نویسنده: احمد شعیب غزنوی
چرا مسلمانان دچار ناامیدی شدهاند؟!
بخش دوم
چرا مسلمانان دچار ناامیدی شدهاند؟!
واقعاً تعجبآور است که مسلمانان در حالی که کتابی همانند قرآن کریم و سخنانی (کتابهای حدیثی) همانند سخنان گهربار رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم را در اختیار دارند، چرا اینگونه دچار ناامیدی شوند! حقیقتاً عجیب است، ملتی که تاریخ و سرگذشتی همانند تاریخ مسلمانان و افراد تاریخسازی همانند تاریخسازان و حماسهآفرینان مسلمانان را داشته باشد، باز هم گرفتار یأس شود! شگفتآور است قومی که استعدادهایی همانند استعداد مسلمانان و منابع اقتصادی مثل منابع مسلمانان را در دست داشته باشد، گرفتار ناامیدی شود! بسیار جای شگفتی است که این امت در ناامیدی به سر برند، در حالی که خداوند متعال در کتاب خویش اینگونه فرموده: «قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُونَ»؛ «گفت و کیست که ناامید شود از رحمت پروردگار خود؛ مگر گمراهان.»[1]
اما این ناامیدی و یأس، حقیقتی است که دیده میشود و واقعیتی است که قابل انکار نیست. حقیقت آن است که نبود امید، فقدان تحمل و بردباری و از بین رفتن هدف، مصیبت وحشتناکی است که بر مسلمانان وارد شده است، چنان مصیبت هولناکی که امیدی برای رهایی از آن وجود ندارد. قطعاً چیزی که ناامیدی را در قلب برخی از مسلمانان کاشته است همان چیزی است که در درون انسانهای سست، برجسته نشان داده شده است و همان رخدادی است که قلبهای ضعیف، آن را بزرگ جلوه دادهاند. پس در برابر آن ذلیلانه سر تسلیم فرود آوردند، درست زمانیکه انتظار حرکت و خیزش میرفت و در مقابلش حقیرانه فروتنی کردند، درست زمانیکه انتظار قیام و ایستادگی میرفت.
پس لازم است وقت زیادی را صرف کنیم تا تحلیل کنیم، بررسی کنیم و بفهمیم که چرا دچار چنین حالتی شدهایم و راه بازگشت به خیزش جدید، رهبری و قیادت بر دنیا چیست. اما اینکه چرا گرفتار چنین وضعیتی شدهایم، به عوامل متعدد، اختلافات و درگیریهای مختلفی برمیگردد که آنها را میتوانیم به دو بخش بزرگ تقسیم نماییم:
اول: موقعیتهایی که خود مسلمانان آن را ساختهاند، زمانی به وجود آمد که نسبت به دین خداوند کوتاهی کردند و از شریعت و قانون خداوند فاصله گرفتند و گاهی با دشمنان خداوند همپیمان شدند.
دوم: دسیسههای زشتی است که در طول سالهای بسیار دور علیه مسلمانان شکل گرفته و گروههای مختلفی از دشمنان امت اسلامی در طراحی آن با یکدیگر همکاری کردهاند.
الف: وضعیتی که مسلمانان در آن به سر میبرند:
۱. آغاز شکستهای پشتسرهم بعد از سقوط خلافت عثمانی.
۲. خیانتهای همیشگی در گوشه و کنار جهان اسلام که منجر به از دست رفتن شهرها و شخصیتهای بسیاری گردیده و همچنین منجر به از بین رفتن افراد نابغه و از دست رفتن اعتماد به نفس در میان همۀ رهبران شد.
۳. گسترش رسانههای رسمی و غیررسمی، به نمایش گذاشتن هر نوع گناه و بیبندوباری، بیحیایی و ازهمگسیختگی اخلاقی، افتخار کردن به گناهان نابودکننده، اهمیت ندادن به احساسات امت کاملی که قرنها زیسته است، همان امتی که به تمام قوانین، آداب و رسوم اسلامی احترام گذاشته است.
۴. دزدیها و کلاهبرداریها، رشوهها و فسادهای اداری، اختلاس میلیاردی از بیت المال درحالیکه ممکن است برخی از مسلمانان یا بسیاری از آنها تا حد گرسنگی و سوءتغذیه دچار آسیب و خسارت شوند.
۵. بحرانهای اقتصادی، انباشته شدن وامهای خارجی، ورشکستگیها و تسلط اقتصادی وحشتناک بیگانگان بر بخشهای کلیدی کشورهای اسلامی باعث ایجاد شگاف بسیار گسترده بین ثروتمندان و فقرا شده است.
۶. تفرقه، دشمنی و اختلاف در بین مسلمانان، تا جاییکه کمتر دو کشور همسایه دیده میشوند که در مورد مرزها، افکار یا عقیده با هم اختلاف و کشمکش نداشته باشند؛ بلکه جنگ بین دو کشور مسلمان (هم مذهب و هم عقیده) سالیان دراز به طول میانجامد.
۷. این وضعیتها در دل برخی یا بسیاری از مسلمانان ناامیدی را ایجاد کرده است که احساس میکنند بازگشت و خیزش دوباره اگر محال نباشد، تقریبا خیلی سخت است.
ب: تهاجم فرهنگی علیه اسلام
دسیسهچینی علیه کیان اسلام داستان بسیار قدیمی، بسیار طولانی و دارای ابعاد مختلفی است که فرصت زیادی برای شرح دادن کامل ابعاد آن وجود ندارد؛ اما آنچه در اینجا مدنظر است بحث مختصری است در مورد یکی از ابعاد این توطئه که همان بُعد تهاجم فرهنگی میباشد.
گروههای مختلفی از دشمنان اسلام تلاش خود را برای انحراف این امت از تفکر اسلامی آغاز کردهاند، به همین دلیل امت اسلامی معیار درست را برای قضاوت اوضاع موجود از دست داده است.
یکی دیگر از اهداف واضح و مشخص شده از این توطئه، همان کاشتن بذر ناامیدی در میان مسلمانان و قانع ساختنشان به محال بودن برخواستن از این سقوطی است که در آن افتادهاند.
اما آغازگر این توطئه علیه کیان اسلام چه کسانی بودند؟ در این دسیسه بسیاری شرکت داشتهاند، از جمله:
۱. خاورشناسان: آنان گروهی از دانشمندان اروپایی هستند که قلبهای بسیاری از آنان را خیانت و بدخواهی پر کرده است؛ کینه سینههایشان را به آتش کشیده و حسادت چشمانشان را کور نموده است. آنها آمدند تا اسلام را فرا بگیرند، تاریخ اسلامی، علمای مسلمان و منهج اسلامی را بررسی کنند، نه برای آنکه از آن الگو بگیرند؛ بلکه بتوانند از آن ایراد بگیرند و دین را بر مسلمانان مشتبه سازند. کتابهایشان نشر شد، افکارشان پخش گردید، تحلیلشان برجسته شد و تبدیل به لقمۀ گلوگیری برای مسلمانان شدند.
۲. غربگرایان: گروهی دیگر که از خاورشناسان تقلید کردند که من مناسب میدانم از آنان بهعنوان «غربگرایان» یاد کنم و آنان در واقع، جوانان مسلمانی هستند که شیفتۀ غرب گشتند و به آن علاقهمند شدند و غرب این فرصت را غنیمت شمرد و دستهای خود را برای سوء استفاده به طرف آنان دراز نمود.
غرب هم آنان را زیر نظر خود تربیت کرد، در ذهنشان افکار خود را تزریق نمود و به زادگاهشان برگرداند، تا جوانان و همنوعان خود را شکستخورده جلوه دهند و در مورد دینشان دچار شک و تردید کنند و آنها را از خیزش و قیام دوباره ناامید سازند؛ مگر با الگوپذیری و تقلید از غرب، تا جاییکه یکی از آنان (غربزدهها) مدعی شده بود که کشورهای اسلامی هرگز پیشرفت نخواهند کرد؛ مگر با الگو گرفتن از برنامههایی که از لندن و پاریس آمده است و الگو گرفتن از تمام بخشهایش، از شیرینی و تلخیاش، از خوبی و بدیاش، از زشتی و زیبایش! یکی از آنان به فرانسه رفت، آنجا درس خواند و به کشورهای اسلامی برگشت. او به دانشآموزان یاد میداد که قرآن کریم را مورد نقد قرار دهند، میگفت: «این آیه قوی است و آن آیه ضعیف!» «کَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا»؛ «سخت است این سخن که بر میآید از دهانشان، نمیگویند مگر دروغ.»[2]
او به دانشآموزان خود میگفت: «این که قرآن در مورد ابراهیم و اسماعیل [و سایر شخصیتها] سخن میگوید، بهمعنای واقعی بودن آنها نیست! برای اثبات وجودشان باید دلیل مادی وجود داشته باشد.» او همچنین به دانشآموزان میگفت: «آیات مدنی نسبت به آیات مکی کاملتر هستند!». «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»؛ «خداوند از آنچه که به او نسبت میدهند پاک است.»[3]
او کتابهایی در مورد صحابه مینوشت، به ویژه در زمان فتنه و اختلافات داخلی بین صحابه و به هر کسیکه میتوانست بدون شرم و حیا ایراد میگرفت، ناگهان همین فرد، با این همه سابقۀ بد در گرفتن پستهای دولتی، پیشرفت کرد و به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد، او مسئولیت تربیت و آموزش چند میلیون شاگرد را بر عهده داشت و اینگونه، یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه اسلامی تبدیل به مبلغ سکولاریزم و مادیگرایی و مروج ناامیدی شد.[4]
۳. استعمارگران: در توطئۀ ناامید کردن مسلمانان، گروهی دیگر به نام استعمارگران همدست شدند؛ همانهایی که دهها سال بر سینۀ مسلمانان زانو زده بودند، در مصر، فلسطین، سوریه، لبنان، لیبی، الجزایر، تونس، مراکش، یمن، سودان و سایر کشورهای اسلامی، مسلمانان را با انواع و اقسام شکنجه و آزار مورد اذیت قرار داده بودند.
۴. عدهای از حکام سوء: در این دسیسه، برخی از حکام مسلمان نیز شرکت دارند، کسانیکه ملت خویش را قانع کردهاند که امروز در مقابل جالوت و لشکریانش (غرب و قدرت نظامیاش) توان مبارزه و مقابله ندارند و آنها میگویند که نمیتوان با اَبَرقدرتهای دنیا جنگید، اگر مسلمانان تحت سرپرستی یک ابرقدرت نباشند، باید تابع و سرسپردۀ ابرقدرت دیگری شوند و فاصلۀ ما با آنها نه با سالها، بلکه با قرنها محاسبه میشود.
۵. مسلمانان منفیگرا: آنان گروهی هستند که حقیقت را پذیرفتهاند؛ اما به آن عمل نمیکنند، خوبی را شناختهاند؛ لکن دیگران را بدان سفارش و توصیه نمیکنند، بدی دیدهاند؛ اما دیگران را از ارتکاب آن باز نمیدارند اینها منتظر راهحلی از آسمان هستند یا از دیگر ساکنان زمین نه از خودشان! کاری جز خرده گرفتن از دیگران و انتقاد از عملگرایان و پرچمداران این دین ندارند.
ادامه دارد…
[1]. سورۀ حجر، آیه ۵۶.
[2]. سورۀ کهف، آیه ۵.
[3]. سورۀ صافات، آیه ۱۵۹.
[4]. دکتر راغب سرجانی، کتاب: أمة لن تموت مبشرات فی زمن الإنکسار، ص ۲۶.