نویسنده: عبیدالله نیمروزی

سیرت ابو حامد امام محمد غزالی رحمه‌الله

بخش سیزدهم

علمای سلف و فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر
امام محمد غزالی رحمه‌الله از این‌که علمای زمان او همچون علمای سلف به وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر و بیان «کلمة حق عند سلطان جائر» (گفتن سخن حق در برابر حاکم ظالم) عمل نمی‌کنند، اظهار تأسف می‌کند.
او علت اصلی این ضعف را دنیاطلبی و جاه‌طلبی علما می‌داند و بر این باور است که بسیاری از آنان به دنبال منافع دنیوی خود هستند و از رویارویی با حاکمان فاسد پرهیز می‌کنند.
شجاعت علمای گذشته در برابر سلاطین
امام محمد غزالی رحمه‌الله در توصیف علمای راستین می‌نویسد: «این بود روش علما که در امر به معروف و نهی از منکر، ابهت سلاطین و قدرت آن‌ها هیچ تأثیری بر تصمیمات‌شان نداشت. آنان بر فضل خداوند متعال اعتماد داشتند و یقین داشتند که خداوند آنان را حفظ خواهد کرد. حتی اگر در این راه به شهادت می‌رسیدند، از تقدیر الهی راضی بودند. نیت آنان خالص بود، به همین دلیل سخنان‌شان همچون تیرهای آتشین به قلب‌های سنگ‌دلان می‌نشست و آن‌ها را متحول می‌ساخت.»
اما اوضاع در زمان امام محمد غزالی تغییر کرده بود. او با حسرت چنین می‌نویسد: «امروز طمع دنیا زبان‌های علما را بسته است. آن‌ها همیشه ساکتند، و اگر هم سخنی بگویند، میان حرف و عمل‌شان کوچک‌ترین تطابقی وجود ندارد. ازهمین‌رو، سخنان‌شان اثری ندارد. اگر امروز نیز علما اخلاص و صداقت را اختیار کنند و حق علم را ادا نمایند، قطعاً موفق خواهند شد.»
رابطۀ میان فساد رعایا، سلاطین و علما
امام محمد غزالی رحمه‌الله بارها بر این نکته تأکید می‌کند که فساد از بالاترین طبقه یعنی علما آغاز می‌شود، سپس به حاکمان می‌رسد و در نهایت، به مردم سرایت می‌کند.
او معتقد است:
  1. فساد رعایا، نتیجۀ فساد حاکمان است.
  2. فساد حاکمان، نتیجۀ انحراف علماست.
  3. و انگیزۀ انحراف علما، حب مال و مقام است.
او در این خصوص می‌گوید: «کسی‌که حب مال و مقام بر او تسلط یابد، نه‌تنها نمی‌تواند از یک فرد عادی انتقاد کند، بلکه جرئت مقابله با سلاطین را نیز نخواهد داشت!»[1]
گمراهی در بحث‌های علمی و غفلت از تربیت اخلاقی
در دوران امام محمد غزالی، جامعه به شدت درگیر مناظرات فقهی و مباحث جزئی بود. جلسات علمی و مناظرات فقهی نه‌تنها در مدارس دینی، بلکه در دربار شاهان نیز رونق داشت. اما به اعتقاد امام غزالی، این افراط در بحث‌های فقهی باعث شده بود که علما از هدف اصلی علم، یعنی اصلاح نفس و تهذیب اخلاق غافل شوند.
او با تأسف می‌نویسد: «اگر از یک فقیه دربارۀ موضوعاتی چون صبر، شکر، خوف، رجاء، بغض، حسد، کینه، نفاق، ریا، توکل و راه نجات از آن‌ها سؤالی شود – مسائلی که دانستن آن‌ها برای یک عالم فرض عین است و نادانی نسبت به آن‌ها موجب هلاکت اخروی می‌شود – او پاسخ درستی نخواهد داشت. اما همین فقیه ممکن است در جزئی‌ترین مسائل فقهی چنان بحثی کند که گویا تمام دین در آن خلاصه شده است!»
مشغولیت بیهوده به مسائل نادر و غفلت از ضروریات دینی
امام محمد غزالی رحمه‌الله از این‌که برخی علما درگیر مسائل فقهی‌ای هستند که هیچ ضرورتی برای جامعه ندارند، به‌شدت انتقاد کرده و چنین می‌نویسد: «اما باز هم متأسفانه فقیه نمی‌تواند جوابی بدهد، و اگر شما آن را در مورد لعان، ظهار، سبق و رمی بپرسید، طوری آن را موشکافی می‌کنند که در جزئیات آن چندین جزوه پیش شما می‌خوانند که تا مدت‌های طولانی این جزئیات پیش نمی‌آید و اگر هم فرضاً پیش بیاید در شهر افراد زیادی که جوابش را بدهند موجود است. اما با این حال، این دانشمند شبانه‌روز در مورد همین جزئیات زحمت می‌کشد و در حفظ و تدریس آن مشغول می‌ماند و از چیزی که شرعاً برایش ضروری است غفلت می‌ورزد و اگر هم گاهی از وی در این مورد پرسیده شود، در جواب می‌گوید: «من در این علم به این خاطر اشتغال دارم که علم دین است و فرض کفایه .» و در مورد این تعلیم و تعلم، این دانشمند هم خودش را فریب می‌دهد و هم دیگران را، درصورتی‌که هر آدم فهمیده‌ای می‌داند که اگر هدف آن ادای فرض کفایه است و انجام مسئولیت خویش، بایستی قبل از فرض کفایه، فرض عین را انجام می‌داد و حتی فرض کفایه‌های دیگری نیز وجود دارد که بایستی از این فرض کفایه مقدم‌تر می‌بودند.»[2]
امام محمد غزالی با این سخنان به‌وضوح نشان می‌دهد که بسیاری از علما به‌جای پرداختن به مسائل اساسی دین، درگیر بحث‌هایی شده‌اند که در زندگی واقعی مسلمانان تأثیر چندانی ندارد. از نظر او، فقیهی که با مسائل اخلاقی، تزکیۀ نفس و راه‌های پرهیز از گناهان آشنا نباشد، حتی اگر در مسائل فقهی پیچیده متخصص باشد، هم‌چنان وظایف اصلی خود را به‌درستی انجام نداده است.
غفلت از علوم حیاتی مانند طب و پزشکی
یکی از نکات برجسته در انتقادات امام محمد غزالی رحمه‌الله، بی‌توجهی علما به علوم دیگری است که برای جامعۀ اسلامی حیاتی است. او از این‌که علمای دین از یادگیری علوم مفیدی مانند پزشکی غافل مانده‌اند، اظهار تأسف کرده و چنین می‌نویسد: «اطبای چندین شهر غیرمسلمان‌اند و گواهی آن‌ها در احکام فقهی مورد قبول نیست، اما ما نمی‌بینیم که یکی از علما این کمبود و نیاز را احساس نموده و به علم طب و پزشکی توجه بکند. برعکس، به سوی علم فقه و به‌ویژه، در مسائل اختلافی و جدلی، طلاب هجوم می‌آورند، درصورتی‌که هر شهر دارای چندین عالم است که استعداد فتوانویسی و جواب دادن به سؤالات دینی را دارند. من نمی‌دانم که علمای دین اشتغال به چنین فرض کفایه‌ای را چطور جایز می‌دانند که یک گروه کثیری در آن اشتغال دارند و به چه صورتی فرضی را ترک نموده‌اند که کسی به آن متوجه نیست، آیا غیر از این است که بوسیلۀ علم طب، ریاست اوقاف، انقاذ وصایا و قیمومیت و نگهداری ایتام، منصب قضا و فتوا و فوقیت و برتری در نگاه معاصرین و هم‌ردیفان و تسلط و غلبه بر حریفان و معاندان خویش ممکن نیست؟»[3]
او در ادامه تأکید می‌کند که این بی‌توجهی به علوم ضروری فقط محدود به پزشکی نیست، بلکه دیگر رشته‌های حیاتی نیز مورد غفلت واقع شده‌اند.
«هیچ شهری چنین نیست که در آن این امور انجام نگیرد، اموری که درجۀ فرض کفایه‌ای دارند و امکان ندارد که کسی به آن توجه نکند و به‌طور مطلق، علما از آن بی‌التفات باشند. نیاز به کنجکاوی زیادی نیست، همین یک علم طب را فرض کنید که اکثر شهرهای اسلامی خالی از طبیب مسلمان هستند، و گواهی یک طبیب غیرمسلمان در امور شرعی، غیرمعتبر است. اما متأسفانه هیچ یکی از علما کوچک‌ترین علاقه‌ای به این علم ندارند.»[4]
غفلت از فرض کفایه‌هایی مانند امر به معروف و نهی از منکر
امام محمد غزالی رحمه‌الله هم‌چنین بر این باور بود که یکی از مهم‌ترین فرض کفایه‌هایی که به‌طور کامل مورد غفلت واقع شده، امر به معروف و نهی از منکر است. او می‌نویسد: «و همین‌طور امر به معروف و نهی از منکر که فرض کفایه‌ای است، نیز متروک شده است.»[5]
از دیدگاه امام غزالی، علمایی که وظیفۀ خود در قبال جامعه را فراموش کرده و تنها به مناظرات علمی و مباحث جدلی مشغول‌اند، در حقیقت روح مسئولیت‌پذیری اسلامی را از دست داده‌اند. او معتقد است که اگر علمای دین وظایف خود را در امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌دادند، حاکمان فاسد جرأت ظلم و فساد پیدا نمی‌کردند و وضعیت جامعه بسیار متفاوت می‌بود.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . احیای علوم الدین، جلد دوم، صفحه ۳۱۲.
[2] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۱۹.
[3] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۱۹.
[4] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۳۸.
[5] . احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۳۸.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version