نویسنده: مهاجر عزیزی
تحلیل و نقد مدرنیزم (نوگرایی) در پرتو اسلام (بخش ششم)
د: بندگی عقل و هوس از دیدگاه قرآن
بیتردید، کسانیکه خود را از رهنمودها و قوانین الهی بینیاز میپندارند و عقل را معیار مطلق سنجش و مسیر زندگی قرار میدهند، ناخواسته در دام هوسهای نفسانی گرفتار میشوند و خود را به پرتگاه نابودی میکشانند؛ چراکه زندگی بدون هدایت آسمانی، چیزی جز تباهی و خسران بزرگ در دنیا و آخرت نیست.
خداوند متعال در قرآن کریم، عقلِ رهاشده از وحی را به هوس تشبیه میکند و آن را چنین نکوهش میفرماید:
«وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلْحَقُّ أَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَـٰوَٰتُ وَٱلْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ»[1]؛ ترجمه: «اگر حق از هوسهای آنان پیروی میکرد، آسمانها و زمین و هر آنچه در آنهاست دستخوش فساد میگشت.»
در این آیه، خداوند به روشنی هشدار میدهد که رها ساختن عقل از قید هدایت وحی و پیروی از هوس، نه تنها باعث فساد در جامعۀ بشری میشود، بلکه نظم طبیعت و هستی را نیز تهدید میکند.
در عصر حاضر، بندگی عقل و هوس، در قالب مکاتب و جریانهای فکری متعددی رواج یافته است. پیامدهای شوم این مکاتب، پیکر جامعۀ انسانی را در هم شکسته و انسانها را در مسیری پرآشوب و بیسرانجام رها کردهاند؛ مسیری که در آن اثری از آرامش، هدفمندی و نجات دیده نمیشود. این مکاتب، تنها با ظاهر آراستۀ خود مردم را میفریبند، بیآنکه قانونی پایدار و هماهنگ با فطرت انسانی ارائه کنند.
بر اثر سیطرۀ این مکتبها، نظم و تعادل جامعه به هم ریخته است و بسیاری از اندیشمندان متحیر ماندهاند که در روزگار نوگرایی و تغییر، چه روشی را برگزینند تا ارزشهای والای انسانی دستخوش تغییر و فراموشی نگردد.
این حقیقت آشکار است که هیچ عقل و فلسفهای نمیتواند به تنهایی تعادل جامعه را حفظ کرده و از گسترش مفاسد و فحشا جلوگیری کند؛ مگر اسلام و قوانین نجاتبخش و روحافزای آن.
عدهای میکوشند نتایج وحی الهی را از طریق عقل و فلسفۀ بشری بهدست آورند؛ اما روشن است که عقل، بدون اتکا به وحی، هرگز توان حمل بار سنگین هدایت الهی را ندارد. قوانینی که توسط عقل بشری تدوین میشود، دیری نمیپاید که از سوی دیگران نسخ یا تغییر مییابد؛ درحالیکه تدوینگران نخست، آن را نهایی و غیرقابل تغییر میپنداشتهاند. ازاینرو، تنها راه نجات، رهایی از بندگی هوسها و بازگشت به عبودیت خدای یکتاست؛ همان خدایی که بهدرستی میداند چه اصولی تغییرپذیرند و چه قوانینی همیشگیاند.[2]
بنابراین، راهحل قطعی در چنگ زدن به احکام خالق هستی و دوری جستن از قوانین و اندیشههای باطل و بیپایۀ بشری نهفته است. بر هر مؤمن لازم است که در هر مسئلهای به حکم خداوند چنگ زند و آن را بیچونوچرا بپذیرد.
خداوند متعال میفرماید: «مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»[3]؛ ترجمه: «هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد زمانیکه خدا و پیامبرش دربارۀ کاری حکم کردند، برای خود در آن کار اختیار قائل شود.»
و در آیهای دیگر میفرماید: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِىٓ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»[4]؛ ترجمه: «نه، به پروردگار تو سوگند که ایمان نمیآورند، مگر آنکه تو را در اختلافات میان خود داور قرار دهند و در دل خویش از داوریات هیچ ناراحتی احساس نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»
مشکل پیروان عقلگرایی و هوسپرستی آن است که تنها قوانینی را میپذیرند که در ظاهر آراسته و در زمان حال مناسب بهنظر میرسند؛ درحالیکه چنین قوانینی نه در گذشته کارآمد بودهاند و نه برای آینده ضمانتی دارند. در مقابل، دین اسلام دارای نظامی جامع، زیبا، و هماهنگ با فطرت بشر است که هم گذشته را مدنظر داشته و هم آینده را پیشبینی کرده است.
چنانکه خداوند متعال میفرماید: «يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا ۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ»[5]؛ ترجمه: «خداوند برای شما (احکام را) بیان میکند تا گمراه نشوید، و خداوند بر هر چیزی داناست.»
قرآن تنها برای تلاوت و کسب برکت نازل نشده، بلکه برای نجات بشر از گمراهی، شقاوت و تباهی آمده است. بنابراین، رهایی در دنیا و آخرت تنها در گروی عمل به هدایتها و احکام الهی است. هر نظام و قانونی که ساخته و پرداختۀ ذهن بشر باشد و از هدایت وحی بیبهره باشد، بیارزش و گمراهکننده است.
براینکه استفاده از عقل خالص چگونه انسان را در پرتگاه هلاکت قرار میدهد، مثالهایی زیادی وجود دارد. در اینجا فقط به ذکر یک مثال اکتفا مینماییم.
یکی از رهبران فرقۀ باطنیه، بهنام عبدالله القیروانی در یکی از نامههایش چنین مینویسد:
«ماالعجب من شیء کالعجب من رجل یدعی العقل ثم یکون له اخت او بنت حسناء ولیست له زوجة فی حسنها فیحرمها علی نفسه وینکحها من اجنبی ولو عقل الجاهل لعلم انه احق باخته وبنته من الاجنبی وما وجه ذالک الا ان صاحبهم حرم علیهم الطیبات…الخ»[6]؛ ترجمه: «چه چیزی شگفتانگیزتر از این است که یک انسان مدعی عقل، خواهر و دختر زیبایی دارد و زنش به اندازۀ آنها زیبا نیست؛ این شخص خواهر و دختر زیبای خود را برای خویش حرام قرار میدهد و آنها را با یک فرد بیگانه ازدواج میدهد. اگر این جاهل و نادان کمی از عقل خود بهکار میگرفت، پی میبرد که خود او برای نکاح با خواهر و دخترش مناسبتر و ذیحقتر است. علت جز این نیست که معتقدند سرورشان این چیزها را برایشان حرام قرار داده است.»
علامه مفتی محمدتقی عثمانی حفظهالله این نظریه را رد نموده و میگوید: «به هر اندازه که بخواهید بر عبارت بالا لعنت و نفرین بفرستید.اما انصافا بگویید، اگر یک انسان خود را از راهنمایی وحی آزاد بپندارد آیا میتواند به این دلیل عقلی پاسخ بدهد. اکنون میبینیم که پس از صدها سال خواب «عبیدالله قیروانی» تعبیر میشود و این نظریۀ مذموم او در قرن بیستم توسط عدهای مانند خودش تایید میگردد. اینک در برخی از کشورهای غربی دربارۀ ازدواج با خواهر زمزمههایی شنیده میشود. عاقبت اگر به بهانۀ تجددگرایی مبنای هر قضاوتی عقل محض قرار گیرد، هیچ ارزش اخلاقی سالم باقی نخواهد ماند. آنگاه است که انسان در میان نظریههای ضد و نقیض مبهوت گشته و راه خروج بر او مسدود میگردد.»[7]
ه: عقلانیت سازگار و ناسازگار
اگر مراد از عقلانیت، عقلانیتی باشد که بهعنوان یک مکتب فکری مستقل شناخته میشود، روشن است که چنین عقلانیتی از منظر دینی ناسازگار و مردود است. اما اگر عقلانیت را بهعنوان یک مفهوم عام در نظر بگیریم، میتوان آن را به دو دسته تقسیم کرد:
-
عقلانیت سازگار؛
-
عقلانیت ناسازگار.