نویسنده: مهاجر عزیزی

ساینتولوژی؛ ریشه‌ها و باورها

بخش بیستم

۵. باور به ازلی بودن روح (تیتن) (ادامه)
د: بطلان باور ازلی بودن روح از دیدگاه اسلامی
ساینتولوژی به ازلی و غیر مخلوق بودن روح باور دارد و برای روح مقام و جایگاه بسیار بلند قایل است. همچنین، گروهی از فیلسوفان نیز بر این باور هستند که روح مخلوق نیست؛ بلکه قدیم و ازلی است؛ هرچند آن را جزء ذات پروردگار نمی‌دانند. دیدگاه آنان دربارۀ روح همان دیدگاهی است که دربارۀ عقول و نفوس ملکی دارند، و برخی از پیروان ادیان آسمانی که تحت تأثیر این فلسفه قرار گرفته‌اند، گمان کرده‌اند که منظور از این روح‌ها همان فرشتگان است.
در مقابل، گروه دیگری از زنادقه و گمراهان این امت به این عقیده رفته‌اند که روح جزئی از ذات خداوند است. ابن‌تیمیه رحمه‌الله‌ بر رد این گروه باطله می‌گوید: این گروه سخنی بدتر از گروه نخست دارند؛ زیرا انسان را به دو بخش تقسیم کرده‌اند: بخشی «لاهوتی» که روح اوست، و بخشی «ناسوتی» که بدن اوست؛ گویا نیمی از انسان «رب» و نیم دیگر «عبد» است![1]
اما این حقیقت روشن و آشکار است و هیچ فرد سلیم‌العقل و درست‌اندیشی با آن مخالفت نمی‌کند که روح، مخلوق و حادث است، نه ازلی و قدیم، چنان‌که برخی فیلسوفان و پیروان ساینتولوژی به ازلی بودن آن معتقدند. در ادامه، این باور باطل آنان را با دلایل محکم و قویِ اجماعی، نقلی و عقلی به‌طور دقیق بررسی و نقد خواهیم کرد.
۱. دلایل اجماعی
تمامی علماء و اسلاف امت بر این مسئله اتفاق و اجماع دارند که روح مخلوق است، در این مورد شیخ‌الاسلام ابن‌تیمیه رحمه‌الله قول اجماعی و اتفاقی علماء و پیشوایان اهل سنت را ذکر نموده و می‌گوید: «روح انسان بدون شک مخلوق است، و این نظرِ همۀ سلف امت، پیشوایان آنان و عموم اهل ‌سنت است. بسیاری از بزرگان علمای اسلام نیز اجماع بر مخلوق بودن روح را نقل کرده‌اند؛ از جمله محمد بن نصر مروزی -آن امام نام‌دار که در زمان خود از آگاه‌ترین افراد در نقل اجماع و اختلاف بود- و همچنین ابومحمد بن قتیبه. او در کتاب اللقط هنگام سخن گفتن دربارۀ خلقت روح می‌نویسد: نَسَمه به معنای روح است، و سپس می‌گوید: مردم بر این اتفاق دارند که خداوند متعال آفرینندۀ بدن و به‌وجودآورندۀ روح است.» [2]
ابواسحاق بن شاقلا نیز در پاسخ به سوالی دربارۀ مخلوق بودن روح گفته است: «هر کس که توفیق یافته باشد در این مسئله هیچ شکی ندارد… و روح از جملۀ مخلوقات است.» گروه‌های بسیاری از بزرگان علما و مشایخ نیز همین نظر را بیان کرده و بر کسانی‌که روح را غیرمخلوق می‌دانند، ردیه نوشته‌اند.
حافظ ابوعبدالله بن منده کتاب بزرگی دربارۀ «روح و نفس» نگاشته و احادیث و آثار زیادی در این موضوع جمع نموده است. پیش از او نیز امام محمد بن نصر مروزی و شماری دیگر از اهل علم، همچون ابویعقوب خرّاز، ابویعقوب نهرجوری و قاضی ابویعلی به این مسئله پرداخته‌اند. پیشوایان بزرگ امت بر این مسئله تصریح کرده و به‌شدت با کسانی‌که دربارۀ عیسی بن مریم علیه‌السلام چنین ادعایی می‌کردند –چه رسد به روح دیگران– مخالفت نشان داده‌اند؛ چنان‌که امام احمد در کتاب الرد على الزنادقة والجهمية به این موضوع پرداخته است.[3]
۲. دلایل نقلی
دلایل زیادی از قرآن و سنت بر مخلوق بودن روح وجود دارد. از جمله، خداوند متعال می‌فرماید: اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ” [4] ترجمه: «الله خالق و آفریدگار همه چیز است.»
شارح طحاویه در توضیح این آیه می‌گوید: «این آیه عام است و هیچ استثنایی ندارد.»[5] پس معلوم می‌شود که خالق همه چیز الله متعال است و غیر از الله همۀ اشیاء و پدیده‌ها به‌شمول روح مخلوق‌اند و از دایرۀ خلقت بیرون نیستند.
همچنین آیه‌ای دیگر می‌گوید: “هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا”[6] ترجمه: «به‌راستی که بر انسان مدت زمانی گذشته است که چیزی قابل ذکر نبود.» یعنی این‌که بر انسان در شکم مادر به‌گونۀ نطفه و جنین وقتی گذشته است که شایستۀ ذکر و توجه نبوده است؛ زیرا آن در آن وقت روح نداشته است. پس وقتی روح دمیده شود، حیثیت و منزلت پیدا می‌کند. این آیه نشان می‌دهد که روح به‌عنوان مخلوق در جسم طفل دمیده می‌شود، پس آن مخلوق است.
و خطاب خداوند به زکریا علیه‌السلام: “وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا”[7] کلمۀ «انسان» شامل روح و بدن است و خطاب خداوند متعال به حضرت زکریا علیه‌السلام متوجه هر دو بوده است.
ابن‌تیمیه رحمه‌الله می‌گوید: «انسان، مجموعۀ روح و بدن است و وابستگی انسان به روح بیشتر از بدن است. بدن تنها مرکب و وسیلۀ حرکت روح است. همان‌گونه که ابودرداء گفته: بدن من مرکب من است؛ اگر با آن مدارا کنم مرا به مقصد می‌رساند و اگر مدارا نکنم مرا نخواهد رساند.» ابن‌منده از ابن‌عباس روایت کرده است که گفته: «در روز قیامت نزاع میان روح و بدن درمی‌گیرد. روح می‌گوید: تو گناهان را انجام دادی، و بدن می‌گوید: تو مرا دستور دادی. خداوند فرشته‌ای را می‌فرستد تا میان آن دو داوری و فیصله کند و به این مثال تشبیه می‌کند: همانند مرد فلج و مرد نابینا که وارد باغی شدند. فلج میوه‌ها را دید اما نتوانست به آن برسد، و نابینا توانایی رسیدن داشت اما چیزی نمی‌دید. فلج گفت: مرا حمل کن تا میوه را بچینیم. نابینا او را حمل کرد و فلج راهنمایی می‌کرد تا میوه چیده شد. فرشته پرسید: چه کسی مجازات شود؟ هر دو گفتند: هر دو نفرشان. فرشته گفت: شما نیز همین‌گونه هستید؛ مجازات هر دو را شامل می‌شود.»[8]
همچنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم بارها اشاره کرده‌اند که روح قبض می‌شود، در کفن و عطری که فرشتگان همراه دارند قرار می‌گیرد، به آسمان بالا برده می‌شود، مورد لذت یا عذاب قرار می‌گیرد، در خواب نگه داشته می‌شود و دوباره فرستاده می‌شود. همۀ این امور، ویژگی‌های موجودی مخلوق و آفریده‌شده را نشان می‌دهد.
اگر روح مخلوق نبود، چگونه می‌توانست به ربوبیت خداوند متعال اقرار بکند؟ خداوند متعال در عالم ذر از انسان‌ها پیمان گرفت: “ألستُ بربكم؟” و همه جواب دادند: «بَلی». قرآن می‌فرماید: “وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ… أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى”[9] و چون خداوند پروردگار ایشان است، پس روح‌ها نیز مخلوق و در بندگی او هستند.[10]
۳. دلایل عقلی
اگر روح مخلوق نمی‌بود: مسیحیان در عبادت عیسی علیه‌السلام یا نسبت دادن الوهیت به او (فرزند خدا یا خدا بودن او) سرزنشی نداشتند، روح وارد آتش نمی‌شد و عذاب نمی‌دید، از خدا حجاب نمی‌شد، از بدن جدا نمی‌گردید، ملک‌الموت بر آن تسلط نمی‌داشت، وصف و تصویرپذیری نداشت، حساب، عذاب، عبادت، ترس و امید بر آن اعمال نمی‌شد.
در حالی‌که می‌دانیم روح مؤمنان نورانی و درخشان است، و روح کافران سیاه و تاریک مانند زغال. همۀ این واقعیت‌ها دلالت دارد که روح آفریده و مخلوق خداوند متعال است.[11]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. این تیمیه، مجموع الفتاوی، ج ۴، ص ۲۲۱-۲۲۲.
[2]. همان، ص ۲۱۶-۲۱۷.
[3]. همان، ص ۲۱۶-۲۱۷.
[4]. رعد: ۱۶.
[5]. شرح العقیدة الطحاویة، ص ۴۴۲.
[6]. انسان: ۱.
[7]. مریم: ۹.
[8]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج ۴، ص ۲۲۲-۲۲۱.
[9]. اعراف: ۱۷۲.
[10]. الموسوعة العقدیة، ج۴، ص ۱۷۱.
[11]. عمر بن سلیمان، القیامة الصغری، ص ۹۳.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version