نویسنده: بشیراحمد احمدی
تاریخ جدید اروپا در وجوه اصلی خود با عصر رنسانس یعنی عصر نوزایی و تولد مجدد،‌ آغاز می‌شود که قبل از این دوره، زندگی مردم اروپا در یک جامعه تاریک و ناسازگار به پیش می‌رفت که تاریخ گواه آن است؛ چون دوره‌ای که بنام قرون وسطی شهرت داشت روشفکران غربی این دوره را بنام تاریکی و جهالت اروپا لقب داده‌اند.
یکی از دلایل بوجود آمدن دولت ملت نقش دین مسیحیت بشکل افراطی در بخش‌های مختلف زندگی مردم به حمایت کلیسا بود که آنها خود را نماینده‌های خالق در زمین معرفی نموده و از آدرس دین و کلیسا بالای مردم از هیچ نوع ظلم و ستمی دریغ نمی‌کردند،‌ حتا به حدی که میان حکام و مردم تکت‌های جنت و دوزخ خرید و فروش می‌گردید و در جغرافیای اروپا جهل و تاریکی؛ غربت و بدبختی؛ رکود و ویرانی؛ حاکمیت می‌نمود.
در چنان یک وضعیتی اروپایان دوست داشتند فرزندان‌شان از غربت و گرسنگی نجات پیدا کند و همچنان از ظلم کلیسا و کاخ رهایی یابند؛ لذا آنها را به سرزمین مسلمانان فرستادند تا هم دانش اندوزند و از امکانات مسلمانان مستفید شوند و هم از شر حاکمان مستبد و خودکامه‌شان سالم بمانند. این جریان به حدی شهرت یافت که هر خانواده‌ای اروپایی که فرزندی را در دانشگاه‌های اسلامی در خاورمیانه و یا شمال آفریقا داشتند، بر دیگران مباهات می‌نمودند.
این نسل تحصیل کرده اروپا وقتی به سرزمین‌شان برگشتند؛ به دیگران از کمالات علمي، ظرفیت‌هاي بلند اخلاقی، آزادی ابراز اندیشه، وفور نعمت‌ها، پیشرفت اقتصادی و عدالت حکایت‌ها نموده، خواب را از چشمان جوانان ربودند؛ فارغان اروپایی از دانشگاه‌های جهان اسلام، آن فضائل و خوبی‌ها را برای کشورهای عقب افتاده و حاکمان فرومایه‌شان آرزو می‌نمودند و همیشه خواب آنرا در سرزمین خود می‌دیدند.
این چنین بود که جرقه آغازین رنسانس (نوزایی) اروپا روشن شد و انقلاب بزرگ فرانسه بوقوع پیوست، برای پیشبرد امور و بیرون رفت از بحران موجود در جامعه اروپا، مفکرین‌شان به یکبارگی به عقل‌گرایی روی آورده، خواستند تا با ایجاد مفکوره دولت-ملت، سقف سیاه حاکم را از اروپا دور سازند.
مفکوره‎ی دولت-ملت بعد از جنگ‌های مذهبی در کنفرانس ویستفالیا در سال 1648م شهر ویانا کشور اطریش، میان کشورهای اروپایی بوجود آمد، بعد از این نشست توافق همه ملت‌های اروپا بر این شد که با ایجاد نهادها می‌توان به مشکلات که در جامعه موجود است نقطه پایان گذاشت، این بود که دولت-ملت شکل گرفت و همه معتقد به این شدند که بدون موجودیت نهادها نمی‌توان خود را از قید ظلم وستم کلسیا و مذهبیون رهایی داد.
دولت-ملت منحیث یک منبع برای بقا و دوام خود در میان جوامع از خود شاخص‌های دارد که باید آنها را شناخت، صفاتی که در ذیل بیان می‌کنیم باعث تداوم و بقای این مفکوره در سطح کشورها گردیده است.
شاخص اول: ارگانیک (طبیعی) بودن است که باید بشکل طبیعی در یک منطقه با شرایط زندگی آن مردم شکل گیرد، همگام با سایر ارزش‎های جامعه سیر طبیعی را داشته باشد، که همه با گذشت زمان تابع این پدیده شده همه‌ی افراد باید آنرا را منحیث راه حل مشکلات زندگی‌شان بپذیرند، چون خود شاهد رشد و بوجود آمدن آن بودند. حالانکه با گذشت زمان حاملین اصلی این پدیده در بعضی از سرزمین‌ها به زور تفنگ و اسلحه بشکل انقلابی بالای مردم تطبیق نموده و ارزش‌های غلط‌شان را به زور نهادینه می‌سازند.
شاخص دوم: میتافزیک بودن این پدیده است، چون هر دولت برای دفاع از خود باید یک افسانه داشته باشد افسانه‌ی که باید دغدغه ذهنی مردم را تشکیل داده و آماده مبارزه و قربانی برای آن مفکوره باشند، مانند استقلال، حقوق بشر، عدالت و‌ تساوی بین زن و مرد، در غیر آن افرادی که وابسته به آن هستند در میدان عملی به آن احساس پیدا نمی‌کنند و مجریان مفکوره را به دروغ گویی و چرندیات متهم می‌سازند.
شاخص سوم: حریم یا غیرت؛ دولت-ملت که باید برای دوام و بقا در میان افراد باید یک دغدغه ذهنی در رابطه دولت حاکم باشد یعنی مرزهای مشترک و یا حریم برای یک سرزمین تعریف شود که مردم برای دفاع از حریم خود برنامه داشته همه وقت مصروف آن باشند. داشتن مرز، جغرافیا، ارتش، قانون در این مفکوره غیرت تعریف شده است که به این طریق بتوانند از نیرو و احساسات مردم شان استفاده نمایند.
شاخص چهارم: سیستم بیوکراسی این‌که جامعه را از حالت طبعی‌اش کشیده بسوی غریزوی شدن می‌کشاند که این حالت فعلاٌ در همه جوامع موجود است، از تغذیه نا سالم سوپرمارکیت شروع تا رشد جامعه نامتوازن در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی.
شاخص پنجم: سیستم بروکراسی برای حفظ و دوام خود نهادهای را به منظور حفظ، رشد و ترویج فرهنگ و ثقافت خویش ایجاد می‌نمایند که باید ثقافت خود را در بین جوامع حمل و زنده نگه ‌دارند که امروزه ما شاهد آن هستیم که در جوامع رسانه‌ها برای پخش و نشر ارزش‌ها و فرهنگی غربی برنامه‌های را پی‌درپی به دست نشر سپرده، افکار نسل جوان را جهتِ غربی داده گمراه می‌سازند.
امروزه دنیای پهناور در گوشه‌های از جغرافیای خویش از دست فرزندان نا خلف خویش ( دولت-ملت) دچار تاریکی وحشتناک گردیده است که سال‌هاست این تیرگی طول می‌کشد؛ ولی روز به روز دیده می‌شود اکثریت بشریت که در جوامع خویش زندگی خود را بسر می‌برند؛ با تحمل و قربانی‌های فراوان تابع و اسیر این هیولای خونخوار گشته، روزنه‌ی بیرون رفت از اعماق تنگ و تاریک این هیولا را نمی‌جویند، این‌گونه تاریکی و ضلالت به حدی به درازا می‌کشد که ملت‌ها به ستوه آمده روی صفحات سفید تاریخ را با خود سیاه می‌بینند.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version