نویسنده: سید مصلح الدین

سفارت‌های اسلامی و روابط دیپلماتیک بین شرق و غرب:

دولت اموی به موفقیت‌های قابل توجهی در برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای همسایه دست یافت. یکی از معروف‌ترین وقایع دیپلماتیک بین اسلام و مسیحیت در دوران بنی‌امیه، پیمان صلحی بود که پس از شکست محاصره قسطنطنیه، در سال ۵۸ هجری مطابق با ۶۸۷ میلادی، بین امیر معاویه و امپراتور قسطنطین چهارم منعقد شد. در پی آن، هیئت‌هایی مکرراً از سوی دولت بیزانس به دمشق اعزام شدند تا درباره اهداف و آمادگی امیر معاویه برای تقویت روابط بین دو دولت مذاکره و بررسی کنند. در نتیجه، تبادلات دیپلماتیک کوچکی میان دو طرف صورت گرفت.
روابط سیاسی بین دولت بنی‌عباس و امپراتوری بیزانس گاه برقرار و گاهی متشنج می‌شد. جنگ‌ها، قراردادها، و حوادث سیاسی فراوانی بین آن‌ها رخ داد و در بسیاری از مواقع، تبادل سفارت‌ها و گفت‌وگوهای دیپلماتیک نیز بین آن‌ها انجام می‌شد. این معاهدات و روابط سیاسی مستمر بین یک دولت اسلامی بزرگ و همسایه مسیحی آن در شرق، امری طبیعی به شمار می‌رفت.
تبادلات دیپلماتیک و مذاکرات بین دو طرف بر اساس عرف و قوانین رایج آن دوران انجام می‌شد و معمولاً در پایتخت دولت قدرتمندتر صورت می‌گرفت.
این روابط تأثیر چشمگیری در جهت‌دهی سیاست اسلام به سمت مسیحیت و بالعکس داشت. در دوره‌هایی که شرق در اوج قدرت و عظمت بود، نفوذ این روابط از شرق به غرب می‌وزید، زیرا اغلب غرب بود که از اسلام قدرتمند درخواست صلح می‌کرد.
با ظهور دولت عباسی و استحکام پایه‌های آن و همزمان با تأسیس دولت اموی جدید در اندلس، بغداد و قرطبه به عنوان مراکز جاذبه سیاسی بین اسلام و مسیحیت در شرق و غرب عمل کردند. در همان زمان، قدرتمندترین کشور فرانسه در سوی دیگر اروپا ظهور کرد تا توجه ملت‌های غربی را از روم شرقی دور کرده و به خود جلب کند، که این خود عامل جدیدی برای جذب سیاسی بین شرق و غرب به شمار می‌رفت. در دوران خلیفه منصور، دومین خلیفه بنی‌عباس، مشاهده می‌کنیم که دولت فرانسه تلاش کرد تا روابط سیاسی با خلیفه مسلمانان در شرق برقرار کند، و به این ترتیب، تعادل جدیدی در جهان ایجاد کرد. «پیپن»، پادشاه فرانسه، نمایندگان خود را به بغداد نزد منصور فرستاد.
مورخان فرانسوی تاریخ اعزام سفارت را به سال ۷۶۵ میلادی مطابق با ۱۴۸ هجری ثبت کرده‌اند. بر اساس روایات، نمایندگان فرانسوی مدتی را در بغداد به سر بردند و سه سال بعد به فرانسه بازگشتند، در حالی که همراهی‌هایی از سوی خلیفه نیز در میان بودند. آن‌ها در کاخ مرسیلیا فرود آمدند.
پادشاه فرانسه از سفیران خلیفه استقبال گرمی به عمل آورد و از آن‌ها خواست تا زمستان را در شهر متز، که در آن زمان مرکز دربار فرانسه بود، بگذرانند. سپس دعوت کرد تا مدتی را در قصر سلس واقع در کنار رود نلوار به تفریح بپردازند. پس از این مدت، سفیران خلیفه با هدایایی از سوی پادشاه فرانسه، از طریق بندر مارسی به بغداد بازگشتند. این تبادلات و روابط سیاسی بین خلیفه عباسی و پادشاه فرانسه برای مدت‌ها ادامه یافت و در زمان هارون الرشید به اوج رسید، به طوری که به گفته‌ی منابع فرانسوی، تبادل سفارت‌ها و مکاتبات فراوانی میان دو طرف صورت گرفت.
طبق تواریخ فرانسوی، خلافت عباسی برای نزدیکی و برقراری ارتباط با فرانسه در انتهای غرب تلاش می‌کرد، که این ناشی از شرایط خاصی بود که در اندلس (اسپانیای اسلامی) رخ داده بود. عبدالرحمن، اولین خلیفه اموی اندلس، بر آن سرزمین مسلط شده و دولتی قدرتمند بنا نهاده بود. بنی‌عباس نیز با احتیاط و نگرانی تأسیس این دولت جدید اموی را زیر نظر داشتند. پادشاه فرانسه نیز انگیزه‌های مشابهی برای این همکاری با خلیفه شرق داشت، چرا که او نیز از گسترش نفوذ اسلام و تثبیت آن در جنوب سلسله جبال پیرنه نگران بود و خود را مکلف می‌دانست که برای حفاظت از کلیسا، گسترش اسلام را مهار کند و از پیشروی آن به جنوب فرانسه جلوگیری نماید.
مورخان فرانسوی بیان می‌کنند که این روابط دوستانه میان بغداد و فرانسه پس از مرگ هارون الرشید و شارلمانی همچنان ادامه یافت، و مأمون، فرزند هارون، سفیر دیگری را به سوی لوئی، فرزند شارلمانی و پادشاه فرانسه، فرستاد تا دوستی میان دو دولت را مستحکم‌تر سازد.
تاریخ نویسان فرانسوی اشاره می­کنند که هارون تأثیر فراوانی در جلوگیری از حملات راهزنان دریایی مسلمین بر سواحل فرانسه و ایتالیا داشت، و می­گویند پاپ «لیون سوم» بعد از درگذشت هارون به شمارلمانی نوشت که عدم رعایت احترام سواحل فرانسه توسط راهزنان دریائی مسلمین، به واسطه­ی مرگ هارون است که نفوذ خود را در آنان از دست داده است. در دورانی که دولت اموی اندلس و دولت روم شرقی هر دو به عنوان دشمنان و رقبای دولت عباسی شناخته می‌شدند، این دو قدرت تصمیم گرفتند تا با امضای پیمان صلح، روابط دوستانه‌ای را برقرار سازند. در نتیجه، تبادلات دیپلماتیک و مراسلات مهمی میان امرای بنی امیه و قیصرهای قسطنطنیه انجام گرفت.
در سال ۸۳۶ میلادی مطابق با ۲۲۵ هجری قمری، امپراطور ثیوفیلوس نمایندگانی را با هدایا به دربار عبدالرحمن بن حکم، فرمانروای اندلس، فرستاد. او در نامه‌ای از عبدالرحمن دعوت کرد تا با او پیمان اتحاد ببندد و او را تشویق نمود تا به دنبال بازپس‌گیری متصرفات نیاکانش در شرق (خلفای بنی‌امیه) باشد. ثیوفیلوس همچنین مأمون و برادرش معتصم را به دلیل تجاوز به اراضی روم شرقی نکوهش کرد و در نامه‌اش به آن‌ها با القابی تحقیرآمیز اشاره کرد. عبدالرحمن بن حکم نیز پاسخ قیصر را با ارسال هدایای ارزشمند توسط سفیرش یحیی غزال، یکی از بزرگان دولت و شاعران نامور، داد و به این ترتیب، دوستی و اتحاد میان دو طرف برقرار شد.
با این حال، روابط بین قیصر و فرمانروای اندلس تنها به مراسله و مجامله محدود شد، زیرا جانشینان عبدالرحمن اول (داخل) سیاست او را که بر حفظ جزیره اندلس و تقویت موقعیت دولت بنی‌امیه در آن متمرکز بود، دنبال کردند. این رویکرد تا زمانی که عبدالرحمن ناصر به قدرت رسید ادامه یافت، که او با توجه به موفقیت‌ها و حوادثی که در عصر خود رخ داد، لازم دید که در امور مغرب دخالت کند.
بازگشت به موضوع روابط دو دولت عباسی و بیزانسی، که در آن دوران نماد تعاملات بین اسلام و مسیحیت بود، در اواخر قرن هشتم میلادی، زنی باهوش و بااراده به نام ایرینی، همسر امپراطور لیون چهارم، بر تخت سلطنت روم شرقی تسلط داشت. او به جای پسرش قسطنطین که هنوز کودک بود، حکومت می‌کرد. وقتی قسطنطین بزرگ شد و خواستار قدرت شد، مادر با او مخالفت کرد، او را شکست داد و به زندان انداخت. مسلمانان از این ناآرامی‌ها بهره بردند و بارها در آسیای صغیر جنگیدند تا نزدیک به سواحل بسفر رسیدند.
هارون الرشید، که در آن زمان ولیعهد پدرش مهدی بود، شخصاً رهبری بیشتر این جنگ‌ها را بر عهده داشت. ایرینی در نهایت مجبور شد تقاضای صلح کند و فرستادگان خود را به سوی هارون، که با سپاهیان خود در نزدیکی بسفر اردو زده بود، فرستاد و هارون نیز درخواست او را پذیرفت.
میان طرفین پیمانی بسته شد که در آن «ایرینی» تعهد نمود جزیه سالیانه­ای به مبلغ هفتاد هزار دینار به دربار خلافت بپردازد. به همین مناسبت نیز هارون و ملکه رومی هدایا و ارمغان­های پادشاهی برای یکدیگر فرستادند. (۱۶۶ هـ ۷۸۳ م) هنگامی که هارون بعد از پدرش به خلافت رسید «ایرینی» خلع شده بود و «نیکفروس» رئیس خزانه­داری که عرب او را «یقور» می­نامد، کنترل قسطنطنیه را به­دست گرفته بود.
همین که وی بر تخت نشست خصومت خود را با دربار خلافت عباسی و معاهده­ای که با ملکه بسته بود اعلان داشت و از پرداخت جزیه سر باز زد. سپس سفرائی به نزد هارون اعزام داشت و طی نامه­ی شدید اللحنی از وی خواسته بود تعهدات سابق خود را با دربار بیزانس محترم شمارد. و در صورت امتناع آماده جنگ شود.
هارون از این نامه خشمگین شد و با سپاه انبوهی به جنگ آسیای صغیر رفت و اراضی آن را تا هر قلیه اشغال کرد (۸۰۶م.) نیقور ناگزیر شد طلب صلح کند، و هارون نیز سفیر دیگری برای انعقاد پیمان صلح اعزام داشت.
پیمان جدیدی بین الطرفین منعقد گردید که طی آن قیصر متعهد شد دژهای ویران شده­ی نظامی را ترمیم کند، و تعهد کرد جزیه سالیانه­ی به مبلغ سی هزار دینار بپردازد، سه قطعه طلا از نوع مخصوص از جانب خود و سه قطعه از طرف پسرش به عنوان کرنش در برابر خلیفه مسلمین، تقدیم مقام خلافت کند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version