نویسنده: مهاجر عزیزی
تحلیل و و نقد مدرنیزم (نوگرایی) در پرتو اسلام
بخش دهم
ب: پیشرفت‌گرایی در اسلام
اسلام، دینی کامل و هماهنگ با فطرت انسانی است، پروردگار حکیم این دین را برای هدایت بشر و رهایی او از گمراهی فرستاده است؛ ازاین‌رو، اسلام هم فرد و هم جامعه را به‌سوی کمال و رشد واقعی رهبری می‌کند و هم تمدنی والا، شایسته و پایدار را برای انسان به ارمغان می‌آورد.
اسلام نه‌تنها با پیشرفت و تعالی بشر مخالفتی ندارد؛ بلکه خود، زمینه‌ساز تمدن‌های بزرگ بوده و می‌تواند در کنار جریان‌های پیشرفت مادی، نقش راهبری و هدایت را ایفا کند. اسلام در هر عصری توانایی دارد تا مسیر تمدن‌ها را تصحیح کرده، آن‌ها را به سوی عدالت، معنویت و رستگاری سوق دهد.
دین اسلام، مجموعه‌ای از دستورات جامع و جاودانه را در اختیار بشر قرار داده است که سعادت دنیا و آخرت او را تضمین می‌کند. احکام شریعت، محدود به زمان یا مکان خاصی نیستند؛ بلکه تا قیامت، برای رشد، اصلاح و شکوفایی جامعۀ بشری کارایی دارند و خواهند داشت.
با این‌همه، در روزگار ما صداهایی از سوی مدرنیزم‌ها و برخی اندیشمندان غربی به گوش می‌رسد که مدعی‌اند اسلام توان پیشرفت ندارد و نمی‌تواند در مسیر توسعه و تعالی انسان، راهکار مؤثری ارائه دهد. آن‌ها دین را کنار گذاشته و پیشرفت را صرفاً در گرو علم، عقل و مهارت‌های انسانی می‌دانند.
اما این دیدگاه نادرست است؛ چراکه اسلام، دینی است فطری و کاملاً هماهنگ با انگیزه‌های درونی بشر برای رشد و تعالی. نه‌تنها با پیشرفت انسان‌ها هم‌راستا است؛ بلکه آن را لازم، مطلوب و ارزشمند می‌داند و پیوسته به آن دعوت می‌کند. از همان لحظه‌ای که پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم به پیامبری برانگیخته شد و نور اسلام در جهان درخشیدن گرفت، بنیان تمدنی بزرگ و پرشتاب نیز نهاده شد. تمدنی که با علم، اخلاق، عدالت، و حرکت آگاهانه شکل گرفت.
قرآن کریم، این کتاب الهی، نه‌تنها راهنمای نجات اخروی است؛ بلکه مسیر زندگی صحیح، شکل‌گیری تمدن و دستیابی به پیشرفت را نیز نشان می‌دهد. قرآن ما را به تلاش، پویایی و حرکت در میدان‌های سالم و مفید دعوت می‌کند، آنجا که می‌فرماید: “وَ أَن لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى”[1] ترجمه: «و این‌که برای انسان، بهره‌ای جز حاصل تلاش او نیست.»
این آیه، ما را به تلاش و کوشش فرا می‌خواند و به روشنی بیان می‌کند که بدون حرکت، سعی و مجاهدت، هیچ‌گونه پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
همچنین کتاب آسمانی ما به ما می‌آموزد که همواره این دعا را بر زبان داشته باشیم: “رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ” ترجمه: «خدایا! به ما در دنیا خوبی عطا کن و در آخرت نیز نیکی نصیب‌مان کن و ما را از عذاب آتش نگه دار.»
مراد از حسنات آخرت، آسان شدن حساب‌ و کتاب، قرار گرفتن زیر سایۀ عرش خداوند، نوشیدن از حوض کوثر، عبور آسان از پل صراط و در نهایت، به‌رحمت الله وارد بهشت شدن است؛ اما حسنات دنیا، همان توفیق در به‌دست آوردن نیروها و امکانات علمی، ایمانی، تربیتی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، هنری، صنعتی و فناوری است. این آیه ما را به حرکت در عرصه‌های مختلف مادی و معنوی دعوت می‌کند و انگیزۀ پیشرفت می‌دهد.
در آیه‌ای دیگر، خداوند وظیفه‌ای مهم برای انسان‌ها بیان می‌فرماید: “هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا”[2] ترجمه: «او شما را از زمین آفرید و از شما خواست که آن را آباد کنید.»
اگرچه این آیه دربارۀ قوم ثمود نازل شده؛ اما مفهوم آباد کردن زمین، وظیفه‌ای عمومی برای همۀ انسان‌هاست؛ از زمان حضرت آدم تا امروز. یعنی انسان‌ها باید زمین را آباد کنند، از منابع آن عاقلانه بهره ببرند و در راه تمدن‌سازی بکوشند.
کلمۀ «واستعمر» از ریشۀ «عَمَرَ» (به‌معنای آباد کردن) گرفته شده و به این معناست که الله از انسان خواسته زمین را آباد کند. این آبادانی شامل کشاورزی، انجينيري، ساخت‌وساز، صنعت، تجارت، منابع طبیعی، محیط زیست و حتی علوم طبیعی و انسانی نیز می‌شود.
با توجه به آیۀ ۳۰ سورۀ بقره: “إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً” ترجمه: «من در زمین جانشینی قرار می‌دهم» می‌توان گفت که انجام این مسئولیت نیازمند علم، تجربه، شناخت طبیعت و برنامه‌ریزی است. پس علوم تجربی و دنیوی ابزارهای مهمی برای تحقق خلافت الهی بر زمین‌اند.
کسانی‌که دنیا را به‌کلی ترک می‌کنند و در سازندگی جامعه سهم نمی‌گیرند، از اهداف اصلی دین بی‌خبرند و نمی‌توان آن‌ها را مسلمانان آگاه و کامل دانست؛ بلکه این‌گونه افراد باعث بدبینی دیگران نسبت به اسلام می‌شوند؛ در حالی‌که دشمنان همیشه سعی دارند اسلام را مانع پیشرفت معرفی کنند و مسلمانان را عقب‌مانده جلوه دهند.
اگر به سیرۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و یارانش نگاه کنیم، می‌بینیم آن‌ها هرگز دنیا را ترک نکردند، مثلاً حضرت ابوبکر صدیق، حضرت عثمان ذی‌النورین، حضرت عبدالرحمن بن عوف و بسیاری دیگر از صحابه، تاجر بودند. برخی در تجارت پوست، برخی در تجارت چوب و بعضي در فروش پارچه و کالا فعالیت می‌کردند؛ حتی همین کاروان‌های تجاری آن‌ها باعث شد پیام اسلام به شرق و غرب جهان برسد.
در ادامه پیشرفت و دست‌آورد مسلمانان را در عرصه‌های مختلف بررسی می‌نماییم:
ج. پیشرفت و دستاورد مسلمانان در عرصۀ سیاسی
سیاست از مهم‌ترین عرصه‌های حکومت‌داری و تمدن‌سازی به‌شمار می‌رود. اسلام با ارائۀ برنامه‌ها و قوانین الهی و تعالی‌بخش، نظام سیاسی‌ای را به بشر معرفی کرده که از ویژگی‌های ممتاز و منحصر به‌فرد برخوردار است؛ نظامی که برتری تمدن اسلامی را در مقایسه با سایر تمدن‌ها به‌خوبی نشان می‌دهد.
برای نمونه، بیایید از نگاه دانشمندان غربی به این برتری بنگریم. «گوستاو لوبون»، اندیشمند فرانسوی، در مورد تمدن سیاسی اسلام چنین می‌نویسد:
«تأثیر سیاسی و تمدنی اسلام واقعاً شگفت‌انگیز است. عربستان در دوران جاهلیت، تنها چند ولایت کوچک و قبایل پراکنده‌ای بود که همواره درگیر جنگ‌های داخلی و غارت یکدیگر بودند؛ اما در کمتر از یک قرن پس از ظهور پیامبر اسلام، قلمرو این دین از دریای سند تا اندلس گسترده شد و در تمام این مناطق، پیشرفت‌هایی حیرت‌انگیز در همۀ ابعاد صورت گرفت. علت اصلی این رشد آن بود که عقاید اسلامی کاملاً هماهنگ با قوانین و فطرت انسانی بود. این عقاید، اخلاق عمومی را اصلاح می‌کرد و روح عدالت، احسان و تساهل مذهبی را در میان مردم گسترش می‌داد.»[3]
اسلام نظام سیاسی‌ای را بنیان گذاشت که نه در گذشته مانندش وجود داشت و نه امروز در جوامع بشری مشابهی برای آن یافت می‌شود؛ سیاستی که از قرآن و سنت سرچشمه می‌گیرد و بر پایۀ عدالت، وحدت، مشورت، شفافیت و جلوگیری از ظلم و استبداد استوار است.
در این نظام، حاکم موظف است بر اساس شریعت عمل کند، و مردم نیز تا زمانی‌که در این چارچوب حرکت می‌کند، باید از او اطاعت نمایند. این نظام، مخالف تفرقه و طرفدار همبستگی و وحدت جامعۀ اسلامی است.
پس از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم، خلفای راشدین همین نظام سیاسی را ادامه دادند و سیاست جهانی اسلام را توسعه بخشیدند. در دورۀ خلافت آن‌ها، اسلام از مرزهای جزیرة‌العرب فراتر رفت و به سرزمین‌های دوردست رسید. مسلمانان با درایت سیاسی خود توانستند شریعت اسلام را به بخش‌های گسترده‌ای از سه قارۀ آن زمان برسانند و در کنار آن، روابط بین‌المللی خود را بر مبنای حکمت، عدالت و مصالح امت اسلامی گسترش دهند.[4]
قلمرو سیاسی اسلام در دوران خلافت حضرت معاویه رضی‌الله‌عنه گسترشی بی‌سابقه یافت و دامنۀ آن، سه قارۀ معروف آن زمان را دربر گرفت. در این‌باره، گوستاو لوبون، مورخ فرانسوی، چنین می‌نویسد:
«معاویه رضی‌الله‌عنه با ناوگانی متشکل از یک‌هزار و دوصد کشتی جنگی، دریای مدیترانه را درنوردید؛ پس از فتح تمامی جزایر، تا جزیرۀ سیسیل پیش رفتند و حتی قسطنطنیه را به محاصره درآوردند. از سوی دیگر، در شرق، از رود جیحون عبور کردند و پرچم اسلام را تا سمرقند برافراشتند.»[5]
در دوران خلافت ولید بن عبدالملک، پرچم پرشکوه اسلام در جنوب اروپا نیز به اهتزاز درآمد و تا اعماق سرزمین فرانسه پیش رفت. در سال ۹۲ هجری، طارق بن زیاد، فرمانده دلاور سپاه اسلام، با لشکری عظیم از تنگۀ جبل‌الطارق عبور کرده و وارد اندلس شد؛ سرزمینی که امروز شامل اسپانیا و پرتغال می‌گردد.
زمانی‌که مجاهدان از کشتی‌ها پیاده شدند، طارق بن زیاد تمامی کشتی‌ها را به آتش کشید تا راهی برای بازگشت باقی نماند و سپاهیان با ایمانی استوار و عزمی خلل‌ناپذیر، تنها به پیروزی بیندیشند. آنان جنگیدند، پیروز شدند و اندلس را به‌عنوان سنگر تمدن و مرکز شکوفایی اسلامی بدل ساختند.
مسلمانان در اندلس نزدیک به هشت قرن (۷۸۱ سال) حکومت کردند و در این مدت تمدنی عظیم و درخشان بنیان نهادند که در عرصه‌های گوناگون علمی، فرهنگی، هنری و معماری تأثیری عمیق بر اروپا گذاشت و سرآغازی شد برای جنبش علمی و فرهنگی معروف به «رنسانس» در غرب.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. النجم: آیه ۳۹.

[2]. هود: آیه ۶۱.

[3]. تمدن اسلام و عرب، ص ۱۴۴.

[4]. تمدن اسلام، ص ۹۳.

[5]. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص ۱۶۷.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version