نویسنده: البتار

خوارج (بخش سوم)

خوارج در زمان خلفای راشدین
مناظرۀ حبرالأمة رضی‌الله‌عنه با خوارج
پس از مباحث گذشته، اکنون به بیان بحث حضور نظامی گروه خوارج و بیان برخی از جهالت‌های این قوم فاجر و ظالم می‌پردازیم.
اولین اجتماع خوارج به‌صورت رسمی و در حالت نظامی، بعد از فتنۀ شهادت حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه و حضور در جنگ‌های جمل و صفین و همکاری با فرقۀ سبائیه (به سرکردگی عبدالله بن سبا یهودی منافق) اتفاق افتاد. آنان، بعد از ارائۀ پیشنهاد صلح توسط مسلمانان و یکی شدن‌شان، سر برآوردند و در منطقۀ حروراء جمع شدند.
طبق نص صریح، خروج آن‌ها همیشه در زمان «فرقة الناس»[1] اختلاف و درگیری مسلمانان اتفاق می‌افتد.
پیوستن خوارج به حروراء و مناظرۀ حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنه با آنان
خوارج در قالب یک گروه فراوان، از سپاه حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) در حین بازگشت از صفین به کوفه، جدا شدند. تعداد آن‌ها در یک روایت چندین هزار نفر بوده است؛ در روایتی دیگر تعداد آنان دوازده هزار[2] نفر تعیین شده است؛ در روایتی دیگر هشت هزار[3] نفر و در روایتی دیگر چهارده هزار[4] نفر و هم‌چنین در روایتی دیگر بیست هزار[5] نفر تعیین شده است. البته روایتی که تعداد آنان را بیست هزار نفر ذکر کرده است، بدون سند است.[6]
این افراد به مسافت چندین شبانه‌روز قبل از رسیدن سپاه به کوفه، جدا شدند و این تفرقه و جدایی، یاران حضرت علی را آشفته و دچار ترس کرد. حضرت علی رضی‌الله‌عنه به همراه آن دسته از باقی‌ماندۀ سپاهش که تحت اختیار و مطیع او بودند، وارد کوفه شد. بعد از اینکه به حضرت علی رضی‌الله‌عنه خبر رسید که خوارج گروه خود را سازماندهی کرده‌اند و یک امیر را برای نماز و امیری دیگر را برای جنگ انتخاب کرده‌اند، با خداوند عزوجل بیعت کرده و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، (همۀ این‌ها به این معنی بود که آنان عملاً از جماعت مسلمانان جدا شده‌اند.) به امور مربوط به آنان مشغول شد.
لذا اميرالمؤمنين حضرت علی رضی‌الله‌عنه دوست داشت آن‌ها را به جمع مسلمانان برگرداند، بنابراین، حضرت ابن‌عباس رضی‌الله‌عنهما را به نزد آنان فرستاد تا با آنان مناظره کند.
روایت حادثه از زبان حضرت ابن‌عباس رضی‌الله‌عنهما
درحالی نزد آنان رفتم که بهترین لباس یمنی خود را بر تن کرده بودم. پیاده رفتم و در نیم‌روز در یک خانه نزد آنان رفتم. ابن عباس مردی خوش‌چهره و دارای صدایی بلند بود. گفتند: خوش آمدی ای ابن عباس، این لباس زیبا چیست؟ گفت: چرا بر من عیب می‌گیرید؟ من دیدم که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بهتر از این لباس‌ها را بر تن می‌کرد. و این آیه نازل شد: «قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده والطيبات من الرزق»[7] (ای پیامبر بگو: زیورهایی را که خدا برای بندگان پدید آورده و نیز روزی‌های پاکیزه را چه کسی حرام گردانید؟)
گفتند: برای چه کاری آمده‌ای؟ گفت: من از جانب صحابۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم از مهاجرین و انصار و از جانب پسر عمو و داماد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم که قرآن بر آنان نازل شد آمده‌ام، آنان در تأویل قرآن از شما عالم‌تر هستند و در میان شما کسی از آنان نیست و هرچه را که آنان می‌گویند به اطلاع شما می‌رسانم و هرچه را که شما می‌گویید به اطلاع آنان می‌رسانم. عده‌ای از آنان به سمت من آمدند. گفتم: به چه دلیل بر اصحاب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و پسر عمویش خشم گرفته‌اید؟ بگویید. گفتند: به سه دلیل. گفتم: آن دلایل کدام هستند؟ گفتند: اولین آن‌ها این است که او مردانی را در امر خداوند حَکَم قرار داد، درحالی‌که می‌فرماید: «إن الحُكم الا لله» (حكم جز برای خداوند نیست!) مردان را چه به حکم حَکمیت؟ گفتم: این یک دلیل.
گفتند: دومی این که او (در جنگ جمل) جنگ کرد، اما اسیر نگرفت و غنایم جنگی جمع نکرد. اگر آنان کافر بودند، اسیر کردن آنان نیز حلال بود. و اگر مؤمن بودند، نه اسیر کردن آنان نه مبارزه با آنان حلال نبود. گفتم: این دومین دلیل، سومین کدام است؟ گفتند: لقب امیرالمؤمنین را از نام خود جدا کرد؛ بنابراین، اگر او امیر مؤمنان نیست، پس امیر کافران است. گفتم: آیا غیر از این موارد، مورد دیگری هم هست؟ گفتند: ما به این موارد اکتفا می‌کنیم.
به آنان گفتم: نظرتان چیست اگر من از کتاب خداوند بزرگوار و سنّت پیامبر او چیزی را برای‌تان بخوانم که به ادعاهای شما پاسخ دهد. آیا از موضع خود باز می‌گردید؟ گفتند: بله. گفتم: این که می‌گویید: او در امر خداوند دو مرد را حَکم قرار داد. من بخشی از کتاب خداوند را برای‌تان می‌خوانم که خداوند حُکمِ خود را در مورد ارزش ربع درهم به بندگان واگذار می‌کند که آنان در آن مورد حکم کنند. آیا دیده‌اید که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «يأيها الذين آمنوا لاتقتلوا الصيد وأنتم حرم ومن قتله منكم متعمداً فجزاء مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم»[8] (ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، درحالیکه مُحرمید شکار را نکشید و هر کس از شما عمدا آن را بکشد، باید نظیر آن‌چه کشته است را بپردازد. و آن را دو تن عادل از میان شما حُکم کنند.)
و این حکم کردن رجال است. شما را به خدا قسم می‌دهم که آیا حکم رجال دربارۀ اصلاح بین دو طرف و جلوگیری از خون‌ریزی خوب است یا دربارۀ کشتن یک خرگوش؟ گفتند: بله، این بهتر است. گفتم: و در مورد مسئلۀ میان زن و مرد نیز نازل شده است: «وإن خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكماً من أهله وحكماً من أهلها»[9] (و اگر از جدایی میان آن زن و شوهر بیم دارید، پس داوری از خانوادۀ آن شوهر و داوری از خانوادۀ آن زن تعیین کنید.)
پس شما را به خدا قسم می‌دهم بگوئید که حکم کردن رجال برای اصلاح رابطه بین آنان و جلوگیری از ریخته شدن خون‌شان بهتر است یا دربارۀ رابطه با زن؟ آیا از این امر خارج شدم؟ گفتند: بله.
گفتم: اما قول دوم شما که می‌گویید: او مبارزه کرد اما اسیر نگرفت و غنایم جنگی جمع‌آوری نکرد. آیا شما مادرتان عایشه را به اسیری می‌گیرید و آنچه را در مورد سایر زنان حلال می‌دانید دربارۀ او نیز حلال می‌دانید؟ اگر بگویید بله، قطعا شما کافر شدید. و اگر شما بگوئید: او مادر ما نیست باز هم شما کافر شدید. «النبي أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه أمهاتهم»[10] (پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیک‌تر است و همسرانش مادران ایشانند.)
بنابراین شما بین دو گمراهی قرار دارید، پس یک راه برای خروج از آن بیاورید. آیا از این امر خارج شدم؟ گفتند: بله. می‌گویید: اما این که لقب امیرالمؤمنین را از نام خود حذف کرد، من چیزی را برای شما می‌آورم که علیه شما است. پیامبر خدا در روز حدیبیه با مشركان صلح کرد و به علی گفت: ای علی بنویس آنچه که محمد رسول خدا بر اساس آن صلح کرده است. گفتند: اگر ما معتقد بودیم که تو رسول خدا هستی با تو نمی‌جنگیدیم، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: ای علی! پاک کن. پروردگارا تو که میدانی من رسول خدا هستم. ای علی پاک کن و بنویس: «این چیزی است که محمد بن عبدالله بر اساس آن صلح کرده است.» به خدا قسم رسول خدا بهتر از علی است، او عنوان رسول خدا را از نام خود پاک کرد و این پاک کردن او به معنی پاک شدن از نبوت نبود. آیا از این امر هم خارج شدم؟ گفتند: بله. بنابراین، دو هزار نفر از آنان بازگشتند و بقیه خروج کردند و بر اساس گمراهی خود مبارزه کردند و مهاجرین و انصار با آنان جنگیدند و آنان را به قتل رساندند.[11]
می‌توان از مناظرۀ حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنهما با خوارج، درس‌ها و نکته‌های زیادی استخراج کرد که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
۱. انتخاب فردی مناسب برای مناظره با مخالفان؛
حضرت علی رضی‌الله‌عنه، پسر عمویش عبدالله بن عباس رضی‌الله‌عنهما را که بزرگ‌ترین اندیشمندِ امت و هم‌چنین مترجم و مفسر قرآن بود، انتخاب کرد؛ زیرا آن افرادِ پارسا و پرهیزگار را می‌شناخت و می‌دانست که این گروه دربارۀ اعتقاد خود، استدلالِ بر اساس قرآن را قبول داشتند. بنابراین، مناسب‌ترین فرد برای مناظرۀ با آنان، آگاه‌ترین و عالم‌ترینِ مردم به تفسیر و تأویل قرآن بود. به جرأت می‌توان گفت که حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنهما در این مناظره، بی‌نظیر و تک بود؛ به این دلیل که او آراسته به اخلاص نیت برای خداوند متعال، دوری از هوا و هوس، آراسته به بردباری و صبر، تأمل و نرمی در مقابل مخالفان، گوش فرا دادنِ نیکو به همۀ مخالفان‌، دوری از کشمکش، و ارائۀ استدلالِ واضح و روشن و دلیل قوی بود.
۲. در مناظرۀ با مخالفان، شروع کردن از نقاط مشترک؛
امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی‌طالب رضی‌الله‌عنه با خوارجِ مخالف خود، در دریافت از کتاب خداوند و سنت پیامبرش محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم اتفاق نظر داشتند. این‌گونه بود که حضرت عبدالله بن عباس رضی‌الله‌عنهما به آنان گفت: چه می‌گویید اگر من از کتاب خدا و سنت پیامبرش چیزی در جواب شما بخوانم، آیا باز می‌گردید؟ با وجود این، ابن عباس قبل از شروعِ مناظره از آنان اطمینان گرفت.
۳. شناخت استدلال‌های مخالفان و بررسی آن‌ و آمادگی برای پاسخ به آن‌ها قبل از شروع مناظره؛
البته ما توقع داریم امیرالمؤمنین علی رضی‌الله‌عنه قبل از مناظرۀ با آنان از استدلال‌های‌شان مطلع بوده باشد و به اصحاب خود آموخته بود که چگونه به آن‌ها پاسخ دهند.
۴. جواب دادن به ادّعاهای مخالفان، یکی پس از دیگری؛
تا این‌که استدلال و حجتی برای آنان باقی نماند، همان‌گونه که از سخنان ابن عباس در مناظرۀ با آنان روشن است که هرگاه یک حجت را به‌طور کامل رد می‌کرد، می‌پرسید آیا از این خارج شدم؟
۵. شروع مناظره با آنچه که نتیجه‌اش حق باشد؛
حضرت عبدالله عباس رضی‌الله‌عنهما در ابتدای کار و قبل از مناظره می‌گوید: من از جانب اصحاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و داماد او نزد شما آمده‌ام. قرآن بر آن‌ها نازل شده؛ بنابراین آنان در تأویل آن، از شما آگاه‌تر هستند و یکی از آنان در میان شما نیست.[12]
۶. احترام گذاشتن به رأی و نظر طرف مقابل در حین مناظره؛
تا از این طریق به آن‌چه که می‌گوید گوش دهد و او را بر احترام به رأی خودش سوق دهد و این در مناظرۀ حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنهما با خوارج، ظاهر و پیدا است.
خداوند عزوجل هزاران نفر از آنان را توفیق هدایت نصیب کرد. (تعداد خوارجی که در جنگ نهروان حضور داشتند کمتر از چهار هزار نفر بود – که به خواست خداوند دربارۀ آن بحث خواهیم کرد –) به این دلیل بود که آنان حق را شناختند و به فضل و عنایت خداوند شبهۀ آنان برداشته شد و سپس به دلیل آن مطالبی که حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنهما با علم، دانش و قدرت استدلال بیان کرد، بطلان استدلال‌های‌شان را با تفسیرِ آیاتی که آن‌ها تفسیر صحیحِ آن را تأویل کرده بودند و به وسیلۀ سنّت روشن‌گر نبوی، که معانی قرآن کریم را توضیح می‌دهد ، برای‌شان روشن و آشکار نمود.[13]
۷. این سخن ابن عباس که گفت: کسی از آنان در میان شما نیست.[14]
این نص صریحی است دربارۀ این‌که کسی از اصحاب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در میان خوارج نبودند؛ و کسی از خوارج به دلیل این حرف به او اعتراض نکرد و این روایت، صحیح و ثابت شده است. هم‌چنین هیچ یکی از علمای اهل سنت – از لحاظ علمی – نگفته است که در میان خوارج، کسی از یاران رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بوده‌اند. و اما این ادعا که می‌گویند در میان خوارج صحابۀ رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بوده‌اند یک ادعای بی‌اساس است و هیچ دلیل علمی موثق برای این سخنِ خود ندارند.
۸. همیشه در سنگر اهل باطل علمای ربانی و چیره‌دست وجود ندارد؛
شاید تعداد انگشت‌شمار و بسیار اندکی بلعم بن باعورا باشد؛ لیکن اکثر اهل علم و افراد بابصیرت، پیرو نصوص، علمای حقانی و جماعت اهل‌سنت می‌شوند و از خطوات شیطان و چند جوان کم سن و سال و عامی پیروی نمی‌کنند.
۹. تعصب؛
در بین خوارج اشخاص متحجر و متعصب وجود داشت و وجود دارد. تعصب و ظاهرگراییِ خوارج یکی از عوامل فساد و گمراهی آنان می‌باشد. چنانکه تعصب بر رأى و نپذیرفتن، سبب خودبزرگ‌بینی می‌شود که این به نوبۀ خود از بدترین نوع تکبر است و باعث عدم پذیرش سخن حق می‌شود. چنان‌چه خوارج بعد از نقدِ دلایل پوچ‌شان تعداد بسیاری بازگشتند؛ لیکن گروه دیگر از آن‌ها بر تعصب خود باقی ماندند.
۱0.  تعیین مرجع؛
حضرت ابن عباس رضی‌الله‌عنه می‌گوید: چه می‌گویید اگر از کتاب خدا و سنّت رسول او در جوابِ ادعای شما بخوانم، آیا باز می‌گردید؟ گفتند: بله. در این سخنِ ابن عباس درس مهمی وجود دارد که برای دو طرف مناظره، مرجع تعیین شود تا در خلال مناظره بتوان به یک نتیجه‌ای رسید.
در پایان، انگیزۀ نگارش این مناظرۀ تاریخی این بود که هر مسلمان متدین باید از این صفات رذیله دوری و به صفات حمیده چنگ بزند تا در زندگی خود بر روش خوارج روی نیاورده و وقت مناظره با گروه‌های باطل از آن نکات کلیدی استفاده کند و به رشد و ترقی برسد.
ادامه دارد…
[1]. بخاري.
[2]. تاریخ بغداد ۱/۱۶۰.
[3]. البداية والنهاية ١/٢۸۰۰۲۸.
[4]. مجمع الزوائد ۶/۲۳۵.
[5]. مصنف عبدالرزاق ۱۰/۱۵۷،۱۶۰.
[6]. تاریخ خلیفه، ص۱۹۲.
[7]. اعراف: ۳۲.
[8]. مائده: ٩٥.
[9]. نساء: ٣٥.
[10]. احزاب: ٦.
[11]. خلافة علي، عبدالحمید ص۳۰۳.
[12]. خصائص أمیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، النسائی، تحقیق احمد بلوچی، ص۲۰۰.
[13]. همان ص۱۹۷.
[14]. منهج علی بن ابی‌طالب فى الدعوة الى الله، ص۳۳۹.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version