نویسنده: مهاجر عزیزی

تحلیل و نقد مدرنیزم (نوگرایی) در پرتو اسلام

بخش چهارم

اصطلاحات مرتبط با مدرنیزم
برای درک و تحلیل جامع مفهوم «مدرنیزم»، لازم است برخی از اصطلاحات مرتبط با آن نیز تعریف و بررسی شوند. در ادامه، این مفاهیم تبیین شده و نسبت آن‌ها با مدرنیزم مورد ارزیابی قرار می‌گیرد:
۱. عقلانیت (عقل‌گرایی)
عقل‌گرایی به‌عنوان یک مکتب فکری بر این باور است که انسان می‌تواند تنها با تکیه بر عقل و منطق، به حقیقت جهان و هستی پی ببرد؛ بی‌آن‌که نیاز به وحی آسمانی یا تجربه‌های شخصی و عملی داشته باشد. طرفداران این مکتب معتقدند که همه چیز در عالم باید با معیار عقل سنجیده شود تا بتوان وجود یا عدم وجود آن، و نیز ویژگی‌هایش را شناخت.[1]
عقل‌گرایان به عقل اعتماد مطلق دارند و آن را مرجع اصلی شناخت می‌دانند. آنان بر این باورند که مفاهیم و اندیشه‌ها، پیش از ورود به ذهن، در عقل حضور دارند. عقل را ابزار نیرومند در تمییز و فهم امور تلقی می‌کنند و شناخت عقلانی و ذهنی را بر شناخت حسی و تجربی برتری می‌دهند. همین مطلق‌انگاری، آن‌ها را از حقیقت‌های گسترده‌تر دور ساخته و در زاویه‌ای محدود قرار داده است.
الف: پیدایش مکتب عقل‌گرایی
پیدایش و تطور این مکتب فکری را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد:
۱. عقل‌گرایی کلاسیک: در فلسفۀ یونان باستان، این مکتب با چهره‌هایی چون سقراط و ارسطو شکل گرفت.
۲. عقل‌گرایی نوین: در دورۀ جدید و معاصر، این اندیشه توسط فیلسوفانی چون رنه دکارت، لایب‌نیتس، اسپینوزا و دیگران بسط یافت.
رنه دکارت (۱۵۹۶–۱۶۵۰م)، فیلسوف فرانسوی، روش عقلانی را برای اثبات وجود؛ به‌ویژه وجود الله  به‌کار گرفت. او روش خویش را بر مبنای گزاره‌ای بنیاد نهاد که از منظر عقلانی، غیرقابل انکار دانسته می‌شود؛ و آن جملۀ مشهور اوست: «می‌اندیشم، پس هستم.»
لایب‌نیتس (۱۶۴۶–۱۷۱۶م)، فیلسوف آلمانی، معتقد بود که هر موجودی دارای نوعی حیات است و تفاوت موجودات در درجات ادراک آن‌ها نهفته است. او برای این تفاوت، چهار درجه قائل بود:
۱. موجود زندۀ مطلق (که به آن جماد گفته می‌شود)؛  ۲. گیاه؛ ۳. حیوان؛ ۴. انسان.[2]
ب: ارتباط و پیوند عقلانیت با مدرنیزم
عقلانیت، یکی از بنیادی‌ترین مؤلفه‌هایی است که با مدرنیزم پیوندی عمیق دارد؛ چرا که یکی از نظریه‌های اصلی و محورهای اندیشۀ مدرن، تکیه بر عقل و عقل‌گرایی است. از نگاه مدرنیست‌ها، عقل ابزار اساسی و کلیدی برای رسیدن به اهداف فکری و عملی آنان به شمار می‌رود. تمامی رفتارها، تصمیمات و تحلیل‌های آنان بر بنیاد عقل بشری استوار است، به گونه‌ای که در روند سنجش و بررسی پدیده‌ها و مفاهیم، وحی و شریعت را به کنار می‌نهند و تنها بر خرد و منطق انسانی تکیه می‌کنند.
درحالی‌که باید اذعان داشت عقل انسان، هرچند ارزشمند و اثرگذار است؛ اما در پاسخ‌گویی کامل به تمام پدیده‌ها و مسائل زندگی، ناتوان و محدود است. عقل نمی‌تواند به‌تنهایی مسیر خوشبختی و سعادت حقیقی بشر را ترسیم کند؛ زیرا اغلب در دام احساسات و امیال نفسانی گرفتار می‌شود و این احساسات، توانایی تشخیص نیک‌بختی از بدبختی را ندارند.
در همین زمینه، حقوقدان مشهور، دکتر فرایدمین، می‌گوید: «عقل، اسیر احساسات و هوس‌های انسانی است و چاره‌ای جز این ندارد. عقل جز خدمت‌گزاری به این احساسات، وظیفه‌ای دیگر بر دوش ندارد.»[3]
علامه مفتی محمد تقی عثمانی حفظه‌الله‌تعالی در مورد این‌که چگونه اندیشه و عقل اسیر احساسات می‌گردد،  می‌نویسد: «بدیهی است که هرگاه انسان از اندیشۀ لامذهبی پیروی کند، چیزی به‌نام اخلاق باقی نمی‌ماند، در چنین حالتی، انسان کاملاً تحت سلطۀ احساسات و امیال قرار می‌گیرد. عقل یا اندیشۀ آزاد، هرگز نمی‌تواند با مذهب و اخلاق در کنار هم قرار گیرد؛ چرا که در نتیجۀ نوگرایی و عقل‌گرایی افراطی، وضعیتی پیش می‌آید که انسان یک عمل را از منظر وجدان ناپسند می‌داند، اما از نگاه عقلِ نوگرا، دلیلی برای نادرستی آن نمی‌یابد، و ناگزیر آن را انجام می‌دهد.»
علامه عثمانی، این وضعیت را یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های فراروی اندیشمندان عصر حاضر می‌داند و می‌افزاید: «امروزه اندیشمندان غربی با همین معضل روبه‌رو هستند. به عنوان نمونه، قانونی‌سازی همجنس‌گرایی که چند سال پیش در پارلمان بریتانیا تصویب شد، اگرچه بسیاری از مردم با آن مخالف بودند؛ اما چون دلیلی عقلانی برای رد آن ارائه نشد، مجبور به پذیرش آن شدند. از نگاه مدرنیست‌ها، هر پدیده‌ای که گسترش یابد، حتی اگر زشت و خطرناک باشد، در نهایت باید از نظر قانون به رسمیت شناخته شود.»[4]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. الموسوعة الميسّرة فی الادیان والمذاهب، ج ۲، ص ۷۹۶.
[2].  همان، ج ۲، ص ۷۹۶.
[3]. محمد تقی عثمانی، تجددگرایی از دیدگاه اسلام، ص ۱۷.
[4].  همان، ص ۱۷.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version