نویسنده: عبیدالله نیمروزی

سیرت ابو حامد امام محمد غزالی رحمه‌الله

بخش چهاردهم

دعوت به بازگشت به رسالت حقیقی علمای دین
امام محمد غزالی رحمه‌الله در نهایت، با ترسیم جهل و غفلت عمومی و نیاز به تبلیغ و تعلیم دین، چنین ارشاد می‌فرماید: «برای کسی‌که فکر واقعۀ دینی‌اش را دارد، این تبلیغ و تعلیم، خودش چنین مشغله‌ای است که بعد از آن فرصت تفصیل جزئیات نادرالوقوع و از کار افتاده و موشکافی غیرضروری این علوم نمی‌باشد که خودش فرض کفایه‌ای است.»[1]
تحلیل تاریخی امام غزالی رحمه‌الله از انگیزه‌های افراط در مسائل اختلافی
امام غزالی رحمه‌الله در تحلیل تاریخی خود، به بررسی این موضوع می‌پردازد که چرا در ادوار گذشته، مباحث اختلافی این‌چنین محبوب و پررنگ شد و چگونه علمای دین آن را میدان اصلی اظهار ذکاوت و دانش خود قرار دادند؟ او بر این باور است که این مسئله امری طبیعی و فطری است، اما با این حال، به تشریح عوامل و زمینه‌های تاریخی آن پرداخته و چنین می‌نویسد: «پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، جانشینان آن‌حضرت، خلفای راشدین، خودشان بزرگ‌ترین دانشمند، فقیه و صاحب فتوا بودند. به‌ندرت پیش می‌آمد که از اصحاب دیگر استمداد جویند، به همین جهت علمای صحابه برای علوم آخرت فارغ‌البال و منهمک در آن بودند. اگر نیازی به فتوا پیش می‌آمد، آن را به فردی دیگر محول می‌کردند، چراکه چنین افراد فراوان بودند. خودشان با تمام وجود به‌سوی خدا متوجه می‌شدند، چنانچه از حالات‌شان درک می‌شود.
اما زمانی‌که نوبت به کسانی رسید که صلاحیت و استحقاق خلافت نداشتند و استعداد فتوا و قضا را در خود نمی‌دیدند، ناچار شدند از علمای دیگر استمداد جویند و آنان را در کنار خود نگاه دارند. در میان علمای تابعین نیز افرادی بودند که به روش قدیم پایبند ماندند و در آن‌ها حقیقت دین و شأن اسلاف نمایان بود. هنگامی که خلفای بنی‌امیه و عباسیان آن‌ها را به دربار فرامی‌خواندند، از رفتن خودداری می‌کردند. خلفا مجبور می‌شدند این علما را پیدا کرده و برای پذیرفتن منصب قضا و فتوا بر آن‌ها اصرار ورزند.
مردم آن زمان که این استغنای علما و اصرار سلاطین را مشاهده می‌کردند، چنین پنداشتند که علم فقه بهترین وسیله برای دست‌یابی به جاه و مقام است. چراکه از طریق آن می‌توانند تقرب به دربار حکام و منصب‌های قضا و فتوا را به‌دست آورند. ازاین‌رو، گروهی از آنان خود را به حکام عرضه کردند، وبه دربار آنان راه یافتند و در انتظار منصب‌ها و انعامات نشستند. برخی هرگز موفق نشدند و برخی که به این مقاصد رسیدند، از ذلت و خواری در امان نماندند و از مقام اصلی خویش به سطح عوام سقوط کردند.
نتیجۀ این روند آن شد که علمایی که پیش‌تر مورد درخواست حکام بودند، خود به جستجوی آن‌ها پرداختند. پیش‌تر به علت استغناء و پرهیز از تماس با حکام، مورد عزت و احترام بودند، اما حالا با نزدیکی به آنان، خوار و ذلیل شدند. البته خداوند متعال در هر عصر و زمانی، گروهی از علما را از این قاعده مستثنا قرار داده است.»[2]
امام غزالی رحمه‌الله به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه از دوران خلفای راشدین تا خلافت عباسیان، مسیر علمای دین تغییر کرد. در ابتدا، علما از جاه و مقام دنیا دور بودند، اما به‌تدریج این روند تغییر یافت و علمای جدید به سوی مناصب حکومتی گرایش پیدا کردند. این امر موجب شد که علم فقه، به‌ویژه در مسائل اختلافی، به ابزاری برای تقرب به دربار تبدیل شود.
گرایش حاکمان به علم کلام و تأثیر آن بر جامعۀ علمی
امام محمد غزالی رحمه‌الله در ادامه، به مرحلۀ دیگری از این تغییر اشاره می‌کند، زمانی‌که برخی از حکام به علم کلام و مباحث اعتقادی علاقه‌مند شدند. او می‌نویسد: «در دوران بعدی، برخی از حکام و رؤسای بلاد، به اصول و عقاید علاقه پیدا کردند و اشتیاق داشتند که بحث‌ها و عقاید هر فرقه را بشنوند و روش مباحثۀ آن‌ها را مشاهده کنند. مردم که به این علاقۀ حکام پی بردند، به‌سوی علم کلام روی آوردند و بسیاری از مصنفین در این موضوع کتاب‌هایی نوشتند. آنان اصول و قواعد مناظره را تدوین کردند و جرح و تعدیل را به‌صورت یک فن مستقل درآوردند.
این گروه ادعا می‌کردند که هدف‌شان دفاع از دین و پاسخ‌گویی به شبهات مخالفان است و مقصودشان یاری سنت و مخالفت با بدعت‌هاست، درست همان‌گونه که پیش‌تر گروهی که به فقه اشتغال داشتند، ادعا می‌کردند که تنها برای خدمت به دین و خیرخواهی برای بندگان خدا به این علم روی آورده‌اند.»[3]
در این دوره، مباحث عقیدتی و کلامی، جایگزین مسائل فقهی شد، چراکه حکام به این موضوعات علاقه نشان دادند و علما نیز برای جلب توجه آن‌ها به این علوم پرداختند. در نتیجه، نه‌تنها فقه، بلکه علم کلام نیز به ابزاری برای تقرب به دربار تبدیل شد.
بازگشت به مسائل اختلافی فقهی، تحت تأثیر حکام
پس از مدتی، گرایش حکام نسبت به علم کلام تغییر کرد و آن‌ها این مباحث را مسبب تعصب، جنگ و جدال دانستند. امام غزالی رحمه‌الله دراین‌باره می‌نویسد: «بعداً حکامی پدید آمدند که علم کلام و مناظره را به دیدۀ استحسان نمی‌نگریستند و گمان می‌کردند که این فن موجب تعصب، جنگ و حتی خون‌ریزی می‌شود. این گروه به بحث و مناظرات فقهی علاقه داشتند و اشتیاق‌شان این بود که بدانند کدام‌یک از مذاهب امام ابوحنیفه و امام شافعی برحق‌تر است.
مردم که به این علاقۀ جدید حکام پی بردند، علم کلام و عقاید را کنار گذاشتند و مباحث اختلافی فقهی را، به‌ویژه اختلاف میان امام ابوحنیفه و امام شافعی، موضوع بحث‌های خود قرار دادند. آن‌ها مذاهب امام مالک، امام سفیان ثوری، امام احمد و دیگران را نادیده گرفتند، چراکه حکام به اختلافات آن‌ها علاقه‌ای نداشتند.
این گروه برای توجیه کارشان می‌گفتند که هدف ما موشکافی احکام شرعی و بیان اسباب و علل مذاهب است و قصد داریم اصول فتاوا را مرتب و مدون کنیم. آنان در این راستا، تصنیفات زیادی نوشتند و به استنباط‌های پیاپی پرداختند و فن تصنیف و مجادله را در این زمینه گسترش دادند. این مشغله تاکنون ادامه دارد و ما نمی‌دانیم که خداوند متعال از این پس چه تغییراتی را برای ما مقدر کرده است.
بنابراین، انگیزۀ اصلی این‌همه علاقه و مشغولیت علما به مناظرات و مباحث اختلافی، همان بود که بیان کردیم. ازاین‌رو، اگر در میان اهل دنیا و صاحبان حکومت، گرایش جدیدی نسبت به مسائل و مباحث اختلافی سایر ائمه به‌وجود آید، بدون تردید، علمای دین نیز در همان مسیر حرکت خواهند کرد و به همین صورت توجیهش می‌کنند که هدف‌شان بجز از خدمت دین و تقرب الی الله چیز دیگری نیست.»[4]
نقد امام غزالی رحمه‌الله بر مفاسد اخلاقی و معنوی مناظره و مجادله
امام غزالی رحمه‌الله در اثر برجستۀ خود، احیاء علوم الدین، به مفاسد و آسیب‌های اخلاقی و معنوی مناظره و مجادله پرداخته است. او که در دوره‌ای از زندگی خود شاهد این نوع مناظرات و رقابت‌های علمی بوده است، به‌طور عینی تجربیات شخصی خود را در این زمینه بیان می‌کند. امام غزالی اذعان می‌کند که مناظرات، اگرچه ممکن است در ظاهر به‌عنوان ابزاری برای کشف حقیقت و حل اختلافات علمی به نظر برسند، اما در واقع، بر بسیاری از شرکت‌کنندگان در این مسابقات تاثیرات منفی به‌جا می‌گذارند.
از دیدگاه امام محمد غزالی، یکی از بزرگ‌ترین ضررهای مناظره و مجادله این است که افراد در این فرآیند به‌جای جستجوی حقیقت، بیشتر به دنبال پیروزی بر حریف خود هستند. این مسابقات کلامی، به جای ایجاد آگاهی و حقیقت‌جویی، تنها به دامن زدن به خودپسندی، غرور و تکبر می‌انجامند. کسانی‌که در این مناظرات وارد می‌شوند، غالباً هدف‌شان این است که خود را از دیگران بالاتر نشان دهند و به‌جای پذیرش حقیقت، تنها تلاش دارند که شکست خود را پنهان کنند و طرف مقابل را به چالش بکشند.
امام محمد غزالی تأکید می‌کند که چنین رقابت‌هایی، به‌ویژه وقتی که تحت عنوان دفاع از دین و خدمت به خداوند انجام می‌شوند، در حقیقت می‌توانند به انحراف از مسیر اصلی دین منجر شوند. او با اشاره به تجربیات خود، این نوع مشغله‌ها را موجب انحراف از هدف اصلی علم و دین می‌داند و آن را تهدیدی برای روحانیات و معنویات می‌شمارد. امام غزالی، با توجه به مشاهده‌های مستقیم خود از محیط‌های علمی آن زمان، به‌خوبی می‌داند که این‌گونه مباحث تنها به تخریب شخصیت و اخلاق علمی و دینی منجر می‌شود و در نهایت، به بی‌نتیجه ماندن تلاش‌ها و تفرقۀ میان مسلمانان ختم می‌شود.[5]
فریب‌کاری در استفاده از عناوین علمی و دینی
امام محمد غزالی رحمه‌الله در ادامۀ نقد خود، به شدت از استفادۀ غلط و فریبکارانه از اصطلاحات و عناوین علمی در دوران خود انتقاد می‌کند. او معتقد است که در آن زمان، بسیاری از علوم و مباحث علمی، که در اصل باید به کشف حقیقت و ارتقای انسانیت می‌پرداختند، تحت تأثیر دنیازدگی و فساد معنوی قرار گرفته و به گونه‌ای تحریف شده‌اند که دیگر هیچ تناسبی با مفاهیم اصیل دینی نداشتند.
در دوران امام محمد غزالی، کلمات و عناوینی که در قرآن و حدیث و سخنان اصحاب و علمای سلف به‌طور مکرر به‌کار می‌رفتند، به‌طور نادرست و بدون توجه به معنای اصلی آن‌ها در مسیری متفاوت استفاده می‌شدند. برای مثال، امام غزالی از این‌که برای مسائل اختلافی و جزئیات فقهی، که معمولاً مورد توجه علمای دینی بوده، عنوان فقه بدون تکلف استفاده می‌شد، انتقاد می‌کند. او می‌گوید که این عنوان به‌طور سطحی به مباحث فقهی اطلاق می‌شد، بدون آن‌که به عمق و جزئیات علمی این مباحث پرداخته شود.
از سوی دیگر، امام محمد غزالی به نحوۀ استفاده از اصطلاحات مختلف برای معرفی علوم دیگر نیز اشاره می‌کند. علم کلام و فلسفه، که در اصل برای تبیین توحید و مفاهیم دینی بودند، به‌عنوان توحید و علم کلام شناخته می‌شدند، درحالی‌که به‌طور غیرمستقیم به مباحث فلسفی غیرضروری و شبه‌علمی می‌پرداختند. هم‌چنین، صحبت‌های سطحی و بی‌محتوا که در قالب تذکیر و حکمت مطرح می‌شدند، در حقیقت، هیچ ارتباطی با مفاهیم عمیق و آموزه‌های دینی نداشتند. امام محمد غزالی رحمه‌الله با بیان این انتقادات، هدفش را نه تنها اصلاح علم بلکه بازگرداندن حقیقت به مفاهیم اصلی آن می‌داند. او با شکستن پرده‌های فریبکاری، نشان می‌دهد که این تغییرات، نه تنها نادرست، بلکه بر گمراهی و فساد علمی در جامعۀ اسلامی دامن زده‌اند.[6]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۳۰۳.
[2] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۳۸.
[3] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۳۸.
[4] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۳۸.
[5] . احیای علوم الدین، ج۱، ص ۴۰-۴۳.
[6] . منبع قبلی.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version