نویسنده: زید 

سؤالات فیروز دیلمی رضی‌الله‌عنه  از نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم

بعد از ذکر مشرف شدن سیدنا فیروز رضی‌الله‌عنه به اسلام، می‎‌پردازیم به اینکه او نسبت به دین اسلام چقدر حریض بود و حتی لحظه‌ای هم نمی‌توانست از اسلام و رهنمودهای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم تخطی کند. او همواره سوالاتی را به دربار رسول معظم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم مطرح می‌کرد و عطش علمی خویش را اینگونه برطرف می‌ساخت.
این شور و شوق علمی و ایمانی به لطف هم‌صحبتی و هم‌نشینی با نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود. این حالت به مجرد مشرف شدن او به اسلام، حاصل شد.
در ذیل، سوالاتی که سیدنا فیروز دیلمی رضی‌الله‌عنه در محضر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم مطرح نموده بود را ذکر می‌کنیم، ان‌شاءالله؛ که خالی از فایده نخواهد بود.
امام ابن اثیر شیبانی رحمه‌الله‌ با سند خویش، از ابووهب جیشانی روایت می‌کند که وی از عبدالله پسر فیروز شنیده است که وی از پدر بزرگوار خویش نقل می‌کند که فرمود: «أتيت النبي فقلت يا رسول‌الله! إني أسلمت وتحتي أختان فقال النبي: اختر أيتهما شئت»؛ ترجمه: به نزد نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم آمدم و عرض کردم: «ای رسول خدا! من اسلام آورده‌ام درحالی‌که دو خواهر هم‌زمان در نکاح من هستند [در حالی‌که اسلام هم‌زمان نکاح دو خواهر را برای یک مرد حرام می‌داند؛ مسئلۀ این دو زن چه می‌شود، آیا هر دو را طلاق دهم و یا هر دو را نگه دارم؟] نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «از بین دو خواهر هر یکی را که می‌خواستی نگهدار و دیگری را رها کن.»
از این پرسش و پاسخ چنین برمی‌آید که ایشان می‌دانست که هم‌زمان ازدواج دو خواهر با یک شوهر درست نمی‌باشد، بنابراین، بعد از سوال و جواب و آگاهی کامل از این مسئله، یکی از آن‌ها را نگه داشت و دیگری را رها نمود.
امام مرثد ابن عبدالله یزنی رحمه‌الله از حضرت سیدنا فیروز دیلمی رضی‌الله‌عنه  نقل می‌کند که ایشان فرمود: «قلت يا رسول الله! إنا بأرض باردة وإنا نستعين بشراب من القمح. فقال: أيسكر؟ قلت: نعم. قال: فلا تشربوه. ثم أعاد فقال: أيسكر؟ قلت: نعم. فقال: لا تشربوه. قلت: إنهم لا يصبرون عنه. قال: فإن لم يصبروا عنه فاقتلهم»؛ ترجمه: (گفتم: ای رسول خدا! ما در سرزمین سرد و خنکی زندگی می‌کنیم و [جهت حصول گرمی و تحمل سردی] از شراب گندم کمک می‌گیریم. [پس آیا با وجود این عذر، برای ما نوشیدن شراب گندم جواز دارد؟] آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «نشه می‌کند؟» گفتم: «بله.» فرمودند: «پس آن را ننوشید.» من گفتم: «مردم از شراب نوشی باز نمی‌آیند.» آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «اگر از نوشیدن آن باز نیامدند با آن‌ها قتال نما و آن‌ها را بکش.»)
امام يحيى بن أبوعمرو شيبانی رحمه‌الله‌ از پسر او عبدالله الدیلمی روایت می‌کند که پدرش فرمود: «قدمت على رسول الله ‌صلى‌الله‌عليه‌وسلم، فقلت: يا رسول الله! إنا أصحاب كروم وأعناب و قد نزل تحريم الخمر، فماذا نصنع بها؟ فقال: تتخذونها زبيباً. قال: فنصنع بالزبيب ماذا يا رسول الله؟ قال تنقعونه على غدائكم وتشربونه على عشائكم وتنقعونه على عشائكم فتشربونه على غدائكم. قال: قلت: يا رسول الله! أفلا نتركه حتى يشتد؟ قال: فلا تجعلوه في الدنان واجعلوه في الشنان وإنه إن تأخر عن عصره صار خلا. قال: قلت: يا رسول الله! نحن ممن قد علمت ونحن بين ظهراني من قد علمت فمن ولينا؟ قال: الله ورسوله. قال: قلت: حسبنا يا رسول الله»؛ ترجمه: من به خدمت آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم حاضر شدم و عرض کردم: «ای رسول خدا! ما صاحبان باغ‌های انگور هستیم، [مردم ما به نوشیدن شراب انگور عادت کرده‌اند] درحالی‌که حرمت شراب نیز نازل شده است، پس ما با آن‌ [انگورهای فراوان] چه کنیم؟» آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «آن‌ها را کشمش بسازید.» من گفتم: «ای رسول خدا! بعد از اینکه آن‌ها را کشمش ساختیم، با آن چه کنیم؟» آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «در صبح‌گاهان آن‌ها را با آب تر نمایید و در شام‌گاهان آب آن را [که نبیذالعنب می‌گویند] بنوشید، سپس [کشمش‌های باقی‌مانده را نیز] در شام‌گاهان در آب بگذارید و در صبح‌گاهان آب آن را بنوشید.»
سپس گفتم: «ای رسول خدا! [وقتی کشمش را در آب گذاشتیم] آیا تا دیروقت نگذاریم که آن آب خوب غلیظ شود و سپس بنوشیم؟» آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «در این‌صورت شما آن کشمش‌ها را در ظرف «دنان» نگذارید بلکه در ظرف «شنان» بگذارید؛ زیرا اگر وقت فشرده‌شدن آن کشمش در آب تأخیر شود و آن کشمش کماکان در آب باقی مانده باشد، سرکه درست می‌شود.»
بعد از آن گفتم: «ای رسول خدا! تو می‌دانی که من از چه قومی هستم و این را نیز می‌دانی که با چه نوع مردمی زندگی می‌کنم، پس چه کسی ما را یاری می‌دهد؟»
آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «الله و رسولش شما را یاری می‌دهد.» من گفتم: «همین برای ما کافی است ای رسول خدا.»
امام بیهقی رحمه‌الله نیز در کتاب خویش از حضرت عبدالله ابن عباس رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که ایشان فرمود: «لما قتل الأسود العنسي، كذاب صنعاء، فيروز الديلمي، وقدم قادمهم على رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم قد أسلموا، قالوا: يا رسول الله! من نحن؟ قال: أنتم إلينا أهل البيت ومنا»؛ (هنگامی‌که اسود عنسی، دروغ‌گوی صنعا [اولین مدعی نبوت] توسط فیروز دیلمی کشته شد، افرادشان نزد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آمده و اسلام آوردند، آن‌ها گفتند: ای رسول خدا! ما چه کسانی هستیم؟ [چه مقام و منزلتی نزد شما داریم] آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «شما به منزلۀ اهل بیت ما هستید و از ما می‌باشید.»)
این بود نمونه‌ای از سوالاتی‌که حضرت فیروز رضی‌الله‌عنه در حضور مبارک رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم مطرح کرده بود. البته سوالات دیگری نیز مطرح نموده‌اند که این مقاله گنجایش آن را ندارد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version