نویسنده: عبدالحمید گرگیج

آفات نسل پیشتاز

بخش پنجم

۳ـ علم­زدگی:
یکی دیگر از آفاتی که ممکن است نسل پیشتاز به آن دچار شود، علم‌زدگی است. منظور از علم‌زدگی این است که برای کسی، علم هم ملاک قضاوت‌ها و درستی و نادرستی افکار و اندیشه‌ها گردد و هم این‌که عطش علمی و افزایش آگاهی‌ها و معلومات، طوری او را مشغول کند که از کار و عمل باز ماند و در گوشه‌ای از آزمایشگاه یا کتابخانه خود را محبوس و منزوی کند و نتواند با هم‌نوعان، هم‌دینان، هموطنان و اقوام و خویشان رابطه‌ای گرم و صمیمی داشته باشد و خدمتی هرچند اندک به آنان بنماید و یا عقده‌ای را از دل کسی و مشکلی را از زندگی‌شان بگشاید.
از مظاهر و جلوه‌های علم‌زدگی می‌توان به باور به داوری و حکمیت بلا منازع و بدون چون و چرای عقل اشاره کرد. مبتلایان به این آفت چنین می‌پندارند که هر آن‌چه را که عقلشان نپذیرفت و یا علم روز و یافته‌های علمی دانشمندان آن را تأیید نکرد، درست نیست. این افراد سعی می‌کنند هر چیزی را توجیه عقلی و علمی کنند و دائماً به دنبال نظریه‌ها و کشفیاتی هستند تا آیات قرآن، احادیث و یا احکام الهی را با آن‌ها تأیید و تصدیق نمایند و فریاد بکشند که: «ببینید ما چه دینی و چه پیامبری داریم که فلان دانشمند و بهمان کتاب علمی هم آن را تصدیق می‌کند و هر دو در یک جهت‌اند!» جالب و شاید مضحک این باشد که عده‌ای از واعظین و خطیبان مخلص، هنوز هم به نظریه‌ها و یافته‌هایی اشاره می‌کنند که سال‌هاست از نظر علمی و با یافته‌های جدید، مردود شده و از رده خارج گردیده‌اند. حفظ نام نویسندگان و نقل قول‌هایی از دانشمندان و استفاده از اصطلاحات سنگین و مبهم نیز علم‌زدگی است.
عده‌ای نیز می‌پندارند که به خاطر کسب علم و استناد به پاره‌ای از آیات و احادیث (که شأن نزول و جغرافیای خاص خود را دارند) می‌توانند در انجام واجبات و دوری از نواهی و گناهان، هرچند صغیره و ظاهراً کوچک، سستی نمایند و برای نوشتن مقاله‌ای و یا ترجمه و تألیف یک اثر علمی، نمازها را قضا کنند و یا در آخرین لحظات و با خستگی ناشی از مطالعه و تحقیق زیاد آن‌ها را بخوانند و رفع تکلیف نمایند. ترک نوافل و اوراد و اذکار نزد اینان، که بسیار عادی و معمول است.
تعدادی از خواهران و برادران مسلمان نیز، به بهانه‌ی مطالعه و تحقیق و ترجمه و تألیف، از مسؤولیت خطیر و بسیار اساسی امر به معروف و نهی از منکر و دعوت و اصلاح مردم و جامعه شانه خالی می‌کنند و از همراهی و هماهنگی با سایر خواهران و برادران مسلمان خود می‌پرهیزند. آن‌ها از جلسات پُر خیر و برکت و گردهمایی‌های بسیار سودمند و اثرگذار روحی و معنوی می‌گریزند و حتی کارشان به جایی می‌رسد که دیگران را بی‌سواد دانسته و ارتباط با آنان را دون شأن خود می‌دانند و این کار را چیزی جز تلف کردن وقت نمی‌پندارند. در یک کلام، تألیف کتاب را از تألیف قلوب مهم‌تر می‌دانند.
از جلوه‌های علم‌زدگی همچنین می‌توان به علاقه و اعتماد به تئوری‌ها و نظریه‌های ارائه شده از سوی نویسندگان و متفکران غربی، آن‌هم با اصطلاحات و مفاهیم بسیار پیچیده و گنگ اشاره کرد. در حالی که اگر یکی از متفکران مسلمان با استفاده از آیات و احادیث، مباحث و مسائل را به گونه‌ای بسیار ساده و قابل فهم مطرح کند، چندان به مذاقشان خوش نمی‌آید.
شاید این پرسش در ذهن خواننده‌ی محترم ایجاد شده باشد که امروز، یکی از علل و شاخص‌های جوامع پیشرفته، میزان تحقیق و پژوهش و ترجمه و تألیف است، در حالی که شما ظاهراً با چنین چیزی مخالفت می‌کنید. صراحتاً می‌گویم که هدف از طرح و ارائه‌ی چنین موضوعی، مخالفت با کار علمی و یافته‌های پژوهشی و یا بی‌توجهی به زحمات مردان عرصه‌ی علم و دانش نیست. بلکه چنین چیزی به راستی مطلوب و مرضی پروردگار و مورد اشاره‌ی قرآن کریم بوده و هست و می‌توان با مراجعه به آثاری در زمینه‌ی نقش و تأثیر مسلمانان در علم و دانش بشری در گذشته‌ای نه چندان دور، صحت این ادعا را ثابت کرد. این اعترافی است که از زبان محققان و نویسندگان منصف غربی بیان شده است.[1]
آن‌چه جای نگرانی است، این است که به عقل، نظریه‌ها و یافته‌های علمی بیش از حد لازم بها داده شود و در مکان و موضعی قرار گیرد که در شأن آن نیست و انتظاراتی از علم و عقل بشری داشته باشیم که می‌بایست این انتظارات را از چیز دیگری می‌داشتیم. مثلاً هیچ‌وقت علم و عقل، جوابگوی پاره‌ای از سؤالات و پرسش‌های بشر پیرامون هدف از خلقت، سرانجام حیات و سعادت انسان و ارزش‌ها و معیارهای «خوبی و بدی» و «زشتی و زیبایی» نخواهد بود.
همچنین، آن‌چه جای نگرانی است، این است که انسان مسلمان به بهانه‌ی کار علمی از پاره‌ای از فرایض و واجبات بسیار مسلم و بدیهی سر باز زند که اصلاً توجیه‌بردار نیست. با هیچ توجیهی و به هیچ دلیلی نمی‌توان شعایر تعبدی چون نماز و روزه و… را به بهانه‌ی اشتغال به کار علمی و تألیف و ترجمه ترک کرد و حتی ناقص و نارسا ادا کرد.
با هیچ توجیهی نمی‌توان همراهی با جماعت مسلمانان، صله‌ی رحم، حضور در مسجد، تلاوت قرآن و تدبّر در آن و جهاد در راه خدا را به کناری نهاد و ژست روشنفکرمآبی به خود گرفت و با نوشتن مقاله‌ای در یک روزنامه، کار خود را از سایرین جدا نمود. مگر این‌که این کار (نوشتن یک مقاله، تألیف و ترجمه‌ی یک کتاب یا یک پژوهش علمی) در راستای اصلاح جامعه و استقرار حکم و دستور پروردگار باشد؛ ولی باز هم نمی‌توان به خاطر این‌ها، واجبات را ترک کرد و یا به مسجد نرفت و به هر مقدار ممکن، قرآن را تلاوت یا در آن تدبّر نکرد. یا حداقل به اندازه‌ی مراجعه به آراء و نظریات متفکران غربی و روزنامه‌ها و مجلات علمی، به کتاب و سنت و سیره‌ی سلف صالح و آراء متفکران مسلمان در گذشته نگاهی نکرد! تا بدانیم که در مورد یک معضل و مشکل اجتماعی یا یک بحران سیاسی و اخلاقی، سخن و حرف آن‌ها چیست؟ چرا متفکران غرب بارها و بارها آثار و اندیشه‌های افلاطون و ارسطو و دیگر حکیمان یونان باستان را می‌خوانند و آن‌ها را به سخن وا می‌دارند، اما چرا جوانان علم‌زده‌ی مسلمان از خواندن دوباره‌ی منابع اصیل و اولیه (قرآن و سنت) و آراء و نظریات دانشمندان مسلمان در قرون گذشته ابا دارند؟ درد اصلی و آفت کشنده این است.
علم، آن‌گاه به صورت آفت درخواهد آمد که نه تنها موجب کبر و غرور و خود بزرگ‌بینی گردد، بلکه انسان را از عمل صالح باز دارد. اصلاً با کمی تأمل می‌توان گفت که در اندیشه‌ی اسلامی، «علم» برای «عمل» و بهبود زندگی است؛ زیرا به گفته‌ی رسول گرامی صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «هر علم و دانشی در روز قیامت، وبالی است، مگر برای کسی که به آن عمل کند.» و فرمود: «پروردگارا، به تو پناه می‌آورم از علمی که سود نرساند.»[2]
یکی دیگر از جلوه‌های «علم‌زدگی» این است که مبتلایان به این آفت، هرگز جمله‌ی «نمی‌دانم» را واقعاً نمی‌دانند و آن را بر زبان نمی‌رانند. از ابن مسعود رضی‌الله‌عنه، صحابی معروف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم نقل است که گفته است: «دیوانه کسی است که درباره‌ی هر چه از او بپرسند، نظر و فتوا بدهد؛ در حالی‌که «نمی‌دانم» سپر داناست.»
از جلوه‌های دیگر «علم‌زدگی»، فرقه‌سازی و درست کردن مکاتب و مذاهب جدید است؛ به گونه‌ای که شخص علم‌زده، بودن و ماندن بر منبع قبلی و قدیمی را برنمی‌تابد و خود، دست به ساختن مکتبی جدید می‌زند و مردم را به سوی آن فرا می‌خواند. ولی در حقیقت، «فرقه‌سازی» و «فرقه‌بازی» بازتاب این حالت روانی است که آنان می‌خواسته‌اند سری در سرها داشته باشند و بگویند: ما را هم از این نمد، کلاهی! در حالی‌که آن‌ها می‌توانستند با اندکی تحمل و قدری تأمل، پاره‌ای از کژی‌ها و کاستی‌های منهج یا مکتب قبلی را اصلاح کرده و از انشعاب و تفرّق و چنددستگی جلوگیری کنند. چون هیچ بعید نیست که منهج و مکتب جدید هم در آینده‌ای نه چندان دور، به همان کژی و کاستی‌ها دچار نگردد و بلکه بدتر!
حقیقتاً بدعت‌گذاری‌ها و انحرافات از سوی عوام نبوده، بلکه بیشتر از جانب کسانی صورت گرفته است که چیزی می‌دانسته‌اند: «أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»؛ «آیا طمع دارید که یهودان به (دین) شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود تحریف می‌کنند، با آنکه در کلام خود تعقل کرده و معنی آن را دریافته‌اند؟»[3]
و یا آیه‌ی ۲۳ از سوره‌ی آل عمران که درباره‌ی علمای یهود نازل شده و در آن آمده است: «آیا به کسانی (از یهودیان) که نصیبی از کتاب به آن‌ها داده شده (اطلاعاتی سطحی از تورات دارند) توجه نکرده‌ای (که) چون به کتاب خدا (تورات خودشان) فراخوانده می‌شوند تا میانشان داوری کند، در این حال (نیز) گروهی از آنان به حال اعراض روی می‌گردانند؟» جمله «أُوتُوا نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ» علاوه بر این آیه، در آیات ۴۴ و ۵۱ سوره‌ی نساء درباره‌ی سطحی‌نگری علمای یهود که مغرور به مختصر اطلاعات کسب شده از ظواهر تورات بودند، آمده است. «نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ» دلالت بر جزءنگری آن‌ها نسبت به کتاب دینی خود و غفلت از روح و اصول کلی آن می‌کند.
از حضرت علی رضی‌الله‌عنه روایت شده که فرموده است: «کم من ضلالةٍ زُخرفَت بِآيَةٍ مِن کتابِ الله، كما يزَخرَفُ الدّرهَم والناس بالفضّة المموّهة»؛ «چه بسیار گمراهی که با آیه‌ای از قرآن، آراسته می‌شود؛ آنگونه که درهم و سکه‌ی تقلبی را با نقره‌ی زراندود می‌آرایند.» [4]
یکی دیگر از عوارض و پیامدهای علم‌زدگی، نقد ناپذیری، خودبرتربینی و در نهایت، «تقدّس‌طلبی» یا «تقدّس‌مأبی» است. انسان «علم‌زده» چنین می‌پندارد که هیچ‌کس برتر و بالاتر از او نیست. او خود را از تذکرات و نصیحت‌های خواهران و برادران ایمانی بی‌نیاز می‌بیند و به اصلاح رفتار و تصحیح بینش و نگرش خود نمی‌پردازد و سرانجام به دو آفت دیگر مبتلا می‌شود: یکی غرور و تعصب و دیگری دل‌مردگی و از دست دادن حساسیت قلبی. «علم‌زده‌ها» نمی‌دانند که هر گرهی را با سرپنجه‌ی علم و دانش نمی‌توان باز نمود؛ زیرا علت بسیاری از مسایل و مشکلات «ندانستن» نیست، بلکه به احتمال بسیار زیاد ناشی از بیماری‌های روحی و روانی یا نارسایی‌های اخلاقی و تربیتی است و شاید هم ناشی از «عمل نکردن به آن چیزی باشد که می‌دانیم.»
 ادامه دارد…
[1] ـ علاقه­‌مندان می­‌توانند به کتاب کارنامه «اسلام» تألیف مرحوم عبدالحسین زرین کوب مراجعه کنند.
[2] ـ مصنف ابن أبی شیبة، ج۶، ص۱۷،  کتاب الدعاء،  باب جامع الدعاء،  رقم الحدیث: ۲۹۱۲۴.
[3] ـ سوره بقره،  آیه: ۷۵.
[4] ـ محدثی، ص۲۴۲.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version