نویسنده: شکران احمدی

فتنه خوارج

هنگامی‌كه حضرت على (رضی‌الله‌عنه)، در 13 ماه صفر سال 37 هجرى تصمیم گرفت میدان صفین را به قصد كوفه ترك نماید، تعدادى از مردمان نزد وى آمده به او پیشنهاد كردند كه: از تصمیم بازگشت به كوفه منصرف شده بر اهل شام مجددا حمله كنید. حضرت على كرم‏‌اللّه‏‌وجهه فرمود: من بعد از این‌كه قطعنامه صلح و داورى امضا كرده‌‏ام چگونه مى‌‏توانم عهد خود را بشكنم، لذا تا ماه رمضان  منتظر باشید بعد از اینكه صلح شد فكر جنگ را اصلاً به دل خود راه ندهید. این گروه از محضر حضرت امیرالمؤمنین برخاسته رفتند، ولى به همفكران خود گفتند كه باید راه جداگانه‌‏اى اختیار نماییم، هنگامیكه حضرت على كرّم‏‌‌اللّه‏‌وجهه به سوى كوفه حركت كرد، در طول راه بحث و جدال بر پا بود، یكى مى‌‏گفت: انتخاب حكمین كار خوبى بود. دیگرى مى‏‌گفت: كار بسیار بدى بود. یكى مى‏‌گفت: این كار از نظر شرع جایز است، چون خداوند متعال درباره اختلاف زوجین دستور حكم گرفتن داده است. دیگرى پاسخ مى‏‌داد: قیاس كردن این مسئله با زوجین كاملاً اشتباه است، ما باید با نیروى شمشیر این جریان را فیصله مى‌‏دادیم. برخى مى‌‏گفتند: حكمین باید عادل باشند. اگر عادل نباشند ما حاضر نیستیم داورى و حكم آنها را بپذیریم. عدّه‏اى مى‌‏گفتند: این اقدام حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه جایز نبود كه اشتر را از میدان جنگ بازگردانید و دستور توقف جنگ را صادر كرد. عدّه‏‌اى دیگر مى‏‌گفتند: ما به دست على بیعت كرده‌‏ایم، باید هر دستور او را قبول نماییم.
گروه دیگر مى‏‌گفت: ما نباید هر دستور اورا قبول كنیم، زیرا ما خودمان داراى عقل و فهم هستیم، كتاب اللّه‏ و سنت رسول‏‌اللّه‏ براى ما كافى هستند ما در مقابل هیچ كسى تسلیم نمى‏‌شویم. برخى گفتند: ما در هر حال همراه حضرت على هستیم و اطاعت او را لازم و عین حكم شریعت تصور مى‏‌كنیم و سرپیچى از فرمان او را كفر مى‌‏دانیم. بالاخره این‌گونه گفتگوها رد و بدل مى‌‏شد، تقریباً در هر منزل نوبت به ناسزاگویى و جنگ مى‌‏رسید. حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه براى اصلاح این وضعیت پیش آمده خیلى تلاش مى‏‌كرد، امّا افرادی بودند كه بر شعله‏‌هاى آتش نفت مى‏‌ریختند و آن را بر مى‌‏افروختند. به همین دلیل تلاش‏هاى سیدنا حضرت على كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه مثمر ثمر نمى‏‌شد. این لشكر كه قبلاً از كوفه تا صفین كاملاً هماهنگ و هم‌فكر به‌نظر مى‏‌آمد، اینك در بازگشت از صفین تا كوفه دچار اختلاف و تفرقه عجیبى شده بود، طوفان اختلاف و تضاد، حالت لشكر را كاملاً در هم ریخته بود.
حدود بیست گروه پیدا شده بودند كه هر كدام اعتقادات و گرایش‌هاى متفاوتى داشتند، بر یكدیگر ایراد مى‏‌گرفتند، بد و بیراه مى‌‏گفتند، در استفاده از شمشیر و  خنجر نیز دریغ نمى‏‌كردند. در میان این گروه‌هاى مختلف دو گروه با توجّه  به تعداد و احساسات مخصوص خود قابل توجّه بودند. نخست گروهى كه حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه را متهم مى‌‏كردند و اطاعت از وی را مطلقاً لازم قرار نمى‏‌دادند.
گروه دوّم كسانى بودند كه حضرت امیرالمومنین على بن ابى‏‌طالب كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه را معصوم از خطا و واجب الاطاعت قرار مى‏‌دادند بلكه برخى از آنان آماده بودند او را بر پیامبران‌ نیز مقدّم بشمارند.
گروه نخست به نام خوارج و گروه دوّم به نام شیعیان على شهرت یافتند. نكته جالب توجّه این‌كه پیشوایان گروه خوارج كسانى بودند كه حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه را مجبور كرده بودند كه اشتر را از میدان جنگ فرا خواند و به جنگ خاتمه دهد و تهدید كرده بودند كه اگر على چنین نكند با او مثل عثمان رفتار خواهند كرد، اینجا بود كه حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه مرتباً آنها را یادآورى مى‌‏كرد: شما بودید كه برخلاف میل من به متوقف ساختن جنگ اصرار ورزیدید، و پیشنهاد صلح را مطرح كردید. اكنون چگونه مرا متهم مى‌‏كنید و از صلح دورى مى‏‌گزینید؟ امّا هیچ‌كدام از خوارج به این سخنان حضرت امیرالمومنین توجّهى نمى‌‏كرد. سرانجام مرحله به اینجا رسید كه در نزدیك كوفه دوازده هزار نفر از لشكر حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه جدا شده به سوى نقطه حروراء راه افتادند.
این‏ها گروه خوارج بودند كه به حروراء رفته اقامت گزیدند و عبداللّه‏ بن اكواء را پیش نماز و شَبَث بن ربعى را سپه سالار خود تعیین كردند. ناگفته نماند شبث بن ربعى همان شخصى است كه حضرت على كرّم‌اللّه‌‏وجهه دوبار او را به عنوان عضو هیأت نمایندگى از طرف خود نزد حضرت امیر معاویه رضى‌‏الله‌‏عنه فرستاده بود. و او در هر دو مرتبه با حضرت معاویة به خشونت سخن گفته و باعث ناكامى و شكست مذاكرات صلح شده بود. این گروه در حروراء اقامت گزیده پس از  ساماندهى خویش بیانیه ذیل را انتشار دادند:
«بیعت فقط از آن اللّه‏ است، امر به معروف و نهى از منكر طبق كتاب اللّه‏ و سنت رسول‏‌اللّه‏ بر ما فرض است. هیچ كسى امیر و خلیفه نیست، بعد از حصول فتح همه امور به مشورت مسلمانان و بر اساس كثرت رأى انجام خواهد گرفت. امیر معاویه و على هر دو به‌‏طور مساوى خطاكار هستند».
حضرت على كرّم‌اللّه‏‌وجهه پس از اطلاع یافتن از تحركات خوارج با نهایت خونسردى و بردبارى عمل كرد. ایشان بعد از ورود به كوفه نخست به خانواده‌‏هاى كسانى كه در صفین كشته شده بودند، تسلیت گفت و به آنها اطمینان داد كه كلیه كسانى كه در میدان صفین كشته شده‏‌اند شهیداند. سپس حضرت عبداللّه‏ بن عباس را نزد خوارج فرستاد تا با آنها صحبت كرده اصلاح‏شان كند، حضرت عبداللّه‏ بن عباس به لشكرگاه خوارج رفت. آنها از قبل براى بحث و مناظره خود را آماده كرده بودند.
عبداللّه‏ بن عباس با آنها وارد بحث و گفتگو شد؛ خوارج سخنان عبداللّه‏ بن عباس رضى‌اللّه‌‏عنه را ردّ كردند، هنوز بحث و مناظره به پایان نرسیده بود كه حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه شخصاً به لشكرگاه خوارج تشریف برد، نخست به خیمه یزید بن قیس رفت چرا كه او یكى از مؤثرترین افراد این گروه بود. حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه بعد از داخل شدن در خیمه یزید بن قیس دو ركعت نماز گزارد. سپس یزید بن قیس را به استاندارى اصفهان و رى منصوب كرد. بعد از آن به جایگاهى كه عبداللّه‏ بن عباس با خوارج مشغول بحث و مناظره بود تشریف برد. حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه نخست فرمود: پیشوا و فهمیده‌‏ترین شخص نزد شما چه كسى است؟ خوارج عبداللّه‏ بن اكواء را معرفى كردند، حضرت على كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه رو به عبداللّه‏ كرده فرمود: شما با من بیعت كرده بودید، چه چیزى سبب شد كه از بیعت من خارج شدید؟ او گفت: به دلیل این‌كه شما بدون مجوز حكمیت را قبول كردید.
حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه فرمود: به خدا سوگند! كه من تصمیم نداشتم جنگ را پایان دهم. امّا شما بودید كه مرا به متوقف ساختن جنگ وادار كردید. من ناچار شدم كه به قضاوت و داورى حكمین راضى شوم، امّا با این وصف من از حكمین تعهدى گرفته‌‏ام كه آنها مطابق قرآن مجید، قضاوت و داورى كنند. لذا اگر آنها مطابق قرآن مجید داورى كردند، هیچ اشكالى نخواهد داشت ولى چنانچه برخلاف قرآن قضاوت نمودند ما هرگز نخواهیم پذیرفت، خوارج گفتند: امیر معاویه رضى‌‏الله‌‏عنه در خونریزى مسلمانان مرتكب بغاوت شده است، در این خصوص تعیین حكَم خلاف عدالت است؛ زیرا طبق تصریح قرآن مجید كشتن او واجب است. حضرت على كرّم‏‌اللّه‏‌وجهه فرمود: ما در واقع افراد را حكم قرار نداده‌‏ایم، حَكَم و داور ما در واقع قرآن مجید است، و قرآن كه خودش سخن نمى‏‌گوید، بلكه داورى قرآن توسط افراد اظهار خواهد شد. خوارج گفتند: مدت شش ماه خیلى زیاد است، چه نیازى بود كه این قدر مدت را طولانى كنیم؟ حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه فرمود: شاید در ظرف این مدت اختلاف مسلمانان خودبخود برطرف گردد. این‌گونه گفتگوها تا دیر ادامه داشت.
چون یكى از سرداران خوارج (یزید بن قیس) به استاندارى اصفهان منصوب شده بود، لذا خوارج در مقابل حضرت على خاموش شدند. سپس حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه با ملاطفت و نرمى به آنها گفت: شما به شهر كوفه بروید و همانجا اقامت نمایید. در این مدت شش ماه مركب‏‌هاى سوارى شما چاق و فربه خواهند شد. سپس اگر لازم شد با دشمن مقابله خواهیم كرد. خوارج قبول كرده، به همراه حضرت على كرّم‌‏اللّه‌‏وجهه وارد كوفه شدند و منتظر قضاوت و داورى حكمین ماندند. حضرت على رضى‌‏الله‏‌عنه به عبداللّه‏ بن عباس كه استاندار بصره بود دستور داد كه به بصره رود و اوضاع آنجا را سامان بخشد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version