نویسنده: ام عائشه

انحطاط و افول مرجئه

  1. دوران افول این فرقه بعد از چند قرن فعالیت و به‌دست‌آوردن پیروان بسیاری از سرزمین‌های مختلف اسلامی، با سقوط بنی امیه و ظهور دولت بنی عباس آغاز شد و سرانجام به فعالیت‌های خود پایان داد. ظهور حکومت بنی عباس به دو علت منجر به نابودی مرجئه شد:
  2. عباسیان، مرجئه را دوستان و تأیید کنند­گان بنی امیه می‌دانستند. مخالفت عباسیان با بنی امیه، به نوعی مخالفت با مرجئه نیز محسوب می‌شد که با از بین رفتن امویان، مرجئه نیز از اهمیت و اعتبار افتاد. این دلیل مورد تأیید برخی از مؤرخان، مانند: احمد امین و نعمان القاضی قرار گرفته است؛ آن‌ها نیز عامل انقراض مرجئه را مخالفت عباسیان با بنی امیه می‌دانند.
  3. با روی کار آمدن عباسیان، مذهب اهل حدیث به رسمیت شناخته شد و نقش فرقه‌های دیگر از جمله مرجئه کم‌رنگ شده و منقرض گردید؛ نقطۀ قابل ذکر این است که تفکرات ارجائی و عقاید آنان در فرقه‌های دیگر هضم گردید و هرگز به‌طور کلی نابود نشد.

جمع‌بندی و نتیجهگیری

فرقۀ مرجئه در میان درگیری‌های سیاسی، بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم و به واسطۀ داوری نکردن دربارۀ حضرت علی و حضرت معاویه رضی‌الله‌عنهما، پا به عرصۀ وجود گذاشت. این فرقه که به سبب وضعیت اجتماعی آن روزگار و در مقابل افراط‌گرایی بی‌اندازۀ خوارج به وجود آمده بود، طی مراحل بسط و گسترش خود با استقبال انبوه مسلمانان به ویژه نو مسلمانان و موالی، مواجه شد؛ سپس با توجیه نمودن اعمال حاکمان اسلامی و بازداشتن مردم از هرگونه دخالت و اقدام اصلاحی، به لاابالی‌گری و بی‌ارج شمردن اعمال و احکام اسلامی، کشیده شدند. حکام اموی نیز برای توجیه ستمکاری‌های خود از این اندیشه استفاده کرده و مشروعیت خود را بر اساس باور‌های این گروه بنا کردند.
درست است که تأثیرات منفی امویان تا حدی توانست دوام حکومت امویان را در بر داشته باشد ولیکن همین اندیشه نتایج متفاوت دیگری نیز به دنبال داشت که در خاصیت دو پهلوی این اندیشه در تعامل و تقابل آنان با امویان نهفته شده بود. قطعا حکام اموی در اشاعه و انتشار عقاید مرجیان را نیز یاری می‌کردند چون مرجئه تنها فرقه‌ای بودند که ایشان را مؤمن قلمداد می‌کردند و آن‌ها بیش از هر چیز به این صفت نیازمند بودند. به ویژه در شرایطی که خوارج بر کافر بودن و صحابۀ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم بر فاسق بودن امویان تأکید می‌ورزیدند و معتزله رأی می‌دادند که ایمان عبارت از عقیده و عمل به واجب‌ها و همۀ احکام آن است و هر کس به آن عمل نکند هر چند که به همۀ ارکان و اصول اسلام معتقد باشد، مستحق خلود در جهنم است. تنها فرقه‌ای که مهر تأیید بر اعمال بنی امیه می‌زد، فرقۀ مرجئه بود.
در اکثر کتاب‌های مربوط به ملل و نحل و آثار متکلمان و مؤرخان اسلامی، مرجئه بر اساس شواهد و قرائن تاریخی، فرقه‌ای بودند که خواه و ناخواه عقاید آن‌ها هم‌سو با سیاست‌های امویان و در راستای تأیید اعمال آنان معرفی شده­ است؛ لذا در این کتب، گاهی با تعابیر تندی از آنان یاد شده و خطر این گروه به مسلمانان گوش‌زد گردیده است. در تأیید این مطلب می‌توان این نکته را افزود که دوران طلایی و گسترش فرقۀ مرجئه در زمان حکومت امویان بود و با ضعف قدرت امویان، تاریخ شاهد افول این فرقه می‌باشد.
بسیاری از کج‌اندیشی‌ها، ترک تکلیف‌ها، ظلم و ستم‌ها و جنگ‌هایی که به اسم اسلام و در واقع برعلیه اسلام صورت گرفته است، ریشه در اندیشۀ ارجا و ارجائی دارد؛ این جریان فکری و فرقه‌ای را می‌توان از جمله موانع کار آمدی اسلام در راه رسیدن به سعادت و رستگاری جهانی شدن این دین دانست.
تا این‌جا مبحث مرجئۀ قدیم بیان گردید، در بخش بعدی که بخش پایانی خواهد بود (إن‌شاء‌الله)، می‌کوشیم باورها، آرا و افکار مرجئه را که در عصر حاضر بین جوامع نفوذ کرده است، بیان داریم.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version