نويسنده: مهاجر عزیزی

سیکیزم؛ پیدایش و مبانی اعتقادی آن

بخش بیست‌ویکم

عقاید آیین سیک و نقدی بر آن
۴. علم غیب و آگاهی از حوادث پنهان و آینده
الف: تعریف و اهمیت علم غیب
«غیب» به معنای امور پنهان و نادیدنی است که از حواس ظاهری انسان پوشیده‌اند؛ از جمله وقایع آینده. در اصطلاح دینی، به هر آن‌چه از دسترس شناخت انسان خارج باشد و تنها خداوند متعال از آن آگاه باشد، «غیب» گفته می‌شود. خداوند، اگر بخواهد، از بخشی از این علم، پیامبران خود را آگاه می‌سازد.
ایمان به غیب و تقدیر و باور به این‌که تنها خداوند به آن‌ها آگاه است، از ارکان اساسی ایمان در اسلام به‌شمار می‌رود. هر کس ادعای علم غیب کند، به‌سبب تجاوز از حدود بندگی و ادعای ربوبیت، کافر شمرده شده و از دایرۀ ایمان خارج می‌گردد.
ب: باور پیروان آیین سیک دربارۀ علم غیب
 پیروان آیین سیک بر این باورند که گوروها و پیشوایان دینی‌شان از حوادث آینده و امور پنهان آگاه‌اند. به‌عبارت دیگر، آنان برای گوروهای خود مقام دانای غیب قائل‌اند و معتقدند که این رهبران می‌توانند از رویدادهای آینده باخبر شوند.
ج: نقد این باور از منظر اسلام
اسلام، هرگونه ادعای علم غیب از سوی غیر الله  را به‌صراحت رد می‌کند. کسانی‌که مدعی علم غیب باشند، از نگاه اسلام کافر یا مشرک شمرده می‌شوند؛ حتی پیامبران الهی نیز به‌طور مستقل دارای علم غیب نیستند؛ بلکه آگاهی ایشان از غیب، صرفاً در صورتی ممکن است که خداوند بخواهد و آنان را از آن مطلع سازد.
بنابراین، علم غیب خاص ذات پروردگار است و هیچ‌کس جز او، بدان راه ندارد؛ مگر آن‌که خداوند از روی حکمت و مشیت خود، کسی را از بخشی از آن آگاه سازد.
خداوند متعال در این باره فرموده است: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»؛[1] ترجمه: «[خداوند] دانای غیب است، و هیچ‌کس را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد، مگر آن‌که او را به عنوان پیامبر برگزیده باشد که در آن صورت، از پیشِ رو و از پشتِ سر، نگهبانانی برای او قرار می‌دهد.»
این آیه دلیلی است بر بطلان دعوی‌های کهانت، ستاره‌بینی (تنجیم) و سِحر؛ چراکه مدعیان این امور، بدون هیچ حجت و دلیلی، ادعای علم غیب می‌کنند. همچنین این آیه دلالت دارد بر این‌که انسان برگزیده‌ای که برای مقام نبوت انتخاب شده است، ممکن است به اذن خداوند از بخشی از غیب آگاه شود؛ اما علم کاهنان و منجمان چیزی جز گمان و حدس و تخمین نیست و در دایرۀ علم غیب نمی‌گنجد. علمی که برخی اولیاء از آن برخوردار می‌شوند و کراماتی که بر دست آنان ظاهر می‌گردد، از نوع الهاماتی است که فرشتگان به دل آنان القا می‌کنند، اما این الهام در مرتبه‌ای فروتر از علوم پیامبران قرار دارد.[2]
علامه قرطبی رحمه‌الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «مراد از آیه این است که خداوند کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد مگر کسی را که برای نبوت برگزیده است. چنین فردی را خداوند از آنچه می‌خواهد از غیب مطلع می‌سازد تا این آگاهی دلیل و نشانه‌ای بر نبوت او باشد. دانشمندان اسلام-رحمت الله بر آنان باد- گفته‌اند: چون خداوند خود را به علم غیب ستوده و آن را مختص به خویش دانسته، این خود دلیلی روشن است بر اینکه هیچ‌کس جز او علم غیب ندارد؛ سپس استثنایی قائل شده و کسانی را که برای پیامبری برگزیده است از این قاعده جدا نموده، و آنچه خواسته از غیب خویش، از طریق وحی به ایشان سپرده است و این امر را معجزه و نشانۀ صدق نبوت آنان قرار داده است؛ اما منجم و آن‌که روش او را دنبال می‌کند -مانند کسی‌که به سنگ‌ها نظر می‌افکند، در کتاب‌ها جست‌وجو می‌کند، یا با پرواز پرندگان فال می‌زند- از این قاعده مستثنا نیست و جزو رسولان مورد رضایت خداوند به شمار نمی‌آید تا بر غیب الهی آگاه شود؛ بلکه او دروغ‌زن و بافته‌ساز و کافر به خداوند است.»[3]
علامه قرطبی رحمه‌الله از برخی عالمان نقل می‌کند که آن‌ها غیب‌گویی و باور باطل کاهنان و منجمان را به چالش کشیده و فرموده‌اند: «ای کاش می‌دانستم که منجم دربارۀ کشتی‌ای که هزار نفر با شرایط گوناگون در آن سوارند -پادشاه و رعیت، دانشمند و نادان، ثروتمند و فقیر، پیر و جوان، با طالع‌ها و زمان تولدهای متفاوت و درجات ستارگان متنوع- و ناگاه همگی در یک لحظه غرق می‌شوند، چه خواهد گفت؟ اگر منجم -که خدا او را خوار کند- بگوید: طالع آن کشتی موجب غرق شد، پس این طالع، تمام طالع‌های دیگر را که بر اساس زمان تولد افراد جداگانه شکل گرفته بودند، باطل کرده و بی‌اثر ساخته است؛ بنابراین، هیچ فایده‌ای در علم موالید (تولدها) وجود ندارد و نمی‌توان از آن‌ها به شقی یا سعادتمند بودن افراد پی برد. در این صورت، چیزی جز مخالفت با قرآن باقی نمی‌ماند. در چنین وضعی، خون منجم نیز به‌سبب ادعای کذب او حلال خواهد بود.»[4]
و چه نیکو سروده است شاعر:
حَكَمَ المُنَجِّمُ أَنَّ طَالِعَ مَولِدِي                     يَقْضِي عَلَيَّ بِمِيتَةِ الغَرَقِ
 قُلْ لِلمُنَجِّمِ صُبْحَةَ الطُّوفَانِ هَلْ                  وُلِدَ الجَمِيعُ بِكَوْكَبِ الغَرَقِ؟
ترجمه: «منجم حکم کرد که طالع زادروزم مرگ مرا در آب و غرق شدن رقم زده است! به منجم بگو: در روز طوفان نوح، آیا همۀ مردم، زیر ستارۀ غرق به دنیا آمده بودند؟»[5]
خداوند متعال علم غیب را به خود منحصر کرده است و در این آیه پنج امر غیبی را برمی‌شمارد که از آن‌ها فقط خودش آگاه است: «إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛[6] ترجمه: «بی‌گمان، علم قیامت نزد الله است، و اوست که باران را فرو می‌فرستد و آنچه را در رحم‌هاست می‌داند. و هیچ‌کس نمی‌داند فردا چه چیزی به دست خواهد آورد، و هیچ‌کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد. بی‌تردید، خداوند دانا و آگاه است.»
پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، با آن‌که برترین و بافضیلت‌ترین پیامبر در میان انبیاست و با شریعتی کامل برای تمامی جهانیان مبعوث شده است، هرگز ادعای علم غیب نکرده است. خداوند متعال نیز این ویژگی را به‌طور مطلق برای او قرار نداده است، مگر در مواردی که به مشیت الهی، بخشی از غیب را بر او آشکار ساخته باشد.
حال، با این حقیقت روشن، چگونه ممکن است افراد عادی و باطل‌پیشه‌ای همچون کاهنان، منجمان و گوروهای آیین سیک، مدعی علم غیب باشند؟! خداوند متعال دربارۀ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرماید:
«قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ…»؛ [7] «بگو: من به شما نمی‌گویم که خزائن الهی نزد من است و غیب را نمی‌دانم…»؛ همچنان می‌فرماید: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ»؛[8] ترجمه: «و او (پیامبر) از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید، سخن او چیزی نیست جز وحی‌ای که به او فرستاده می‌شود.»
علامه طحاوی رحمه‌الله‌تعالی ادعای علم مفقود -یعنی آگاهی از تقدیر و امور غیبی- را به‌صراحت رد کرده و کسانی را که چنین ادعایی دارند، در شمار کافران دانسته‌اند؛ چنان‌که ایشان در العقیدة الطحاویة می‌فرمایند:
«لِأَنَّ الْعِلْمَ عِلْمَانِ: عِلْمٌ فِي الْخَلْقِ مَوْجُودٌ وَعِلْمٌ فِي الْخَلْقِ مَفْقُودٌ، فَإِنْكَارُ الْعِلْمِ الْمَوْجُودِ كُفْرٌ، وَادِّعَاءُ الْعِلْمِ الْمَفْقُودِ كُفْرٌ، وَلَا يَثْبُتُ الْإِيمَانُ إِلَّا بِقَبُولِ الْعِلْمِ الْمَوْجُودِ وَتَرْكِ طَلَبِ الْعِلْمِ الْمَفْقُودِ.»؛[9] ترجمه: «زیرا علم دو گونه است: علمی که در میان آفریدگان موجود است و علمی که در میان آن‌ها مفقود است (یعنی فقط نزد خداست). انکار علم موجود کفر است و ادعای علم مفقود نیز کفر است. و ایمان جز با پذیرش علم موجود و ترک طلب علم مفقود ثابت نمی‌شود.»
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. جن: ۲۶-۲۷.
[2]. وهبة الزحیلی، تفسیر المنیر، ج ۲۹، ص ۱۸۲.
[3]. محمد القرطبی، تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۲۸.
[4]. همان، ج ۱۹، ص ۲۸.
[5]. همان، ج ۱۹، ص ۲۸.
[6]. لقمان: ۳۴.
[7]. سورۀ انعام، آیه ۵۰.
[8]. النجم: ٣-٤.
[9]. العقیدة الطحاویة، ص ۵۲.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version