نویسنده: محمدعاصم اسماعیل­زهی
اومانیزم «انسان‌گرایی»
بخش ششم

عمل‌کرد حقیقی دین با انسان

گاهی در این باب از دین و پای‌بندی به قوانین الهی سخن گفته می‌شود و گاهی از جامعۀ سکولار که پایبند به قوانین الهی نبوده و به دین و مذهب اعتقادی ندارند.
در مورد نخست بعضی پایبندی به قوانین الهی را محدودکنندۀ بشر می‌دانند و آن را نوعی سلب آزادی برای انسان تلقی می‌کنند. در حالی‌که چون انسان با کمال آزادی دین را می‌پذیرد، طبعاً هر نوع محدودیت دینی برخلاف انتظار نیست؛ بلکه در این صورت مخالفت با این محدودیت نوعی مخالفت با آزادی و خودمختاری انسان شمرده می‌شود.
از طرفی باید ببینیم آیا محدودیت‌های دینی را می‌توان محدودیت نامید؟ اصلاً آیا پذیرفتن قوانین الهی با اصالت و کرامت انسانی منافات دارد یا نه؟
جواب نه است؛ زیرا عبادت و سر نهادن به قوانین الهی نشانۀ تیزبینی افراد است و این درجه‌ای از درجات والایی است که نصیب یک فرد می­شود نه محدودیت و ضد آزادی.
آیا می‌شود ورزشکاری را که در میدان مسابقه در چارچوب قوانین بازی به سوی پیروزی می‌دَود را فردی کوچک و محدود محسوب کرد؟ مگر نه این است که در میادین مسابقات ورزشی، قهرمانان، محبوبیت بیشتری کسب کرده و روزبه‌روز درجۀ اجتماعی آنان بالاتر می‌رود؟ حال آیا زمانی که در این میدان مسابقه کسی به سمت پیروزی، آن هم طبق قوانین بشری حرکت می‌کند را می‌توان شخصی محدود و بی‌ارزش نامید؟
قطعا جواب نه است.
این­جاست که می‌فهمیم کشش این افراد به سوی الله و فرمانبری آن‌ها کاملاً لذت‌بخش بوده و هرگز آن را با آزادی خود در تضاد نمی‌بینند.[1]
آزادی در جوامع سکولاریستی
در مورد دوم، جوامعی که دین را از زندگی بشر حذف کردند تا بلکه بتوانند با این کار به ارزش انسان رنگ و لعابی بدهند، باید گفت: آن‌ها هر چند محدودیت‌های دینی را پذیرا نیستند، ولی از محدودیت‌های اجتماعی که زاییدۀ حکومت اکثریت است، گریزی ندارند و باید پذیرای آن باشند و این محدودیت نیز به نوعی از مجرای خودمختاری بشر عبور کرده و به دست‌وپای او بسته می‌شود. بنابراین هیچ جامعه‌ای اعم از دینی و الحادی نمی‌تواند از آزادی مطلق بهره بگیرد.
اما باید‌ اندیشید!
در کدام یک از این دو جامعۀ محدود، کرامت بشر حفظ گردیده است؟
آیا می‌توان گفت در جوامع غربی جبر و استبداد به کلی از بین رفته و با حکومت‌های دموکراتیک کرامت انسانی افزایش یافته است؟
مگر نه این است که امروزه پس از پیوستگی جوامع و گسترش صنعت، عوامل جبرآفرین دیگری نیز پدید آمدند، که اختیار را از کف انسان‌ها می‌ربایند و چه­بسا انسان فکر می‌کند که عمل کرده؛ اما غافل از آن‌که عواملی خارج از اختیار، مانند رسانه‌ها و تبلیغات گمراه‌کننده فکر و‌ اندیشه را در مغز او پدید می‌آورد.
در این جوامع انسان به ظاهر آزاد و دارای اصالت است و این در حالی است که اسیر و بردۀ سرمایه‌داران و سیاست‌مداران گشته است.
هم اکنون می‌توان دید که در جوامع به اصطلاح اومانیستی چگونه انسان بی‌اصالت شده که حتی در واقع حق رأی از او سلب گشته و آن‌چنان تبلیغاتی بر اذهان آن‌ها انجام گرفته که رأی و نظر و مشارکت خود را به چشم و ابروی بازیگری، یا شهرت ورزشکاری می‌فروشند؛ در حالی‌که دین اسلام اوج کرامت و شرافت را برای انسان قائل شده‌اند و بهایی در برابر انسان قرار می‌دهند که به هیچ نرخی نمی‌توان آن را قیمت‌گذاری کرد.[2]
رد وجود خدا توسط عقاید اومانیستی
انسان‌گرایان و اومانیست‌ها، اعتقاد به موجودی ماورایی مانند خدا را رد می‌کنند. این بدان معنی است که اومانیست‌ها خود را به­عنوان اگنوستیک یا ملحد (خداناباور) حساب می‌کنند.
انسان‌گرایان اعتقادی به زندگی پس از مرگ ندارند و ازاین­رو به جستجوی خوش‌بختی در این زندگی می‌پردازند. آن‌ها برای پاسخ به سوالاتی مانند نحوۀ خلقت دنیا و موجودات، به علم اعتماد می‌کنند و تصمیم‌گیری‌های اخلاقی خود را بر اساس عقل، هم‌دلی و دل‌سوزی برای دیگران بنا می‌کنند.
انسان‌گرایان به فکر رفاه و سعادت انسان هستند و به این اعتقاد دارند که این دنیا، تنها زندگی و جهانی است که آن‌ها دارند.
در نتیجه، آن‌ها معتقد هستند که مردم باید از زندگی خود در زمین نهایت استفاده را ببرند. با این حال، آن‌ها همچنین معتقد هستند که باید از دیگران حمایت کنند تا زندگی لذت‌بخشی نیز داشته باشند. این شامل افرادی که امروز زنده هستند و همچنین نسل­های آینده می‌شود.
از آنجا که انسان‌گرایان به هیچ نوع خدا یا نیروی خارق‌العاده‌ای که بتواند مشکلات آن‌ها را حل کند اعتقاد ندارند، بنابراین ادعا می‌کنند که بشر باید مسئولیت حل مشکلات زیست‌محیطی جهان را به عهده بگیرد. فقط انسان‌ها قادر به یافتن راه‌حل‌هایی هستند که می‌توانند چنین مشکلاتی را حل کنند.
انسان‌گرایان و اومانیست‌ها معتقد هستند که انسان خلق نشده است، بلکه در عوض به صورت طبیعی تکامل یافته است. آن‌ها ادعا می‌کنند که انسان‌ها همراه با بقیه گونه‌های موجود در سیارۀ امروز در حال تکامل هستند. شواهد نشان می‌دهد که چگونه رفاه انسان به جهان طبیعی و ادامۀ حیات بسیاری از گونه‌های دیگر وابسته است.[3]
دیدگاه انسان‌­گرایانه بر عقاید دینی تأثیر شگرفی داشته؛ افرادی که پیرو دیدگاه انسان­گرایی دینی بودند با حرکات پر شور خود سعی بر اصلاح دین داشتند؛ نمونۀ این حرکت را می‌­توان در جنبش دین پیرایی مارتین لوتر کینگ مشاهده کرد.
اراسموس دیگر فردی بود که با نگرش انسان­‌گرایی دینی می­‌خواست کلیسا را اصلاح کند و کلیسا را مکانی به‌عنوان تکیه­‌گاه عقلانی، اخلاقی و طبیعی قرار دهد. پیشگامان انسان­‌گرایی دینی سعی داشتند اندیشه‌­های انسان­‌گرایی را با اندیشه­‌های دینی تطبیق دهند؛ اما در نهایت اندیشه­‌های انسان­‌گرایی به دور از نگاه دینی گسترش پیدا کرد.
به عبارت ساده­‌تر، در ابتدا تلاش بر این بود که اندیشه­‌های انسان‌­گرایی در چارچوب اصول مسیحیت تبیین شود اما در نهایت اصول مسیحیت در چارچوب اندیشه­‌های اومانیستی قرار گرفت. یعنی چه؟ یعنی نگرش انسان­‌گرایی بر نگرش دینی غلبه کرد و حتی برخی انسان‌­گرایان هرگونه آیین دینی را انکار کردند.
مذهب انسانیت که توسط آگوست کنت نمونه‌­ای از همین آیین است؛ در این مذهب اعتقاد بر این است که مذهب بشر مبتنی بر بی‌­خدایی است!.[4]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. صانع‌پور، مریم، خدا و دین در رویکردی اومانیستی، ص۴۳، انتشارات: موسسۀ فرهنگ و‌اندیشۀ معاصر، سال چاپ: ۱۳۸۱هـ تهران.

[2]. صانع‌پور، مریم، خدا و دین در رویکردی اومانیستی، ص ۵۵، انتشارات: موسسۀ فرهنگ و ‌اندیشۀ معاصر، سال چاپ: ۱۳۸۱هـ تهران.

[3]. فولکیه، پل، مابعدالطبیعه، ص ۳۰۷، مترجم: مهدوی، یحیی، انتشارات دانشگاه تهران، سال ۱۳۶۲هـ، تهران.

[4]. ژیلسون، اتین، نقد تفکر فلسفی غرب، ص ۱۸۰، مترجم: احمدی، دکتر احمد، تاریخ انتشار: مرداد ۱۴۰۳هـ، تهران.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version