یکی از عادتهای بسیار ناپسند ملیگرایان و ناسیونالیستها این است که باافتخار به مظاهر و نمادهای ملی، قهرمان و دلاوران، شخصیتهای علمی و فرهنگی کشور، آثار باستانی، زبان، نژاد و مانند آن، ملت خود را تافته و جدا یافته از دیگران دانسته و به برتری ملت خود بر ملتهای دیگر اعتقاد و باور دارند. آنان خود را وطنپرست میشمارند، خاک، زبان، تاریخ و دیگر متعلقات و ویژگیهای ملی را مقدس میدانند و بر غرور و تعصب ملی خود پافشاری میکنند. این کار ملیگرایان باعث میشود که تمام ارزشهای دیگران را نادیده گرفته و بیارزش بنگارند و هرچه متعلق به خودشان است حق و واقعیت محسوب شود. در این بخش از تحقیق میخواهیم در رابطه با عناصر، مقومات و بنیادهای اساسی ملیگرایی بحث کنیم.
مقومات و پایههای مهمی که نشنلیزم بر آن اتکا دارد و آن را مهمترین عناصر تشکیلدهندۀ ملیگرایی میدانند، عبارتانداز: زبان، تاریخ مشترک، سرزمین، ارزشها، عادات و تقالید و فرهنگ.
ملیگرایی یا نشنلیزم از عشق و علاقه و تعلقخاطر داشتن یک ملت به سرزمین، زبان، فرهنگ، تاریخ و یا نژادشان است که همین وابستگی باعث میشود آن ملت از این خصایص دفاع کرده و آنها را حفظ کنند.[1] [و گاهی اوقات به سبب آن، خود را بر دیگران برتر بداند.]
واژۀ نشنلیزم را اگر مبتنی بر علاقه به سرزمین و زادگاه و ایجاد یک حس مشترک جمعی در سرزمین مشخص بدانیم، نشنلیزم دو وجهه دارد؛ یکی قومی و دیگری ملی. بر مبنای وجهۀ اول، یکی از تعاریف نشنلیزم این خواهد بود: تمایل دوگانهای مرکب از احساس یگانگی و احساس بیگانگی مبتنی بر وحدت یا تنوع زادگاه، زبان، نژاد، تاریخ، فرهنگ و دین.[2]
ملیگرایی به اصالت دادن به تعلقات قومی و ملی تعریف شده است. انسان به جهت پارهای از تعلقات از قبیل سرزمین، زندگی مشترک، خون و نژاد و مانند آن، خود را از دیگران جدا شمرده و به قوم خاصی احساس تعلق میکند و توجه خود را به تأمین منافع ملی، حتی اگر مستلزم زیان دیگران هم باشد، معطوف میگرداند.[3]
ناسیونالیستها بر اشتراکاتی چون پیشینۀ تاریخی، زبان، نژاد، آداب، رسوم و آرمانها تأکید میکنند و هویت ملی را با استفاده از این اشتراکات میسازند. پس کسانیکه در این موارد با آنان یکسان باشند، ارزش دارند واما اگر کسی از این اشتراکات نداشته باشد، نمیتواند خود را با آنان یکسان نماید.
آگاهی ملی اغلب پدیدآورندۀ حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهندۀ ملت (نژاد، زبان، سنتها، عادتها، ارزشهای اخلاقی و بهطورکلی فرهنگ) و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتها میشود. ازآنجاکه هر ملت دارای سرزمین خاص است، وفاداری به خاک و فداکاری برای پاسداری از آن و بزرگداشت آن از پایههای ملت باوری است.[4]
در مورد اینکه چه عامل یا عواملی سبب بهوجود آمدن احساس ملی یا وجدان و شور جمعی در میان عدهای از انسانها میشود و یک واحد سیاسی یا ملت را میسازد نظریههای مختلفی ابراز شده است که گاه با یکدیگر متضاد و متناقض است. یوهان هر در و یوهان فیخته، معروفترین نمایندگان مکتب ناسیونالیسم آلمانی در تکوین شخصیت ملی هر قوم، عوامل زبان و تاریخ را از همه برتر شمرده و بهخصوص زبان را نمودار جوهر روح ملی و هویت جداگانۀ هر ملت دانستهاند.[5]
زبان
تحقیقات نشان میدهد که ملیگرایان و ناسیونالیستها، زبان را یکی از مهمترین ابزار و اسباب برای قومگرایی و ملیگرایی خود میدانند. تا جاییکه اتحاد در زبان را روح امت و مایۀ زندگی آن دانستهاند.
زبان از عناصر مهم فرهنگ است؛ چون هم بخشی از آن است و هم توانایی نامیدن آن را نیز دارد. زبان در واقع با نحوۀ درک و تجربۀ جهان، ارتباطی بسیار نزدیک دارد، مثلاً دامنه و ساختار واژگانی که به کار میبریم بیانگر توانایی ما در توصیف تجربیاتمان است.[6]
زبان مشترک یکی از مهمترین ارکان نشنلیزم و ملیگرایی است. زبان واحد یکی از مهمترین مؤلفههای ملیگرایی است.[7]
زبان، ادات تخاطب و تفاهم بین اشخاص و افراد شمرده میشود. زبان وسیلهای است که انسانها برای فهماندن مافیالضمیرشان به دیگران از آن استفاده میکنند. این زبان با اینکه وسیلهای برای رسیدن به افراد دیگر و فهم سخنانشان است، گاهی باعث جدایی و حس برتری بر دیگران میشود. عدهای زبان خود را از زبان دیگران برتر دانسته و طرف مقابل را بیارزش جلوه میدهند و این امر باعث میشود که ملیگرایی و قومیت در میانشان نفوذ کند.
بعد از گسترش نشنلیزم در عرصۀ گیتی، نشنلیزم زبانی هرازگاهی در یکی از مناطق مختلف جهان ظهور کرد. در این راستا، جنش نشنلیزم زبانی در قارۀ هند بهخصوص ظهور کشور جدید بنگلادش از جمله تجلی و مصداق عملی نشنلیزم مزبور است. حرکت زبانی و اعتراضات جهت رسمی شدن زبان بنگالی در پاکستان سرآغاز حرکت به سمت جدایی پاکستان شرقی (بنگلادش) از پاکستان غربی بود.[8]
نویسندگان و روشنفکران عرب با حمایت نظری و فکری خود از جنبش ناسیونالیستی اعراب، آثار بسیار دربارۀ اهمیت زبان بهعنوان شکلدهندۀ هویت و یگانگی ملی منتشر کردند. پیشگام این فعالیتها در کشورهای عربی، مسیحیان و مبلغین تبشیری عرب بودند که از نقشی ویژه برای گسترش نشنلیزم در کشورهای مزبور برخوردار بودند. آنها در کنار تأسیس مدارس و دانشکدهها، جنبشی را در کشورهای عربی ایجاد کردند که توجه مردم را به زبان عربی جلب میساخت و به قومیت عربی دعوت میکرد؛ چون وجه مشترک اعراب مسلمان و مسیحی در جهان عرب، زبان و فرهنگ عرب بود.[9]
تلاش کردن برای پویایی، پیشرفت، رشد و گسترش زبان، اصلاً مشکلی ندارد؛ مشکل در این است که گروهی از انسانها اعم از مسلمان و غیرمسلمان، زبان خود را بر زبانهای دیگران برتری داده و به آنان ارزشی قایل نشوند که این کار باعث پدیدآمدن اختلاف در بین طیفهای مختلف یک جامعه میشود و جلوی رشد، توسعه و رفاه یک مملکت را میگیرد؛ زیرا مردمی که زبانشان مورد تمسخر قرار بگیرد، امید به آیندۀ کشور و مملکت را از دست داده و بههیچوجه در پیشرفت آن سهیم نمیشوند.
ادامه دارد…
[1]. نظیفی نائینی، نازنین، تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ۱۳۹۲ هجری شمسی، ص ۱۹۸.
[2]. حسینی، سید رسول، هویت ملی در ابهام: از ناسیونالیسم تا بنیادگرایی در خاورمیانه، نشرشده در فصلنامۀ علمی (مقاله علمی و پژوهشی)، سال دهم، شمارۀ دوم، ۱۳۹۸ هجری شمسی، ص ۳.
[3]. قوامیان، شاکر، ملیگرایی (ناسیونالیسم) از دیدگاه اسلام، تاریخ نشر ۱۳۸۹ هجری شمسی، سایت پایگاه اطلاعرسانی حوزه.
[4]. زندی، محمدعلی، ناسیونالیسم، سیت پژوهشکده باقر العلوم، تاریخ نشر ۱۳۹۳ هجری شمسی.
[5]. مقدم فر، گلناز، ناسیونالیسم و ریشههای آن، نشر شده در سایت: مجلۀ ویستا، ۱۴۰۳ هجری شمسی.
[6]. نواختی مقدم، امین، زبان و ناسیونالیسم، نقش زبان در جنبشهای ناسیونالیستی عربی، نشرشده در فصلنامۀ سیاست، مجلۀ دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شمارۀ ۴، ۱۳۸۹، ص ۳۵۳.
[7]. علیخانی، علیاکبر، دین و ملیگرایی در ایران؛ از تقابل تا تعامل، نشرشده در فصلنامۀ مطالعات ملی، شمارۀ ۱، ۱۴۰۱هـ. ش، ص ۱۳.
[8]. نواختی مقدم، امین، زبان و ناسیونالیسم، نقش زبان در جنبشهای ناسیونالیستی عربی، نشرشده در فصلنامۀ سیاست، مجلۀ دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شمارۀ ۴، ۱۳۸۹، ص ۳۵۷.
[9].. نواختی مقدم، امین، زبان و ناسیونالیسم، نقش زبان در جنبشهای ناسیونالیستی عربی، نشرشده در فصلنامۀ سیاست، مجلۀ دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شمارۀ ۴، ۱۳۸۹، ص ۲۶۱-۲۶۲.