تفاوت میان دعوت انسانیت و دعوت فراماسونری ناچیز است…
تفاوت در این است که در تعابیر بیشرمانه و خشن فراماسونری، دین در کنار کفشها گذاشته میشود؛ زیرا شخص تنها زمانی فراماسونری را میپذیرد که عملاً دینش را همانند کفش در آورده باشد یا در شُرف در آوردن آن باشد، به همین دلیل کلمۀ خشن، او را آزار نمیدهد بلکه ممکن است از آن استقبال هم نماید!
چرا که این کلمه برای تأکید است و امکان دارد برای تهدید هم باشد! تهدید کسیکه ذرهای از بقایای دین در وجودش باقی مانده باشد… .
بنابراین باید یادآور شد و پیش از ورود، آن را همانند کفش در بیاورد!
اما تعابیر دعوت انسانیت برای تشویق و دوستداشتن است، بنابراین ظریف و لطیف میباشد و شخص خوشحال از آن را در کام خود میبلعد یا به عبارت دیگر شخصی را که سرمست است در کام خود فرو میبلعد.
ولی هر دو در نهایت تو را به این امر دعوت میکنند که دین خود را رها کنی و بدون دین با زندگی روبرو شوی! و اگر چنین کردی شیاطین بر تو قلاده انداخته و تو را رام خود میسازند!
اما ممکن است مردمانی فریب زرق و برق دعوت انسانیت را بخورند و به آن ایمان بیاورند یا بهسوی آن دعوت کنند در حالیکه از حقیقت آن غافل باشند، و امکان هم دارد که آنان اصلاً باور نکنند که انسانیت، دعوت به جدایی و دور انداختن دین مینماید که شیاطین روی زمین برای هدفی مشخص به نشر آن میپردازند.
موقتاً تصور میکنیم که انسانیت، دعوتی خالصانه برای تعالی انسان از تمام تعصباتی است که بر فکر، رفتار و احساساتش سایه افکنده است تا همانند دوست مخلصی که خیرخواه همگان است با تمام بشریت روبرو شود… .
این را در دنیای افسانهها و در عالم رؤیاها باور میکنیم؛ اما این ادعا در دنیای واقعیت چه اعتباری دارد؟
آیا در دنیایی که جریانات ملیگرایی و تعصبات نژادی و دینی و سیاسی و اجتماعی از همه طرف آن را در نور دیدن اعتباری دارد؟
یک مثال از دنیای معاصر میزنیم… از برخوردی که با مسلمانان در هر جایی از زمین میشود که در دست غیرمسلمانان قرار دارد یا در دایرۀ نفوذ و سیطرۀ دور و نزدیک غیرمسلمین میباشد… .
بیایید تا با هم به انسانیتی بنگریم که بر اساس آن با مسلمانان برخورد میشود و به تسامح و گذشتی بنگریم که بر اساس آن با مسلمین رفتار مینمایند و نظارهگر خوشرویی، خیرخواهی و سعۀ صدری باشیم که به سان قطرههای باران از هر جایی بر سرمسلمین فرو میریزد!
حقیقت این است که دعوت انسانیت تنها بر ضد افراد متدین میباشد!
بنابراین کسیکه به دین خود پایبند و مقید باشد او متعصب و کوتهبین و مرتجع است که بر اساس دین میان انسانها فرق قائل میشود و قلب او گنجایش «انسانیت» را ندارد، به همین خاطر بدون هیچ مانع قلبی یا فکری و یا رفتاری با انسانیت برخورد میکند!
یا به عبارت دقیقتر: کسانیکه امروزه مورد هجوم دعوت انسانیت قرار میگیرند در واقع مسلمانان میباشند!
مسلمانان به دو شیوه یا بهخاطر دو هدف مورد هجوم دعوت انسانیت قرار میگیرند: هدف اول از بین بردن استعلاء و والایی مسلمان واقعی به ایمان اوست که از احساس به متمایز بودن وی از جاهلیت موجود در سراسر زمین ناشی میشود تا اینکه شخصیت او دچار ضعف و سستی گردد، و هدف دوم بیرون کشیدن روح جهاد از قلب اوست تا که دشمنان، به اطمینان برسند و نفس راحتی بکشند!
مستشرق معاصر اتریشی «وان گرانباوم «Von Grunebaum» در مورد هدف اول در کتاب خود «اسلام معاصر» «Modern islam» میگوید: «در حقیقت مانعی که مسلمان را از غربگرایی «Westernization» باز میدارد استعلاء و والایی او به ایمانش است، بنابراین میبایست این مانع در هم شکسته شود تا پروسۀ غربیگرایی عملی گردد».[1]
قصد آقای «وان گرانباوم» این است که اسلام، چیز ثابت و دارای اصول مشخصی نیست؛ بلکه چیزیست که همیشه در حال تغییر میباشد، یعنی اسلامِ نخستین، یک چیز و اسلام قرون وسطی (که نام یکی از کتابهای مؤلف است) چیز دیگری میباشد و اسلام معاصر نیز چیزی غیر از آنهاست، و این قضیه بهعنوان یکی از ابزارهای جنگی استفاده میشود که مستشرقان بر ضد اسلام بهکار میبرند.
آیا نمینگری که این امر هدف اصلی آنها است… آیا مسلمان، استعلای ایمانی را احساس نمیکند؟
دشمنان میخواهند که شخصیت مسلمان ذوب شود و سست گردد و دیگر، آن ویژگی بارزی که خداوند جلجلاله برای او اراده نموده را نداشته باشد چنانکه میفرماید: “وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا” ترجمه: «و بیگمان شما را ملت میانهروی کردهایم (نه در دین افراط و غلوی میورزید و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید) تا گواهانی بر مردم باشید (بر تفریط مادیگرایان، و بر افراط تارکان دنیا، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جادۀ اعتدال مشاهده نمایید) و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد.»[2]
بهراستی که دشمنان اسلام تا زمانیکه این ویژگی بارزی که مؤمن حس میکند را از بین نبرند آرام و قرار نخواهند گرفت و نفس راحتی نخواهند کشید: “وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا” ترجمه: «پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.»[3]
این مسئله، مسئلهای قدیمی است که عمر آن اکنون بیش از چهارده قرن میباشد… یعنی از آن زمان که جامعۀ اسلامی در مدینۀ منوره شکل گرفت، فقط وسایل جنگ و قتال تغییر یافته است که از بین آنها میتوان به «تهاجم فرهنگی» اشاره کرد و از بین انواع تهاجم فرهنگی نیز میتوان این دعوت یعنی انسانیت یا انسانگرایی را نام برد.