نویسنده: ابوعائشه

پیش درآمد

در بخش‌های قبلی به وضوح مشخص شد که نشنالیزم در کجا به وجود آمد، چه کسانی آن را ایجاد کردند و اهداف آنان چه بود. این امر مسلم است که هرگاه پدیده‌ای در یک گوشه‌ای از دنیا به وجود بیاید، به تدریج به جاهای دیگر نیز سرایت می‌کند. در این بخش از تحقیق، بررسی خواهیم کرد که نشنالیزم چگونه و توسط چه کسانی به کشورهای اسلامی سرایت کرد.

نشنالیزم چگونه به کشورهای اسلامی سرایت کرد؟

پدیدۀ نشنالیزم پس از آن که در کشورهای غربی به وجود آمد و رشد کرد، توسط مستعمران و ایادی‌شان به کشورهای اسلامی منتقل شد. این پدیده، به جای این که به مسلمانان نفعی برساند، اتحاد آنان را از بین برد. ریسمان محکمی که مسلمانان بدان چنگ زده بودند، از هم گسست و باعث ضعف و تجزیۀ خلافت بزرگ اسلامی گردید.
محقق قرن بیستم، علامه سید ابوالحسن ندوی رحمه‌الله می‌نویسد: «آن‌چه مایۀ تأسف و نگرانی است، این است که این درگیری‌های قومی به برخی از سرزمین‌های اسلامی که می‌بایست رهبری دعوت جهان اسلام را بر عهده بگیرند، پیام‌آور امنیت و آرامش باشند و در مقابل ملی‌گرایی و میهن‌پرستی موضع‌گیری کنند، رسوخ کرده و حکم‌فرما شده‌ است. این امر به سبب سست شدن و کم‌رنگ شدن مسائل دینی در این سرزمین‌ها بوده است.
نشنالیزم در اواخر قرن نوزدهم و تقریباً پس از پایان جنگ جهانی اول، به کشورهای اسلامی وارد شد. این اتفاق مصادف با زمانی بود که دولت عثمانی دچار ضعف شده و در حال فروپاشی بود. غربیان نشنالیزم را مانند زهری مهلک به پیکر نیمه‌جان این دولت وارد کردند و به فروپاشی آن کمک کردند. سپس این امپراتوری بزرگ به کشورهای کوچکی تقسیم شد که هر کدام به نوعی روحیۀ ناسیونالیستی را که از غرب گرفته بودند، به همراه داشتند.
ملاحظه می‌کنیم که ایده‌های ملی‌گرایی توسط غرب به کشورهای اسلامی سرایت کرد و در رشد آن، مبلغین مسیحی و مستشرقین انگلیسی و فرانسوی نقش مهمی ایفا کردند. این پدیده در کشورهای اسلامی در نتیجۀ دسائس استعمار غربی به وجود آمد و به نفع بیگانگان کار می‌کرد. ملی‌گرایی هدف مهمی برای از بین بردن اتحاد و انسجام جهان اسلام و سقوط خلافت عثمانی بود.
ظهور ملی‌گرایی در دنیای شرق، به‌ویژه در جهان اسلام، بدون ارتباط با تحولات اروپا و غرب نبوده است. رویکرد استعماری و توسعه‌طلبی اروپاییان که با حمله به سرزمین‌های تازه همراه بود و تمایل آن‌ها به تبلیغ مسیحیت از طریق میسیونرهای مذهبی، کشورهای غیرعربی را تضعیف کرده بود. رویکرد استعماری، تجاوزات نظامی، و بهره‌کشی اقتصادی کشورهای اروپایی از ملل دیگر طی چند قرن، منجر به عقب‌ماندگی اقتصادی و سیاسی کشورهای آسیایی، آفریقایی و حتی آمریکای لاتین شده بود.
گسترش ملی‌گرایی در دنیای اسلام، مرتبط با تضعیف و تجزیۀ [خلافت] امپراتوری عثمانی در ابتدای قرن بیستم و پس از جنگ جهانی اول بوده است.
ملی‌گرایی، مذهبی است که استعمار آن را به کشورهای اسلامی صادر کرده تا وحدت جهان اسلام را از بین ببرد. برخی از اندیشمندان غربی و مستشرقین، همواره زمینه‌های لازم برای گسترش این پدیده را فراهم نموده و راه را برای جنگ سیاسی و فرهنگی استعمار غربی در مناطق آسیا و آفریقا باز کردند. این‌گونه ملی‌گرایی از طریق فرهنگیان غربی به کشورهای اسلامی سرایت کرد و به وسیلۀ آنان رشد یافت. دلیل این اقدام این بود که استعمار غربی به‌خاطر وحدت اسلامی، از مصالح و منافع سیاسی و اقتصادی خود بیم داشت.
در اواخر قرن نوزدهم و با پایان یافتن جنگ جهانی اول، امپراتوری به شدت ضعیف‌شدۀ عثمانی، به دست متفقین افتاد و آن‌ها آرزوی دیرینۀ خود را که متلاشی کردن این «امت بزرگ» بود، عملی کردند. بدین‌سان، استعمارگران با تزریق اندیشۀ مخرب نشنالیزم، این امپراتوری بزرگ را تکه‌تکه کرده و چیزی از عظمت و شوکت آن باقی نگذاشتند.
شکی نیست که گسترش اندیشه‌های جدید ناسیونالیستی در کشورهای اسلامی، ریشه‌های غربی دارد. در واقع، شعار ملی‌گرایی از مهم‌ترین و کارآمدترین ابزارهای استعمارگران برای نفوذ در کشورهای اسلامی و نابودی اتحاد ملت‌های مسلمان بوده است.
استعمار انگلیس برای به‌دست آوردن منافع و مطامع خود در کشورهای جهان سوم، به ویژه جهان اسلام، اندیشۀ نشنالیزم را ترویج کرد. این حرکت زمانی در جهان اسلام ظهور و نمود سیاسی و تشکیلاتی پیدا کرد که استعمار انگلیس کمر همت به نابودی دولت عثمانی بست؛ برای این کار مزدوران بومی خود را در این کشورها به مدد گرفت و به آنان وعدۀ ریاست، حکومت، جاه و مقام داد. استعمار پیر انگلیس، در جنگ جهانی اول، سران اعراب و عمال خود را متحد کرد و با محوریت ایدئولوژی ملی‌گرایی آنان را بسیج نمود و بدین وسیله، حکومت عثمانی را متلاشی کرد. پس از این واقعۀ تلخ، جهان اسلام به کشورهای کوچک تقسیم شد.
تبعات و پیامدهای این تقسیم امروزه به وضوح نمایان است؛ زیرا وقتی یک کشور اسلامی مورد هجوم قرار می‌گیرد، هیچ یک از کشورهای اسلامی از بیم کشورهای غربی به خود جرأت نمی‌دهد تا در مقابل جنایت‌‌‌ها و زورگویی‌های طرف مقابل قیام نموده و کشور و ملت مظلوم را از چنگال ظالمان برهاند.
هنگامی‌که دشمنان اسلام در جنگ‌های صلیبی برای از بین بردن و نابودی جوامع اسلامی حرکت کردند، ناگهان با دیوار محکم و استوار اخوت اسلامی و وحدت دینی امت اسلامی روبه‌رو شدند. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که راهی برای گذشتن از این دیوار غیر از نابودی و تخریب آن وجود ندارد. در اینجا بود که فریادهای ملی‌گرایی و نژادپرستی را در سراسر جهان اسلام احیا کردند.
در ترکیه، نژادپرستی (طورانیت) را احیا کردند و ترک‌ها را وادار کردند تا خودشان را سید و سالار انسانیت و معجزه‌آفرینان تاریخ تصور کنند. عرب‌ها را وادار کردند که به فکر بازگرداندن مجد و عظمت ازدست‌رفتۀ‌شان از ترک‌ها باشند؛ زیرا عرب‌ها خودشان را اهل نبوت، اصل اسلام و سرزمین‌های‌شان را مهبط نور و مرکز هدایت می‌دانستند. البته در صحت این سخنان هیچ شک و تردیدی وجود ندارد؛ اما خطر واقعی در پس پردۀ این شعارها نهفته است.
محققان معتقدند که شکست خلافت عثمانی و متلاشی شدن آن، باعث از بین رفتن وحدت مسلمانان شد. عبدالسلام یاسین، نویسندۀ کتاب «الإسلام والقومیة العلمانیة»، می‌نویسد: «از بین رفتن وحدت اسلامی مرادف بود با شکست و از بین رفتن دولت عثمانی. این شکست یک شکست ممتد در زمانه‌ای نزدیک به دو قرن بود که آخرین فصل آن با حملۀ مصطفی کمال، پرچم‌دار ملحدان، رقم خورد.»
با بررسی و مطالعۀ کتاب‌های مرتبط با چگونگی پیدایش پدیدۀ نشنالیزم، چنین نمایان می‌گردد که کشورهای غربی، قوم‌گرایی و نشنالیزم را به‌عنوان ابزاری برای از بین بردن وحدت و یکپارچگی امت مسلمان و جهان اسلام به‌کار گرفته‌اند. گرچه آراء و نظریات نویسندگان و پژوهشگران در این مورد متفاوت و گوناگون است، اما با دقت می‌توان دریافت که پیامدها و نتایج آن یکی است: از هم پاشیدن خلافت عثمانی؛ متفرق ساختن مسلمانان؛ و برهم زدن وحدت و انسجام آنان.
با مقداری تفحص در برداشت‌های نویسندگان و محققان، درمی‌یابیم که وارد ساختن نشنالیزم به سه طریق بوده است. یک روش همان است که قبلاً بیان شد. در روش دوم، محققان زیادی قائل هستند که استعمار با برپایی کشوری به نام اسرائیل در قلب کشورهای اسلامی، به ملی‌گرایی و قوم‌گرایی دامن زد و باعث شد مسلمانان از هم جدا شوند. در ادامه، این نظریه را بیان می‌کنیم که «اسرائیل، در موقعیتی که جهان اسلام در ضعف، تفرقه و پراکندگی بود، در سال ۱۹۴۸ میلادی به‌صورت حکومتی مستقل شکل گرفت و مسئلۀ اسرائیل به‌صورت یک مسئلۀ نژادی درآمد؛ یعنی جنگ با اسرائیل و آزادی فلسطین اشغالی که به همۀ جهان اسلام تعلق داشت، تبدیل به جنگ بین اعراب و اسرائیل شد. به همین دلیل، نه تنها اعراب در این زمینه هیچ پیشرفتی نداشتند، بلکه روز به روز بر دامنۀ اشغال سرزمین‌های کشورهای اسلامی افزوده شد.
نویسندۀ کتاب «القومیة في میزان الإسلام»، عبدالله ناصح علوان، در کتاب خود به‌طور مفصل در مورد چگونگی پیدایش نشنالیزم در کشورهای اسلامی و از بین بردن خلافت اسلامی بحث نموده است که ما به‌طور خلاصه آن را بیان می‌کنیم: «نشانه‌های پیدایش ملی‌گرایی در جهان اسلام نشان می‌دهد که این پدیده با تجمع صهیونیست‌های یهودی و تلاش آنان برای گرفتن بیت‌المقدس و غصب فلسطین از مسلمانان شروع شد. در آن زمان، خلافت اسلامی با وجود ضعف و سستی‌هایی که از آن رنج می‌برد، اکثر کشورهای اسلامی را به‌طور بسیار منظم و با اخوت و برادری احاطه کرده بود. پس از آن، بسیاری از سران، بزرگان و سرمایه‌داران صهیونیستی در محفل ماسونی گردهم آمدند. شهر «سالونیک» مرکز رسمی این گروه بود، و در این شهر جماعت یهود دونمه رشد کرد. اولین تلاش‌های یهود برای سلب و گرفتن فلسطین با ورود یکی از ثروتمندان یهودی ماسونی به نام «قره‌صو» نزد سلطان عبدالحمید توسط همکارش «عارف بیک» آغاز شد. این مرد به سلطان وعده‌هایی داد؛ اما سلطان نپذیرفت و آن شخص با چهره‌ای متغیر از نزد سلطان بیرون رفت و…»
روش سوم نظریۀ کسانی است که معتقدند نشنالیزم در کشورهای اسلامی واکنشی بود نسبت به استعمار کشورهای غربی و توطئه‌های آنان برای از بین بردن کشورهای اسلامی. این گروه تلاش کردند تا با قلم و زبان خود داعیۀ قوم‌گرایی و ملی‌گرایی را در برابر کشورهای استعماری تقویت کرده و در برابر آنان اقدام کنند و بتوانند از این طریق کشورهای خود را آزاد سازند. اما به هر حال باید اذعان نمود که این پدیده، کاملاً غربی است و در اسلام هیچ جایگاهی ندارد؛ زیرا این پدیده باعث ایجاد تعصب قومی و مذهبی می‌شود که در اسلام مذموم است. ما این موضوع را در بخش «نشنالیزم از دیدگاه اسلام» بیان خواهیم نمود. ان‌شاءالله.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version