در هر یک از دانشهای موجود شمار زیادی از اصطلاحات خاص آن رشته وجود دارد که از طرف صاحبنظران آن علم وضع و جعل گردیده است و در واقع مفهومشناسی کلید حل معمای علوم به حساب میآید.
۱. قصاص در لغت
قصاص اسم مصدر از ریشۀ (قصّ یقصُّ) به معنای پیگیری نمودن نشانه و اثر چیزی است.[1]
قصاص به کسر «قِ» به معنای سزا دادن بر گناه یا کار بد، برابر آنچه مرتکب شده، کشنده کسی را کشتن؛ جزا، مکافات، مجازات قاتل یا ضارب؛ آمده است.[2]
قصاص ختم حیات، مبتنی بر حق العبد، که توسط ورثۀ مقتول در موارد قتل عمدی اجرا میگردد.[3]
و نیز قصاص در لغت به معنای پیروی کردن اثر و همچنان به معنای مماثلت نیز آمده است.[4]
همینطور قصاص در لغت پاداش دادن، بدین نحو که کشنده و ضارب را به ضرب و جارح را به جرح تنبیه کنند.[5]
۲. قصاص در اصطلاح
فقهاء در تعریف قصاص همان معنای لغوی را افاده کردهاند، با این تفاوت که معنای اصطلاحی فقهی از معنای لغوی اخصتر است و پیگیری در لسان فقهاء مختص به مسایل جنایی گردیده است، یعنی جانی را مانند جنایت ارتکابیاش مجازات کنند، اگر کشته است، بکشند و اگر زخم زده است، زخم بزنند.[6]
تأکید فقهاء اسلامی در اجرای قصاص به برابری و مماثلت میان جرم ارتکاب یافته و پاسخ احتمالی آن (قصاص) اهمیت کلیدی و اساسی دارد و مطابق تعریف و تصریح فقهاء اگر در اجرای قصاص مانندی بین جرم مرتکبه و قصاص تحقق نیابد چنین عمل از تعریف و مفهوم قصاص بیرون خواهد بود.
بنابراین، اگر در جامعهای مردم پس از یک جنایت با جرح و ضرب به خونریزی و کشتار دسته جمعی دست بزند و از جانی یا قبیلۀ او انتقام بگیرند قصاص نیست، همینطور اگر استیفای اثر جنایت با ضرب یا جرح به پرداخت دیت با عفو منجر شود یا اصولاً در یک جامعۀ با مکتب، پیجویی جنایت تا اخذ دیت یا عفو جایز باشد، این نوع دنبال نمودن اثر جنایت را اصطلاحاً قصاص نمیگویند، هر چند از نظر لغوی ممکن است بتوان آنرا قصاص دانست.[7]
از بیان علمای فقه جزائی اسلام، آشکار میشود که قصاص در حقیقت جاری ساختن عمل بالمثل با جنایتکار است و در اجراء و عملیسازی قصاص نباید بیشتر از میزان عمل انجام شده بالای مجنی علیه در حق جانی روا داشت. در غیر آن قصاص معنا و مفهوم اصطلاحی خود را از دست خواهد داد.
ریشههای تاریخی قصاص
قتل نفس اولین جرمی است که از دیدگاه قرآن در زمین واقع شده که از خوی تجاوزگری و خودمحوری انسان حاکی است و این عمل در همان زمانهم جرم و گناه بوده است. عکسالعمل انسانها در برابر این جرم در همۀ ادوار تاریخ متناسب با سطح آگاهی، فرهنگ و رشد عقلانی آنها متفاوت و متغیر بوده است.
ظهور ادیان و مذاهب بر طرز زندگی مردم تأثیر میگذارد و در نهایت جوامع کوچک به جوامع بزرگتر مبدل میشوند و دولتها به وجود میآیند. به میان آمدن این همه تحولات در زندگی جوامع بشری، سبب آن میشود تا عکسالعمل در برابر تطبیق و عملی ساختن مجازات نیز تغییر کند، در تعیین مجازات و رعایت تناسب میان جرم و جزاء، اقدام صورت میگیرد و حداقل واکنشهای فردی و اجتماعی دربارۀ جرم و مجرم تا حدی متعادل میگردد.
به خاطر محدود ساختن اندازۀ مجازات با رعایت تناسب در مورد جرم و جزاء، بحث قصاص مطرح و مطابق آن مجازات تحت قاعده و ضابطه قرار داده میشود؛ طوریکه جزای دندان در برابر دندان و چشم در برابر چشم است.
ادیان سماوی در این امر، نقش عمده داشتهاند، این موضوع سبب آن شد تا مسئولیتها نیز جنبۀ شخصی پیدا کنند، تا از تطبیق مجازات دستهجمعی جلوگیری به عمل آید. این یکی از تأثیرات دیگر دین و مذهب در زمینۀ جلوگیری از اجراء و تطبیق مجازات در برخی از مکانها و زمانهاست؛ مانند ممنوعیت جنگ در جاها و زمانهای معین یا عدم تطبیق مجازات در برخی از اوقات مانند اعیاد و غیره.[8]
در آیین یهود، قصاص به دو صورت کلی انجام میگرفت: اعدام (سنگسار کردن، سوزاندن، به دار کشیدن، با تیر زدن و با شمشیر قطعه قطعه کردن) که به قتل عمد اختصاص داشت و دیگری پرداخت دیت بوده که چهار یا پنج برابر میزان ضرر وارد شده، مقرر میگردید و به قتل غیر عمد مربوط بود.[9]
در انجیل بهصورت صریح حکم قصاص بیان نشده است و تأکید و تصریح بر عفو و بخشش پیام انجیل و پیروانش را تشکیل میدهد؛ اما برخی بر این باورند که حکم قصاص در دین مسیح وجود داشته است به این دلیل که دین مسیح ناسخ دین موسی علیهالسلام نبوده است.[10]
نظام قصاص در عرب دوران جاهلیت به اساسی مبتنی بود که قبیله را مسئول جنایت هر فردی از افراد آن میشمردند؛ مگر آنکه قبیله فرد قاتل را از خود جدا سازد و در اجتماعات عام خروج آن را از قبیله اعلام نماید، از همینرو ورثۀ مقتول از جانی و از افراد دیگر قبیلۀ او مطالبۀ قصاص میکرد و در این مطالبه به اندازهای راه افراط را میپیمود که اغلباً منجر به مشتعل شدن آتش جنگ بین جانی و مجنی علیه میگردید، این مطالبه زمانی جدی و مبالغهآمیز میگردید که مجنیعلیه شخص شریف یا سرداری از قوم میبود، در بعضی از قبایل، اکثراً این مطالبه اهمال میشد و قبیله از قاتل حمایت میکرد. [11]
اسلام به جای تجویز انتقامهای ظالمانه، قانون منصفانۀ قصاص را تعیین کرد. در واقع اسلام از یکسو، آنرا از الگوی رفتاری بیقید و بند و مهارنشده، به الگوی رفتاری مهارشده و حوزۀ قاضی و قضاوت کشاند و از سوی دیگر آنرا از صورت انتقام غیرعادلانه خارج کرده و به قصاص عادلانه تبدیل کرد و به وضعیت حقوقی نابسامان و آشفتهای که جوامع آن زمان گرفتارش بودند، پایان داد، کشتن چند برابر از خویشان قاتل در برابر یک قتل، انتقامجویی کورکورانه بود که دامان افراد بیگناه فراوانی را میگرفت.