نویسنده: عبیدالله نیمروزی

خواب مولانا ندوی و پیغام حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم

جناب ای.کی.بروهی، یکی از وکلای برجستهٔ پاکستان که در دوران ژنرال ضیاءالحق نیز عهده‌دار منصب وزارت بود، از مدینهٔ منوره با ژنرال ضیاءالحق تماس گرفت و خبر داد که حضرت مولانا سید ابوالحسن ندوی در مسیر سفر به هندوستان، برای نیم‌روز در کراچی توقف خواهد داشت. او با تأکید گفت:‌ «مولانا حامل پیغام مهمی هستند؛ هرچه سریع‌تر خود را به کراچی برسانید.» ژنرال ضیاءالحق بلافاصله آمادگی خود را اعلام کرد.
ای. کی. بروهی در مدینهٔ منوره مولانا ندوی را در حالی دید که اضطراب و بی‌تابی تمام وجود ایشان را فرا گرفته بود. این پیرو پاک‌باز حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم، در سایهٔ گنبد خضراء حیران و نگران ایستاده بود. حالتی که دیدن آن، هر بیننده‌ای را به حیرت وا‌می‌داشت.
مولانا ندوی به‌ندرت راز اضطراب خویش را با کسی درمیان می‌گذاشت. شاید حضور ای. کی. بروهی در مدینه، صرفاً به‌خاطر شنیدن و رساندن این پیغام بود. مولانا ندوی در خواب، حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم را دیده بود که از او می‌پرسیدند: «برای حفاظت من چه برنامه‌ای در نظر گرفته‌ای؟»
مولانا با اضطراب از خواب برخاست، اما وقتی بار دیگر به خواب رفت، مجدداً همان رؤیا را دید و حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم همان سؤال را تکرار کردند: «شما برای حفاظت من چه برنامه‌ای دارید؟»
این رؤیای الهام‌بخش، مولانا ندوی را در اندیشه‌ای عمیق فرو برد. او به‌دنبال فهم مقصود حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم بود. روشن بود که این مسئله شبیه واقعهٔ نورالدین زنگی نیست، زمانی که دو یهودی قصد داشتند با نقب زدن به مرقد مطهر، جسارت کنند. این بار پیام، مفهومی عمیق‌تر داشت.
مولانا سرانجام تصمیم گرفت این پیغام را به ژنرال ضیاءالحق، فرماندهٔ بزرگ سپاه اسلام، برساند. پیام، هشداری دربارهٔ خطراتی بود که جهان اسلام، به‌ویژه سرزمین حرمین شریفین، با آن مواجه بود.

دیدار با ژنرال ضیاءالحق

در کراچی، پس از استقبال باشکوه، لحظه‌ای برای خلوت و گفت‌وگوی خصوصی فرا رسید. مولانا ندوی، خواب خویش را با بیانی شیوا و تأثیرگذار برای ژنرال بازگو کرد. سپس دست ژنرال را گرفته و فرمود: «پیغام سرور دو جهان صلى‌الله‌عليه‌وسلم را به شما رساندم. در روز قیامت، اگر دربارهٔ این مسئله از من پرسیده شود، خواهم گفت که این وظیفه را ادا کرده‌ام و گریبان شما را خواهم گرفت.»
این عالم ۷۳ ساله، با بدنی لرزان و چشمانی اشکبار، به گریه افتاد. ژنرال ضیاءالحق و ای. کی. بروهی نیز متأثر شدند و اشک ریختند؛ اما ژنرال، با عزمی راسخ، گریه را متوقف کرد و با لحنی قاطع گفت: «اگر بار دیگر توفیق زیارت حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم نصیب شما شد، با نهایت ادب عرض کنید که ارتش پاکستان تا آخرین نفر برای دفاع از مدینهٔ منوره و حرمین شریفین خواهد ایستاد.»
اکنون که این دو شخصیت بزرگوار به دیار باقی شتافته‌اند، پرسش این است که چه کسی باید حامل این پیام الهام‌بخش باشد؟ هر عالم و مسلمان بیداردلی باید این پیام را در قلب خود احساس کند و نسبت به اوضاع جهان اسلام بی‌تفاوت نباشد.
اضطرابی همچون اضطراب یار غار رسول صلى‌الله‌عليه‌وسلم، حضرت صدیق اکبر رضی‌الله‌عنه، باید وجود ما را فرا گیرد. مسلمانان و زمامداران امت اسلام، باید از سیرهٔ ژنرال ضیاءالحق شهید درس بگیرند و از مقدسات اسلام تا پای جان دفاع کنند.

دیدار با نجم‌الدین اربکان

یکی از کشورهایی که حضرت علامه ندوی بارها به آن سفر کرد، ترکیه بود. سرزمینی که یادآور شکوه امپراتوری عثمانی بود. او با پیام‌هایی سرشار از ایمان و امید به این کشور سفر می‌کرد.
در یکی از سفرهایش به استانبول، پروفسور نجم‌الدین اربکان، رهبر سیاسی ترکیه، برای دیدار با او به هتل محل اقامتش آمد. مولانا ندوی در این دیدار، دربارهٔ اهمیت استانبول و نحوهٔ فتح آن سخن گفت. او از نقش صحابی جلیل‌القدر، حضرت ابوایوب انصاری رضی‌الله‌عنه، در این فتح بزرگ یاد کرد و فداکاری‌های بی‌نظیر او را ستود.
این سخنان، با بیانی شیوا و سرشار از عاطفه، چنان تأثیری بر قلب‌ها گذاشت که اشک از دیدگان حضار جاری شد. اربکان، متأثر از این ملاقات، عهد کرد که از اسلام در ترکیه دفاع کند. او در پایان، دست مولانا ندوی را بوسید و با چشمانی اشکبار از او تشکر کرد.
شیخ عبدالقادر جیلانی چه زیبا سروده است:
چون چتر سنجری رخ بختم سیاه باد          در دل اگر بود هوس ملک سنجرم
زان گه که یافتم خبر از ملک نیمه‌شب      من ملک نیمروز به یک جو نمی‌خرم
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version