیگر اتکاء صرف به عقل و علم بشری امری ناصواب است که امروزه در غرب نیز مخالفین جدی دارد.
۲. اومانیزم با نگاه غلط خود، دین که برنامۀ خوشبختی دنیا و آخرتانسان است را منافی اختیار خود دانسته و آزادی او را در بیدینی میشمارد و در نتیجه انسان را از موهبت وحی محروم میسازد.
۳. توجه به بُعد زمینی و مادی انسان، بشر را موجودی تکساحتی و در زمرۀ حیوانات معرفی میکند که اهتمامی فراتر از لذت مادی ندارد.
۴. نتیجۀ عینی انسانمحوری در قرون اخیر از بین رفتن ارزشهای اخلاقی از یک سو و رشد بیرویۀ صنعتی شدن از سوی دیگر است که افزایش فاصلههای طبقاتی و پایمال شدن حقوق فقرا، بارزترین پیامد صنعتی شدن است.
۵. بیتوجهی به حدود آزادیهای انسان و افراطدر آن به بهانۀ کرامت انسانی سبب شد از سویی نوعی مطلقالعنانی فرعونی و سلطهطلبی و طغیاندر برابر سایر انسانها را تجویز نمود.
و از سویی رابطۀ عبودیت و بندگیمیان انسان و خالق را نفی کرد تا آنجا که حتی اومانیستهایی که از دین سخن میگویند نیز آن را ابزاری در خدمت آزادی انسان و به این اعتبار ارزشمند بدانند، که این امر مورد انتقاد تمام ادیان توحیدی است.
زمینههایی که موجب بیاعتمادی به دین و کلیسا و پیدایش اومانیزم گردید هیچ یک در دین اسلام راه ندارد. اهتمام به علم و عقل، کرامت انسانها، آزادی عقیده و بیان و قابلیت تبیین عقلانی آموزههای دینی در اسلام بسیار روشن است.[3]
[3]. قنبری، آیت، نقدی بر لیبرالیسم و اومانیزم، ص۵۸، انتشارات فراز اندیشه، سال چاپ: ۱۳۸۳ هـ قم. و صانعپور، مریم، خدا و دین در رویکردی اومانیستی، ص۳۳ ، انتشارات: موسسه فرهنگ واندیشه معاصر، سال چاپ: ۱۳۸۱هـ تهران.