نویسنده: ابوجریر
    اما اگر به تاریخ روسیه بنگریم، دیده می‌شود که این کشور قبل از جنگ جهانی اول و در جریان آن با سرعت سرسام‌آوری ترقی و پیشرفت نمود و به گفتۀ تاریخ‌نویسان، کشوری که قبلاً با اقتصاد روستایی گزران می‌کرد، هم‌اکنون دارای نیروی صنعتی حیرت‌آوری شده بود؛ چناچه در سال 1945 تولیدات صنایع سنگین شوروی دوازده برابر روسیۀ پیش از جنگ بود و صنعت موترسازی و ماشین‌سازی آن تا 50 برابر سال 1913 ترقی نمود و در سال 1945 تولیدات نفت شوروی 350 درصد و تولیدات ذغال سنگ آن به 50 درصد افزایش یافت.
    ولی باز هم می‌توان گفت که این رشد ظرفیت‌های شوروی در مقایسه با آلمان و مستعمراتش خیلی ناچیز و اندک بود؛ ولی با وجود آن نیز می‌توان گفت که این جنگ باعث گردید، تا در شوروی یک تحول علمی و تکنالوژیکی رخ دهد؛ چنانچه پژوهش‌گران، طراحان و مخترعان در مورد حل مسایل جدید تخنیکی و علمی وابسته به دفاع ملی خویش، کوشش‌های بی‌نظیری نمودند؛ بناءً می‌توان ادعا نمود که اساس ترقی و پیشرفت‌های علمی و تکنالوژیکی در روسیه را همین مرحله تشکیل می‌دهد؛ چنانچه درین وقت ماشین‌آلات حربی و تخنیکی از قبیل: انواع تانک‌های جدید، جنگنده‌های هوایی کاملاً جدید و پیشرفته مانند: جت‌های شکاری، جت‌های ضدتانک، جت‌های عمود پرواز که تا آن زمان کاملاً جدید و مبتکرانه بود و علاوه اختراع راکت اندازهایی که توسط موترهای قوی حمل می‌گردید، نیز از جملۀ ابتکارات شوروی به‌شمار می‌آیند که تا آن موقع این نوع اسلحه در سطح جهان کاملاً جدید بود.
    بالآخره شوروی از جملۀ برندگان جنگ جهانی دوم و وارث بیش‌ترین سهم آمریکا در غنایم این جنگ شد و بعد ازاین واقعه، شوروی در سطح جهان درصدد طمع بیشتری بر آمد و ایدیولوژی خود را در اکثر نقاط جهان نشر نمود که تعداد زیادی از کشورهای آسیایی و اروپای شرقی نیز از ایدیولوژی آن متأثر شدند و شوروی آن‌قدر نیرومند و قوی گشت که رهبری بلاک شرق را در دست گرفته و دشمنی خویش را علیه بلاک غرب (ایدیولوژی کاپیتالیزم) که ایالات متحدۀ آمریکا در رأس آن قرار داشت، اعلام نمود و روی مقام دولت اول با آمریکا آن‌قدر مبارزه نمود که حتی عنقریب وضع آمریکا را از مقام دولت اول متزلزل سازد؛ اما این موضوع در تاریخ ایالات متحدۀ آمریکا به وضاحت دیده می‌شود که این کشور چگونه توانست که مقام دولت اول را در سطح جهان از آن خود نماید.
    درگیری آمریکا در اروپا در سال 1914 با جرمنی و آستریا-هنگری که در مقابل بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و شوروی می‌جنگیدند، بالای وضعیت سیاسی این کشور تأثیراتی وارد نمود؛ چنانچه در درگیری میان نیروهای دریایی جرمنی و بریتانیا که آمریکا نیز در آن دخیل بود، در اثر حملات کشندۀ نیروی آلمانی در سال 1915 در حدود 130 عسکر آمریکایی با یک تحت البحری غرق شدند، درین هنگام «ویلسن» تقاضای آتش بس را نمود که در نتیجه چند روزی جنگ متوقف گردید؛ ولی در سال 1917 آمریکا رسماً وارد جنگ شده و در مقابل آلمان و متحدین وی اعلان جنگ نمود.
    ورود 1.750.000 عساکر آمریکائی مجهز با مهمات جنگی در شکست آلمان و متحدین وی نقش عمده‌ا‌ی را بازی نمود و در سال 1920 آمریکا از سعادتی که در سطح جهان به‌دست آورده بود، لذت می‌برد و این واقعه در زندگی مردم آمریکا نیز تأثیر گذاشته بود؛ چنانچه مردم آمریکا برای اولین بار توانستند که موترهای شخصی، رادیوها و یخچال‌ها خریداری نموده و آغاز به رفتن به سینماها را نمودند و مدافعین حقوق زنان بعد از چندین سال زحمت توانستند که در همین سال زنان آمریکا را صاحب حق رأی‌دهی سازند؛ ولی آمریکا در سال 1929م با یک بحران اقتصادی شدیدی روبه‌رو گردید که بالآخره در تحت رهبری «فرانکلن» وضعیت اقتصادی و اجتماعی آمریکا رو به بهبود نهاد و درین هنگام مردم آمریکا به هیچ وجه راضی به شمولیت کشورشان در جنگ جهانی دوم نبودند.
    در جریان جنگ دوم جهانی آمریکا کوشش می‌کرد تا بی‌طرفی خود را حفظ نماید و با وجود مفکورۀ قوی انزواگرائی (Isolationism) کانگرس آمریکا تقویه، تجهیز و جذب نیروهای بیشتر را در اردوی خود، حمایه نمودند.
    چون جاپان تهدید نموده بود که منابع خامی را که توسط شرکت‌های غربی مورد استفاده قرار می‌گرفت، غصب خواهد نمود؛ بناءً تمام مردم منتظر بودند که در اروپا چه واقع خواهد شد؟
    ولی آمریکا در جواب، جاپان را از استفادۀ مواد نفتی که از هر چیز برای جاپان مهم‌تر بود، منع نموده و در عوض خواستار خروج قوای جاپان از مستعمرات خویش شد که این تقاضای آمریکا از طرف جاپان رد شده و جاپان علاوتاً در 7 دسمبر سال 1941 بالای مناطق تحت نفوذ آمریکا در بحرالکاهل از قبیل Pearl Harbor و هاوایی حمله نمود، اینجا بود که آمریکا علیه جاپان، آلمان و ایتالیا اعلان جنگ نمود که در نتیجه تمام متحدین جاپان نیز علیه آمریکا آغاز به مبارزه نمودند که بدین ترتیب بالآخره پای آمریکای تازه‌نفس و پر انرژی به جنگ دوم جهانی نیز کشانیده شد.
    آمریکا درین وقت از نیروی خوب جنگی و اقتصادی برخوردار بود؛ چنانچه وی دارای 300هزار طیاره‌های جنگی، 5هزار کشتی‌های غول‌پیکر، 60هزار جنگنده‌های زمینی، 86هزار تانک‌های قوی و دیگر وسایل جنگی بود و آمریکا توانسته بود تا این همه وسایل را توسط زنان در مدت کمتر از چهار سال تولید و آمادۀ استفاده نماید.
    قبل از ورود آمریکا در جنگ، حالت بریتانیا، فرانسه و روسیه خیلی وخیم بود؛ ولی با ورود آمریکا به جنگ، قوای متفقین دوباره منظم شده و توانستند که از سقوط مسکو جلوگیری نمایند و بعد از چندی آمریکا که در رهبری قوای متفقین قرار داشت، توانست که نیروی‌های نازی را در تمام مناطق اروپا شکست داده و روم، پاریس، مسکو و برلین را آزاد سازد و جاپان که تسلیم نمی‌شد، با پرتاب دو بمب اتم توسط هنری ترومن بالای هیروشیما و ناگاساکی، تسلیمی خود را اعلام نمود، بدین ترتیب، آمریکا توانست جنگ جهانی دوم را در جهان خاتمه بخشیده و در سطح جهانی یک تصویر زیبایی از خود در اذهان برجا بگذارد.
    بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا در سطح جهانی حایز مقام و منزلت خاصی شد، خصوصآ از طریق نفوذ خود توسط تشکیل سازمان ملل متحد و سازمان ناتو. و درین هنگام بزرگ‌ترین چالشی که در مقابل آمریکا واقع بود، جنگ سرد با شوروی بود که این دو کشور از نگاه ایدیولوژی با هم در تضاد قرار داشتند، و در عین حال هر دو کشور خواهان جلوس بر مسند دولت اول جهان بودند. بناءً برای رسیدن به این هدف هر دو جانب دست به یک سلسله اقدامات زدند. چنانچه آمریکا علاوه از طریق سازمان ملل متحد و سازمان ناتو، برقراری و حمایه از دیموکراسی و تجارت آزاد را اعلان نمود که این بهانه وی را حق مداخله در امور داخلی ممالک مختلف، خصوصاً در اروپای غربی را می‌داد، ولی از طرف دیگر شوروی جهت استقرار رژیم و ایدیولوژی کمونیزم در اروپای مرکزی و اروپای شرقی، حتی از نیروی نظامی خویش نیز استفاده می‌نمود.
    در جریان این جنگ سرد، هر دو ابر قدرت می‌کوشیدند تا در سطح جهان از یک طرف منافع خود را افزایش داده و از طرف دیگر منافع حریف را ضربه بزند؛ ولی آمریکا در سال 1950 در داخل کشور خود، به این سعادت دست یافت که اکثریت مردم آمریکا از نقشی که کشورشان فعلاً در سطح جهان بر عهده داشت راضی و مطمئن بوده و جهت تأمین دیموکراسی، آمادۀ مبارزۀ مشترک علیه کمونیزم گردیدند و دولت آمریکا ازاین حمایت توانست که به نفع خود استفاده نماید که در نتیجه می‌توان از بروز «جنگ کوریا» و جنگ ویتنام نام برد؛ ولی بعد از سال 1960 چون شوروی از نگاه ایدیولوژیکی در مقابل آمریکا مغلوب گشت؛ بناءً آمریکا به صورت کشور اول و یکه‌تاز در سطح جهان عرض‌اندام نموده و به پیشروی و نفوذ خود در استعمار ممالک مختلفه به خصوص ممالک آسیای میانه که از نگاه اقتصادی مساعدترین مناطق بودند، ادامه داد.
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version