پس از سیدنا ابوبکر صدیق رضیاللهعنه، سيدنا عمر فاروق رضیاللهعنه به همین ترتیب و شیوه کار میکرد. اصحاب مجلسِ عمر رضیاللهعنه و مشاورین او را قرّاء تشکیل میدادند. فاروق اعظم رضیاللهعنه مىفرمود: «يحق على المسلمين أن يكون أمرهم شورى بينهم وبين ذوى الرأى.»[1]؛ بر مسلمانان لازم است که امورشان بهصورت مشورتی میان خودشان و صاحبان رأی باشد.
فاروق رضیاللهعنه اهمیت فراوانی به شورا قایل بود و در قضایای مهم به مشورت گسترده و همهجانبه میپرداخت.
با در نظر گرفتن اصل شورا، سیدنا عمر فاروق رضیاللهعنه در فرستادن لشکر بهسوی فارس و انتخاب فرمانده و نحوۀ جنگ آن، در تدوین دیوان و دفتر بهخاطر نوشتن و تدوین احادیث، در برگشت از نیمۀ راه در سفر بهسوی شام بهخاطر گسترش طاعون در آنجا، در حد شرب خمر، در مقدار زمانی که یک زن میتواند غیبت شوهرش را تحمل کند، در رابطه به بچههای ساقطشدۀ یک زن در اثر وحشتی که برایش رخ داده، در مورد پیشنهاد اهل منبج برای گرفتن عشر از کاروانهای تجارتیشان، در رابطه به عدم تقسیم اراضی مفتوحه در عراق و در مورد حكم اقامۀ رجم بر کنیز سیاهی که مرتکب زنا گردید بود، به مشورت پرداخت. حال به برخی از این موارد بهصورت تفسیری میپردازیم.
تشکیل مجلس شورا در دوران خلافت حضرت فاروق رضیاللهعنه
برای هر مسئلۀ مهمی مجلس شورا فوراً دایر میشد. هیچ امری جز با رأی غالب صحابه به تصویب و اجرا نمیرسید. در آن زمان در میان تمام مسلمانان دو گروهِ مقتدر (مهاجرین و انصار)، پیشوای قوم عرب بودند و تمام عرب آنان را بهعنوان نمایندۀ خودشان میشناختند و در مجلس شورا شرکت و شمولیت این دو گروه لازم بود. انصار نیز به دو قبیلۀ (اوس و خزرج) تقیسم شده بودند که حضور هر دو گروه در مجلس شورا ضروری بود.
الف: اعضای مجلس شورا و چگونگی تشکیل آن
اگرچه نام تمام ارکان را نمیشود بیان کرد، ولی بدیهی است که عثمان، علی، عبدالرحمن بن عوف، معاذ بن جبل، ابی ابن کعب و زید بن ثابت باید حضور میداشتند. روش تشکیل این مجلس چنین بود که منادی اعلام میکرد: الصلوة جامعة؛ یعنی تمام مردم برای ادای نماز جماعت جمع شوند و چون مردم در مسجد جمع میشدند، حضرت فاروق شخصاً به مسجد آمده و دو رکعت نماز با جماعت ادا میکرد و بعد از نماز بر منبر میرفت و خطبه میخواند و سپس بحث موردنظر را مطرح مینمود.[2]
ب: اجلاس مجلس شورا
در کار روزانه و عادی رأی و تصویب مجلس شورا کافی بود، ولی در امورات مهم فوراً اجلاس عمومی مهاجرین و انصار تشکیل میشد و بهاتفاق آرا و ارکان مجلس، قضایا حل میشد؛ مثلاً بعد از فتح عراق و شام بعضی از صحابه اصرار نمودند که در همۀ مناطق فتح شده باید سپاهی مستقر شود. برای این مورد، مجلس بزرگی تشکیل شد. در این مجلس علاوه بر مهاجرین و انصار ده نفر از بزرگان قبایل در ارکان مشورت حاضر بودند که پنج نفر از قبیلۀ اوس و پنج نفر از خزرج بودند و چند روز پیاپی این مجلس کارش را ادامه میداد و حاضرین بدون هیچگونه ترسی و با آزادی کامل اظهار رأی مینمودند. سخنانی که حضرت فاروق در این مجمع بیان داشته است، بعضی از قسمتهای آن را برای قضاوت خوانندگان بیان میکنم تا از مطالعۀ آن، حقیقت پُست خلافت و امتیاز شخص خلیفه بر سایرین روشن شود:
«إنى لَمْ أَزْعَجَكُم إلا لأن تشركوا في أمانتي فيما حملت من أموركم فأني واحدٌ كَأَحَدِكُم و لستُ أريد أن تتبعوا هذا الذى»؛ «من شما را به زحمت نیانداختهام جز برای اینکه شرکت کنید در امانتی که از امورات شما بر دوش من افتاده و همانا من یکی از شما هستم و نخواستم که مردم از چیزی که تنها نظر من و هوای من است، پیروی کنند.»[3]
شورا در عصر خلفای راشدین
در سال ۲۱ هجری، «جنگ نهاوند» به وقوع پیوست و ایرانیان با تعصب شدید نژادی و ملی آمادۀ جنگ شدند. مسلمانان گفتند که برای این امر مهم، خود خلیفه باید بهعنوان فرمانده در میدان حضور داشته باشد. در رابطه با این امر مهم مجلس بزرگی تشکیل شد و عثمان بن عفان و طلحة بن عبدالله و زبیر بن عوام و عبدالرحمن بن عوف یکی پس از دیگری در جای خود ایستادند و رأی خود را گفتند و همه متفق شده فرمودند: ما مناسب نمیبینیم که خلیفه در جنگ حاضر باشد و بعد حضرت علی نظرش را گفت و گفتههای آنان را تأیید نمود. بالأخره با رأی بسیاری از صحابه قرار بر این شد که نباید خلیفه در جنگ حاضر شود. همچنین مخارج سپاه و امور دارالخلافه و تجارت با اقوام دیگر و تشخیص مقدار مالیات بر اموال تجاری و کارهای دیگر از این قبیل در تواریخ اسلام بهروشنی بیان شده که در مجلس شورا با مشورت در مورد آنها تصمیم گرفته میشد و تمام نظریات اهل رأی که در مجلس شورا در مورد اینگونه کارها بیان میشده، در کتابهای تاریخ نوشته شده است. تشکیل مجلس شورا و مشورت با اهل نظر فقط بهخاطر برکت و ثواب و نیکی خواستن نبوده، بلکه حضرت فاروق در مواقع متعددی با الفاظ روشن بیان مینمود که خلافت بدون مشورت اصلاً بیمعنی است و جواز ندارد و این سخن خود حضرت فاروق است که میفرمود: «لا خِلافَةَ إلا عَنْ مَشْوَرَةٍ»؛ «هیچ خلافتی جز با مشورت معنا ندارد.»[4]
اجلاس سران شورا بیشتر در اوقات خاص و ضروری تشکیل میشد و علاوه بر آنها مجلس دیگری هم موجود بود که از نظم و انضباط روزانه در آن بحث میکردند؛ مکان این مجلس هم در مسجد نبوی بود و ارکان آن را فقط مهاجرين تشکیل میدادند که اخبار اطراف و کشورهای فتح شده را که روزانه به دارالخلافه میرسید، حضرت فاروق آنها را در این مجلس مطرح میکرد و اگر امری نیاز به مشورت داشت، حضرت فاروق از آنها درخواست رأی مینمود؛ مثلاً مسئلۀ مقرر کردن جزیۀ مجوسیان ابتدا در این مجلس مطرح شده بود. مؤرخ بزرگ، «بلاذری» در یک متنی کوتاه حالت و چگونگی این مجلس را با الفاظ ذیل بیان میکند: «كَانَ لِلمُهاجرينَ مَجْلِسٌ فِى المسجدِ فَكانَ عُمَرُ يَجْلِسُ فيه و يُحَدِّثُهم عَمّا ينهي إليه من الأمرِ للآفاق. فقال يوماً ما أَدْرِى كيف أَصْنَعُ بالمجوس»؛ «مهاجرین مجلسی داشتند در مسجد که عمر با آنها مینشست و با آنها در رابطه با مسائل مناطق تحت سیطرۀ اسلام سخن میگفت. پس عمر روزی گفت که نمیدانم با مجوسیان چه کار کنم.»[5]
علاوه بر اعضای مجلس شورا مردم عادی نیز در امور نظامی و انتظامی حق دخالت و ابراز نظر داشتند، بلکه بعضیاوقات همین شیوۀ امروزی ما را انجام میدادند؛ مثلاً هنگامیکه میخواستند اشخاصی را بهعنوان کارگزار به کوفه و بصره و شام بفرستند، حضرت فاروق اعلام مینمود که مردم با رضایت خود هرکسی را که در دیانت و ارزش و توانایی بینظیر باشد، از میان خود انتخاب نموده و به دارالخلافه معرفی نمایند؛ به همین خاطر، عثمان بن فرقد از کوفه و حجاج بن علاط از بصره و معن بن یزید از شام برای آن مناطق انتخاب شدند و حضرت فاروق همان اشخاص را به حکومت مناطق یادشده منصوب نمود. این واقعه را قاضی ابویوسف با عبارات ذیل بیان میکند: «كَتَبَ عُمَرُ بنُ الْخطَّابِ إلى أهل الكوفَةِ يَبْعثون إليه رجلاً من أَخْبَرِهِم وأَصْلَحِهِم و إلى أهلِ البَصْرَةِ كَذلِكَ وَ إِلى أهل الشام كذلك. قال: فَبَعَثَ إِلَيْه أَهْلُ الكُوفَةِ عثمانَ بن فَرْقَدِ وَ بَعَثَ إِليه أَهْلُ الشَّام مَعَنَ بْنِ يَزِيدِ وَ بَعَثَ اليهِ أَهْلُ البَصْرَةِ الحَجَاجَ بنِ العُلاَطِ كُلُّهُمْ سَلِيمُونَ قال: فَاسْتَعْمَلَ كُلُّ وَاحِد مِنهم على خَراجِ أَرْضِهِ»؛ «عمر به اهل کوفه و بصره و شام نوشت که بهترین و صالحترینشان را به دارالخلافه بفرستند. از کوفه عثمان بن فرقد و از شام معن بن یزید و از بصره حجاج بن علاط که همۀ آنها انسانهای شریفی بودند، اعزام شدند. عمر گفت: هر یک از آنها بهعنوان مسئول ادارۀ دارایی منطقۀ خودشان منصوب میشوند.»[6]
سعد بن ابی وقاص که از صحابۀ بزرگوار و فاتح پایتخت دولت نوشیروانی بود و حضرت فاروق او را بهعنوان حاکم کوفه منصوب کرده بود، وقتیکه مردم کوفه از او به دارالخلافه شکایت کردند، او را عزل نمود. عمر فاروق هر شخصی را در زمینۀ دفاع از حقوق و خواستههای خود اختیار کامل میداد و در دورۀ حکومت حضرت فاروق هر شخصی از این آزادی بهطور کامل برخوردار بود و مردم آشکارا ادعای حقوق میکردند و هر ساله از ولایات تحت سیطرۀ اسلام گروههایی میآمدند و آمدن این گروهها صرفاً بهخاطر رساندن شکایت مردم به دارالخلافه و رسیدگی به آنها بود. حضرت فاروق خودش شخصاً بارها در این زمینه احقاق حقوق نمود؛ حتی فقط راجع به این امر خطبه خواند و روزی در یک مجمع عمومی نیز به آن اشاره نموده است. بارها در ایام حج، کارگزاران را جمع مینمود و در رابطه با این مطلب که احقاق حقوحقوق مردم بود به آنها سفارش مینمود.