نویسنده: محمدعاصم اسماعیل‌زهی

بُعد روحانی و الهی (دمیدن روح):

١٠. تبدل و تحول انواع و از جمله پیدایش انسان از حیوان که تئوری تکامل و پیروان داروین بر آن استوار است، یک تئوری و نظریه می‌باشند؛ بنابراین، شایسته نیست که آیات قرآن کریم و حقیقت ثابتی را که قرآن مقرر نموده و در آن وجود دارد، با فرضیه‌ها و تئوری‌ها و نظریات علمی بسنجیم. چه‌بسا امروز نظریه‌ای باشد و فردا مردود و باطل شود و یا نظریه‌ای دیگر جایگزین آن شود و یا نظریه و فرضیۀ دیگری برای پدیده‌های هستی شایسته به‌شمار آید؛ و یا اینکه امروز فرضیه‌ای باشد و فردا به نظریه‌ای تبدیل شود. ضمناً نظریه‌ها و فرضیه‌های علمی گاهی به خطا می‌روند و گاهی هم اشتباه نمی‌کنند، یعنی احتمال صواب و ناصواب بودن در آن‌ها وجود دارد. آنچه برای ما ملاک، میزان، معیار و ترازوی حقیقی است، قرآن کریم می‌باشد. البته این بدان معنی نیست که ما از آنچه علم و تحقیقات و پژوهش­‌های علمی در رابطه با پدیده­‌های هستی و در عرصۀ انسان‌شناسی (آفاق و انفس) برای فهم روشن‌تر معانی و … ارائه می­دهند و در واقع تفسیری هر چند نارسا، ناقص و کم‌رنگ و متغیر از اعجاز آیات علمی قرآن ارائه داده و به‌دست می‌دهند، به‌طورکلی نادیده گرفته و تماماً چشم پوشیده و از آن‌ها بهره نگیریم و استفاده ننماییم؛ به‌هیچ‌وجه چنین چیزی را توصیه نمی‌کنیم هر چند که ما نمی­خواهیم و نیازی هم نمی­بینیم که نصوص یقینی، روشن و قاطع قرآن را بر نظریه‌ها و تئوری­‌های غیر یقینی حمل کنیم و یا حتی به آنچه حقایق علمی نامیده می‌شوند و از طریق تحقیقات و پژوهش‌ها و تجربیات قاطع بشری به‌دست می­آیند وابسته سازیم. قرآن وابسته به این چیزها نیست؛ چون در واقع این علم است که برای اثبات خود نیازمند کمک و استمداد از کتاب خداوند علیم و توانا می‌باشد.
ضمناً نباید فراموش کنیم که: قانون و حقایق مسلّم علمی «قوانین ثابت علمی را» جدا از نظریه­‌های علمی و فرضیه‌ها و تئوری‌ها به‌حساب می‌آوریم، یعنی ما می­کوشیم میان نصوص قرآنی و نظریه‌‌هایی که علمی نامیده می‌شوند تطبیق حاصل کنیم. نظریه‌های علمی جدا از حقایق ثابت علمی است.
اما «ثابت» و «قاطع» که قرآن کریم می‌باشد، برای ما میزان، قانون و معیار است؛ چون این کتاب ربانی قانون همیشگی انسان بوده و برای همیشه با بشر است. البته میان علم صحیح و درست (علمی که در راستای تفسیر آیات علمی قرآن کریم قرار گرفته باشد و تعارضی با آن نداشته باشد) با وحی صریح تصادم و تعارضی وجود ندارد و قرآن با علم نافع مخالف نیست. دکتر عبدالرئوف مخلص می‌فرماید: «بنابراین، قطعاً برسر آن نیست تا قرآن کریم را به‌وسیلۀ علم بشر اثبات نموده و با علم بشری بر صحت و حقانیت آن استدلال کند، زیرا در حقیقت این علم است که برای اثبات خود نیازمند استمداد از کتاب خدای علیم می‌باشد. با ایمان راسخ به این حقیقت پی‌ می‌بریم که میان علم «صحیح» و وحی «صریح» هیچ نوع تصادمی وجود نداشته و چنین تقابلی هرگز ممکن نیست، مگر آنکه تئوری علمی نادرست بوده و یا فهم ما از قرآن، فهمی مغلوط و خطا آمیز باشد»
لازم به ذکر است که قرآن مجید برنامۀ هدایت انسان و کتاب انسان­سازی است. کتاب شیمی، فیزیک و ریاضی نیست و برای این هم نیامده است؛ قرآن کریم خیلی بالاتر و والاتر از این چیزهاست و برای این هم نیامده است که علوم تجربی و علوم طبیعی را کاملاً بیان دارد. قرآن کریم برنامۀ زندگی است و اگر اشاراتی هم به این علوم نموده است در حد نیاز بشریت و برای بیداری انسان‌ها بوده است و برای آن است که عقل جستجوگر را در راستای قرآن و برنامۀ قرآنی به حرکت و تلاش و تکاپو وادار نماید. هدف اصلی وظایفی است که انسان باید انجام دهد. هدف اصلی انجام دادن اوامر و فرامین الهی است که انسان در پرتوی انجام دادن اوامر الهی در صورت تبعیت همراه با اخلاص به انسانیت انسان دست یابد و به تقرب الهی برسد.
«وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ «و من جن و انسان را نیافریدم، مگر برای آن که مرا بپرستند.»
لازم نیست قرآن در مورد هر نظریۀ علمی به‌صورت اثبات یا نفی نظر داده باشد؛ چون کتاب هدایت است و اشارات علمی را در حد لزوم و در راستای هدف هدایت استفاده می‌کند.
قرآن بحث فشرد‌ه‌ای در زمینۀ خلقت انسان دارد که تقریباً به‌طور سربسته و اجمالی از آن گذشته است؛ چرا که منظور اصلی مسائل تربیتی بوده است. البته می‌دانیم که قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه یک کتاب انسان­سازی است؛ و بنابراین نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل و تشریح و جنین‌شناسی و گیاه‌شناسی و مانند آن در قرآن مطرح شود، ولی این مانع از آن نخواهد بود که به‌تناسب بحث­‌های تربیتی، اشارۀ کوتاهش به قسمت­‌هایی از این علوم در قرآن بشود.
  1. قرآن به ما می‌گوید که انسان مستقیماً از خاک آفریده شده است و مقدار ماد‌ه‌ای که آدم از آن آفریده شده، چکیده و خلاصه‌ای از تمام خصوصیات و صفات آب و خاک این سرزمین است.
بنابراین، مقدار ماد‌ه‌ای که اصل انسان از لحاظ جسمی از آن شکل گرفته و خلق گردیده است چکید‌ه‌ای از این آب و خاک است و خصوصیات و صفات تمام آب و خاک سرزمین در آن وجود دارد، یعنی خلاصه و چکید‌ه‌ای از گِل. هم‌چنین همان‌طور که در آیات فوق بیان شد، قرآن می‌فرماید: انسان بُعد دیگری دارد به نام روح، بعدی که انسانیت انسان به او بستگی دارد و نیرویی که انسان را به حرکت در می‌آورد. نیرویی که به انسان جهت و حرکت می‌دهد. نیروی محرکی که در انسان وجود دارد و در سایر مخلوقات وجود ندارد و نیرویی که مختص انسان است؛ بنابراین، انسان از مادۀ (خاک و آب) و روح تشکیل شده است؛ و این امر برای خداوند تبارک و تعالی خیلی ساده و سهل است. فقط کافی است که به چیزی امر کند که: بشو یا پدید آی، فورا پدید و ایجاد می‌شود: «قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ». تعبیر و تفسیر به «ثُمَّ» که در بعضی از آیات قرآن در مورد آفرینش انسان ذکر گردیده است، هیچ لزومی ندارد که «ثم» برای یک فاصلۀ طولانی باشد. همان‌گونه که در فاصله‌های طولانی به کار می‌رود در فاصله‌های کوتاه نیز استعمال می‌شود. واژۀ «ثم» برای ترقی رتبه و پایه است. «ثم» بعضی مواقع برای فاصلۀ زمانی نیست، بلکه برای فاصلۀ رتبه­ می‌باشد؛ مثلاً می‌گوییم: احمد آمد بعد محمد آمد، معنی رتبه است، نه دو زمان متفاوت.
طرز بیان این آیات چنین نشان می‌دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی انواع دیگری وجود نداشته است؛ و تعبیر «ثم» که در بعضی از آیات فوق آمده و در لغت عرب برای «ترتیب؛ فاصله» آورده می‌شود هرگز دلیل برگذشتن میلیون­ها سال و وجود هزاران نوع نمی‌باشد، بلکه هیچ مانعی ندارد که اشاره به فاصله­‌هایی باشد که در میان مراحل آفرینش آدم از خاک و سپس گِل خشک و سپس دمیدن روح الهی وجود داشته است؛ لذا همین کلمۀ «ثم» دربارۀ خلقت انسان در عالم جنین و مراحلی را که پشت سرهم طی می‌کند آمده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ مَا نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ»؛ «ای مردم اگر تردید در رستاخیز دارید (به قدرت خدا در آفرینش انسان بیندیشید) که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از خون بسته شده، سپس از مضغه (پارۀ گوشتی که شبیه گوشت جویده است) سپس شما را به‌صورت طفلی خارج می‌سازیم، سپس به مرحلۀ بلوغ می‌رسید».
ملاحظه می­کنید که هیچ لزومی ندارد «ثم» برای یک فاصلۀ طولانی باشد؛ بلکه همان‌گونه که در فاصله‌های طولانی به‌کار می‌رود، در فاصله‌های کوتاه هم استعمال می‌شود.
«وَلَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ»؛ «شما را آفریدیم و سپس صورت‌گری کردیم. بعد از آن به فرشتگان: (و از جمله ابلیس که در صف آنان قرار داشت، ولی از ایشان نبود، گفتیم: برای آدم سجدۀ (خضوع و خشوع) کنید (بزرگ و گرامی‌اش دارید) پس (همۀ فرشتگان به‌فرمان خداوند) سجده کردند (و تعظیم و تکریم بجای آوردند) مگر ابلیس که از جنیان بود و فرمان نبرد و سجده نکرد».
خلق چه‌بسا به معنی: پدید آوردن و آفریدن باشد و تصویر و صورت‌گری نیز به معنی: صورت بخشیدن و شکل و ویژگی‌ها عطاکردن باشد. آفریدن و شکل و ویژگی‌ها بخشیدن، دو پله از پله­‌های آفرینش است، نه دو مرحله؛ ازاین‌رو، واژۀ «ثم» گاهی برای ترتیب زمانی نیست. پیدایش مربوط به مادۀ خام است و مراد هستی یافتن آن است. ولی تصویر یا صورت‌گری به معنی اشکال انسانی و ویژگی‌ها بخشیدن است. پله‌ای فراتر از پله‌های هستی یافتن است. انگار پله‌ای که پروردگار فرموده است: ما تنها به شما هستی نبخشید‌ه‌ایم و بس، بلکه هستی شما را دارای ویژگی­‌های والایی ساخته‌ایم. این به فرمودۀ خداوند می­ماند، آنجا که فرموده است: «الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»؛ «(پروردگار ما) آن کسی است که هر چیزی را وجود بخشیده است و سپس (در راستای آن چیزی که برای آن آفریده شده است) رهنمودش کرده است». به هر چیزی به هنگام آفرینش آن، ویژگی­‌هایش و وظایف و تکالیفش داده شده است و در راه بروز آن ویژگی‌ها و انجام آن وظیفه‌ها و تکلیف‌ها رهنمود گشته است. بیان آفرینش وجود و اعطاء ویژگی­ها و یقین وظایف و تکالیف و هدایت و رهنمود به انجام آن‌ها، هیچ­گونه فاصلۀ زمانی وجود ندارد. معنی اختلاف پیدا نمی‌کند اگر معنی «هدی» چنین باشد: آن را به‌سوی شناخت پروردگارش رهنمود کرده است؛ زیرا آن چیز، به هنگام آفریده شدنش، به‌سوی شناخت پروردگارش رهنمود گردیده است. آدم نیز به همین منوال: بدو شکل و صورت بخشیده است و ویژگی­‌های انسانی به وی عطا گردیده است. واژۀ «ثم» برای ترقی رتبه و بالا روی در پله و پایه است، نه برای ترتیب زمانی، این معنی را ما ترجیح می­دهیم.
البته قرآن کریم کتاب هدایت انسان است و برای مردم آمده است؛ و خداوند تبارک‌وتعالی در این کتاب شریف فهم مردم را در نظر گرفته است. لذا چنانچه برداشت، تعبیر و فهم ما از آیات مربوط این باشد که قرآن کریم در مورد خلقت و آفرینش انسان به رتبه و یا پله­‌هایی اشاره نموده و یا مراتب و پله­‌هایی را بیان می‌کند (تراب، گِل، از طین و …) مشکلی را ایجاد نمی‌کند؛ چون قرآن برای مردم آمده و فهم و درک انسان را در نظر گرفته است؛ اما این پله­ها و یا رتبه­ها و مراتب به‌سرعت طی شده است و یا به کندی و چگونه گذشته است؟ قرآن تصریحی در این باب ندارد و دمیدن جان متعلق به خداوند به پیکر انسان چگونه صورت گرفته است و چگونه بوده است؟ این هم همچون چیز‌های پیشین نمی­دانیم چگونه صورت گرفته و چگونه بوده است؟ و قرآن نیازی بدان ندارد و برماست که به همان اندازه که نصوص برای‌مان بیان نموده است اکتفا کنیم؛ و هر چیز دیگری که بیش از این بر نصوص افزوده بشود، نوعی تکلف به شمار می‌آید.
۱۲. این ندای قرآن است و یک فراخوان الهی برای انسان است که باید بنگرد و بیندیشد از چه آفریده شده است؟ اما واقعیت این است که در این فراخوان فارغ و موفق نمی‌شود تا این‌که به‌سوی قرآن (نسخۀ الهی و ربانی) بشتابد. آری ما به‌سوی قرآن می‌رویم و از او می‌آموزیم تا در این فراخوان موفق شویم: «بدا خلق الانسان من طين».
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version