نویسنده: عبیدالله نیمروزی

فیلسوف افغانستان؛ سید جمال‌الدین افغان

بخش چهل‌وپنجم

نمادهای استعمار و مرگ تدریجی مردم
برتانیا کبیر هیکل بزرگ است و اشخاصی که خورده‌مانند، هنگامی که تاریکی‌های سیاست بر آن‌ها چیره شوند، به این هیکل پناه می‌آورند. این آوازها و اوهام آن‌ها را به دیار مرگ و نابودی می‌فرستند و بسیاری از اشخاص بی‌ثبات و ناتوان‌اند که میان دیوارها جان‌های خود را می‌بازند.
 من اندیشه دارم که این ناامیدی و پناه بردن مردم به سوی این هیکل نیرومند، یکسان است با آنچه که از زندگی سیر شده‌اند و مرگ می‌خواهند. و دیری نمی‌گذرد که بعد از ورود به این هیکل، صدای پاس را می‌شنوند، بعد از آن دیوار پاره و شق گردیده و این طلسم بزرگ درهم می‌شکند و متلاشی می‌گردد.
تشبیه استعمار انگلیس به شیوۀ ترس‌آور در مصر
می‌گویند که زنگی احیشی، سیاهی بدشکل با لب‌های لک و کلفت و ابروهای فرود آمده و چشمان از قالب برآمده و حدقه‌های سرخ، روی زشت و قبیح، بینی پهن و هموار، بدشکل و منظر، طفلی را با خود برداشته بود و در شب تاریکی در یکی از کوچه‌های بغداد می‌رفت، وقتی کودک به طرف او می‌دید، می‌ترسید و گریه می‌کرد و احساس خطر نموده و رو می‌گردانید؛ اما احیشی به دلداری و مواسات او می‌پرداخت و بر پشت او دست می‌کشید و برایش می‌گفت: «فرزندم، مترس، من همراه توام و رفیق راه تو می‌باشم و ترا از هر شری در حفظ و امان خود می‌دارم.»
بعد از تکرار این لطف و کرم‌های حبشی برای طفل، کودک پاسخ داد: «آقایم، من از تو ترس و بیم دارم نه از تاریکی شب.» همین شیوه را انگلیس در برابر مردم مصر در پیش گرفته و به هر پیمانه که سختی‌ها و مصایب اوج بگیرد و در کشور مصر اوضاع مختل شود، حکومت برتانیا بر پشت توفیق باشا و وزیران او با دست‌های نرم و ملایم دست کشیده، درحالی‌که نرمی این دست‌ها به نرمی پوست بدن مار می‌ماند، به مردم مصر وعده‌های چرب و نرم باغ‌های سرخ و سبز نشان می‌دهد و برای آن‌ها می‌گوید: «غم و اندوهی به خویشتن راه مدهید، من با شما ام.»
اما مردم مصر از توفیق باشا گرفته تا وزیران او ناله می‌کنند و آواز می‌کشند که «ما از تو می‌ترسیم و از تو در وحشت و هراسیم» و وقتی آسایش می‌یابیم و بر زندگی خود اعتماد و باور پیدا می‌کنیم، که «ما را رها کنی و سرنوشت ما را به خود ما واگذار شوی.»[1]
استمرار ارزش‌ها و تأثیرات ماندگار سید جمال‌الدین در “العروة الوثقی”
گرچه ده‌ها سال از گفته‌های سید جمال‌الدین می‌گذرد، اما از ارزش و اهمیت آن‌ها کاسته نشده و به همان قوت خود باقی مانده است. مقالات و تحقیقات “العروة الوثقی” همچنان بر محور بیداری مشرق زمین و آزادسازی آن‌ها از سلطۀ استعمار می‌چرخید و این دعوت و تبلیغ، صبغه‌ای اسلامی داشت. چرا که مسلمانان اکثریت را در کشورهای تحت استعمار تشکیل می‌دادند. بنابراین، شعار جامعۀ اسلامی در کلیۀ این نوشته‌های تحقیقاتی به‌طور وسیع انعکاس داشت. از همین رو، این شعار بارها در مقاله‌ها تکرار شده است؛ اما هدف سید جمال‌الدین از این شعار، تشکیل دولت اسلامی نبوده است. چنان‌که از این شعار به‌وضوح چنین بر نمی‌آید؛ بلکه سید در جستجوی تعاون میان ملت‌های شرق و مسلمانان به‌ویژه بود تا با قیام در برابر استعمار، ملت‌های خود را برای آزادی‌خواهی و استقلال رهنمون سازد. رشید رضا در این خصوص می‌گوید: “آنچه در مورد جمال‌الدین شهرت یافته که وی از یک حکومت اسلامی برای مسلمانان جانبداری می‌کرد، در ‘العروة الوثقی’ و دیگر کتاب‌ها و نوشته‌های او که استاذ امام عبده از او روایت کرده، مطلبی نیافتم.”[2]
وحدت اسلامی: نه در خدمت یک حکمرانی متمرکز
جمال‌الدین در شمارۀ نهم “العروة الوثقی” به مسئلۀ وحدت اسلامی پرداخته و می‌گوید: “من از این سخن قصد ندارم که مالک امر و نهی در همۀ امور یک نفر باشد، بلکه باید هر زمامدار بر ملک خود حاکم باشد و به سعی و کوشش خود از دیگری پاسداری کند. چرا که حیات او به حیات دیگری بستگی دارد. این وحدت و همبستگی مبنا و اساس دین است و ضرورت آن در این زمان ایجاب می‌کند.”[3]
دین و مبارزۀ ملی: حکمت در پیوند میان عقیده و عمل
سید جمال‌الدین در پی آن بود که از دین، انگیزه‌ای ملی بسازد و مبارزۀ ملی را به یک وظیفۀ دینی تبدیل کند. او در شمارۀ چهارم “العروة الوثقی” به پدیده‌ای اشاره می‌کند که در میان مسلمانان گروهی اهداف خود را در پرده دین پوشانده‌اند و با اصول دین، مسائل غیر دینی را آمیخته‌اند. وی هشدار می‌دهد که این گروه‌ها به ایجاد عقاید جبر و افکار مغشوش پرداخته‌اند که مانع فعالیت و رشد انسانی شده و همچون سفسطائیان بدعت‌هایی را رواج داده‌اند.[4]
بیداری اسلامی برای مقابله با استعمار
سید جمال‌الدین در تلاش بود تا شعور دینی مسلمانان را بیدار کند تا آنان برای مقاومت در برابر استعمار آماده شوند. او در شمارۀ پنجم “العروة الوثقی” می‌گوید: “مسلمانان به حکم شریعت خود مکلف‌اند که از کشورها و سرزمین‌های خود در برابر تهدیدات خارجی محافظت کنند. این امر میان دور و نزدیک تفاوتی ندارد و هیچ‌گونه تفاوتی در اتحاد نژاد یا اختلاف آن وجود ندارد. حفظ دین از راه حفظ وطن، فرض ذمۀ هر مسلمان است و اگر گروهی به حمایت از وطن و مقاصد دین مال و جان خود را در این راه صرف کنند و هر سختی را تحمل کنند و خطر را بپذیرند، بر آن‌ها لازم است.”[5]
انتقاد از بی‌تفاوتی مسلمانان در برابر ظلم
سید جمال‌الدین در ادامه می‌گوید: “آیا مسلمانان نباید در برابر آنچه بر دیگران می‌گذرد حساس باشند؟ سربازان استعمارگران در این سرزمین‌ها در رفت و آمد خود افراد زیادی را می‌کُشند و به دیار نیستی می‌فرستند، اما کمکی از برادران مسلمان برای مقابله با این ظلم و خونریزی‌ها مشاهده نمی‌شود. این بی‌تفاوتی مسلمانان در برابر خونریزی‌ها و ظلم‌های استعمارگران، نشانگر غفلت از مسائل هم‌نوعان خود است.”[6]
خشم سید جمال‌الدین بر زمامداران خودفروخته
سپس سید جمال‌الدین افغان، مسلمانان را در شمارۀ «۳۳۲» و شماره‌های دیگر زیر آتش لوم و ملامت و سرزنش قرار می‌دهد و بار مسؤولیت را نیز بر دوش امیران و زمامدارانی می‌گذارد که طمع و حرص بر نفس‌های آنان غالب شده، محکوم شهوت و هوس خویش گردیده‌اند. آنان راه ترقی و اهداف بزرگواری را گم کرده، به القاب، خوش‌گذرانی و آسایش بسنده کرده‌اند. در برابر تأمین این امور، دوستی با بیگانگان را برگزیده‌اند و در وقت ضرورت به آنان پناه برده، از آن‌ها کمک خواسته‌اند؛ حتی بر ضد فرزندان وطن و قوم خود، تا به این شیوه قدرت و حاکمیت‌شان را پایدار نگه دارند. در نتیجه، اتحاد ملت خود را برهم زدند، به شأن و وقار آن‌ها لطمه وارد کردند و مانع تطور و انکشاف علوم در محیط خویش شدند.
علمای بی‌عمل؛ مانع اصلاح و بیداری امت
سید، علما و پیشوایان دین را نیز به باد ملامت می‌گیرد. او می‌گوید: به جای آنکه از امت اسلامی قدرتی بازدارنده در برابر استعمارگران حریص بسازند، ایشان را به سوی ناتوانی سوق داده‌اند. این علما به الفاظ و کلمات آزادی‌خواهی، ملیت‌دوستی و نژادگرایی خرده می‌گیرند، زیرا این الفاظ را در عبارات و کلماتِ از هم‌گسیخته، بدون ضبط و ربط و میان‌تهی درمی‌آورند و نمی‌دانند از کجا آغاز کرده‌اند و به کجا پایان خواهند داد، و با همین بی‌نظمی و گم‌گشتگی، سخن خود را پایان می‌دهند.[7]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . مجلۀ عروة الوثقی ص۳۳۲.
[2] . حکیم مشرق زمین، ص۹۴.
[3] . عروة الوثقی، شمارۀ نهم.
[4] . عروة الوثقی، شمارۀ چهارم.
[5] . عروة الوثقی، شمارۀ پنجم.
[6] . حکیم مشرق زمین، ص ۹۶.
[7] . حکیم مشرق زمین، ص ۹۷.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version