نویسنده: سید ابوالحسن ندوی (رح) ترجمه: م. محمد قاسم قاسمی
اعجازالقرآن
قرآن مجید خود ادعا نموده که معجزه است و انسانهایی را که نسبت به الهی بودنش شک و تردید دارند دعوت به مبارزه کرده است؛ نخست به آیههای ذیل توجه نمایید: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٢٣﴾ [البقرة: 23]. «اگر شما در آنچه که ما بر بندهمان فرود آوردیم در شک باشید پس سورهای مانند آن بیاورید و غیر از خدا تمام همکارانتان را فراخوانید اگر راستگو هستید». ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣٨﴾ [یونس: 38]. «آیا میگویند: پیامبر آن را از خود درآورده است؟ بگو: اگر شما راست میگویید سورهای مانند آن درست کنید بدین منظور غیر از خدا هرکس را که میتوانید به کمک بطلبید». ﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٣ فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٤﴾ [هود: 13-14]. «آیا میگویند: پیغمبر قرآن را از خود آورده است؟ اگر شما در ادعایتان صادق باشید پس ده سوره مانند آن از طرف خود درست کنید و بیاورید و در این راستا غیر از خدا هر که را میتوانید دعوت به همکاری کنید. اگر آنان دعوتتان را اجابت نکنند نیک بدانید که قرآن به علم الهی نازل کرده شده است و اینک معبودی بر حق جز او نیست. آیا سر تسلیم فرود میآورید؟». ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [الإسراء: 88]. «بگو: اگر انسان و جن جمع شوند تا چیزی مثل قرآن بیاورند هرگز نخواهند توانست گرچه دست به دست هم بدهند و همکاری کند». ﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤٩ فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٠﴾ [القصص: 49-50]. «بگو: اگر راست میگویید کتابی راهنماتر از این دو از جانب الله بیاورید تا من از آن پیروی کنم. اگر آنان حرف شما را نپذیرفتند بدان که آنها فقط از خواهشات نفسانی خود تبعیت میکنند و از کسی که رهنمودهای خدا را کنار گذاشته و از هوای نفسانی خویش پیروی میکند آیا میتوان گمراهتری یافت؟ بدون تردید خدا به ستمگران راه نمینماید». دایرهی اعجازی قرآن کریم در آیههای فوق از مشرکان و شککنندگان خواسته شده است که سخنی مانند قرآن را ارائه کنند. البته هیچ کلام و کتابی مثل قرآن نخواهد بود مگر اینکه دارای تمام ویژگیهای قرآن بوده و در همه زمینهها معجزه باشد، چه! قرآن تنها به اعتبار کلمات و تعبیرها و فصاحت و بلاغتش معجزه نیست بلکه از نظر محتوا و معانی، معارف علمی و معلومات غیبی، حقایق ابدی و برنامههای اخلاقی و اجتماعی، تعالیم مدنی و تأثیرات انقلابی و پیشگوییها و پیشبینیها کاملاً معجزه است. مسلماً وقتی هیچ کس نمیتواند مانند کلمات آن بیاورد در بقیه ابعاد از آوردن مثل آن به مراتب ناتوانتر خواهد بود. خداوند متعال در سوره هود میفرماید: ﴿فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٤﴾ [هود: 14]. «اگر آنان سخن شما را نپذیرفتند پس بدانید که این قرآن به علم الهی نازل شده است و همانا جز او معبود راستینی وجود ندارد، آیا شما تسلیم میشوید!». از این آیه به وضوح معلوم میشود که رمز معجزه بودن قرآن این است که سرچشمه آن علم الهی است، به عبارت دیگر قرآن مظهر علم خاص خداوند متعال میباشد. ازاین جهت انسانها قادر نیستند با علم ظنی، مشتبه، ناقص و محدود خود با قرآن مجید مقابله کنند، آری چنانکه انسانها نمیتوانند با سایر صفات خداوندی مماثلت نمایند قطعاً علمشان نیز مانند علم الهی نخواهد شد. جمله: ﴿أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ﴾ بر این امر دلالت میکند همچنان که الله تعالی در صفت الوهیت یکتاست در علم نیز مثل و مانندی ندارد. وقتی جز او دیگر معبودی نیست، کتاب او نیز مثل و مانند ندارد. ﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِكِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٥٢﴾ [الأعراف: 52]. «و ما کتابی نزدشان آوردیم که آن را با علم و دانش تفصیل دادیم و آن کتاب در حق مؤمنان هدایت و رحمت میباشد». بدیهی است ارتباط علم الهی تنها با کلمات و تعبیرها نیست بلکه به معانی و حقایق نیز میباشد. در رابطه با فصاحت کلمات، تعبیرهای متعددی مانند ﴿قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا﴾ ﴿كِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ﴾ ﴿لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ﴾ به کار رفته است، که همگی بر زیبایی کلمات و برتری بلاغی دلالت میکند. ﴿الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ١ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢﴾ [یوسف: 1-2]. «الف لام را. اینها آیات کتاب روشن هستند. همانا ما قرآن را به زبان عربی فروفرستادیم تا شما آن را بفهمید». ﴿لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ﴾ [النحل: 103]. «زبان کسی که (تعلیم قرآن) را به او نسبت میدهد عجمی است و این قرآن، به زبان عربی روشنی میباشد». در سورة قصص (آیة 54) از مردم خواسته شد که کتابی بیاورند که در زمینه هدایت و اصلاح بر قرآن فوقیت داشته باشد. ﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤٩﴾ [القصص: 49]. «بگو: اگر راست میگویید کتابی راهنماتر از این دو (تورات و قرآن) از جانب خدا بیاورید تا من از آن پیروی کنم». بنابراین، میتوان گفت که فصاحت و بلاغت و اعجاز بیانی در واقع فقط گوشهای از اعجاز قرآن محسوب میشود. و اعجاز قرآن منحصر در فصاحت و بلاغت نیست. علمای متقدمین وقتی درباره اعجاز قرآن به بحث پرداخته و یا قلم برداشتهاند، با توجه به جایگاه ادبیات و ذوق ادبی در میان عربهای آن زمان، اغلب آنها بُعد بلاغی قرآن مجید را موضوع سخن قرار دادهاند. و در این تردیدی نیست که آنها در این زمینه نکات و زیباییهای شگفتانگیزی ارائه نموده و مواد فراوانی فراهم کردهاند که اضافه کردن بر آن مشکل است. لذا مراجعه به تألیفاتشان در این زمینه لازم است . نخستین و بزرگترین معجزهی قرآن مجید دین اسلام است قرآن مجید آخرین هدایتنامه مذهبی و عقیدتی برای جهان بشریت میباشد. هدایتنامهای که تا به امروز نیرومند و مفصلتر از آن دیده نشده است. اما ادیان قبلی به دلیل اینکه برای ازمنه خاصی آمده بودند امروزه ناقص تلقی میشوند. اما قرآن آخرین هدایتنامهای است که از هر گونه نقص و کمبودی پاک است. قرآن کتابی است که انسانها را از انواع ضلالت و انحراف نجات میدهد و در زندگیشان اخلاص و معنویت به وجود میآورد و در این خصوص هیچ کتابی بهتر از آن در تصور انسان نمیگنجد. قرآن مجید عملاً در زندگی انسانها انقلاب و تحول آورد و بهترین نمونه جامعه مدنی و اخلاقی را به جهانیان ارائه کرد که تاکنون بهتر از آن دیده نشده است. قرآن کریم تمام مسایل و مشکلاتی را که تاکنون پیش آمده یا در آینده تا قیامت پیش خواهد آمد با روش معجزانهای حل مینماید. و چنان اصول و قوانینی بیان میکند که بر اساس آن میتوان در هر زمان بهترین جامعه را پایهگذاری کرد و در هر نقطهای حیات انسانی را به شکل نوینی تنظیم نمود. و از آن جایی که قرآن کتاب الهی است از هر گونه اشتباهات بشری و نقایص قانونی پاک و مبرا است و چون آخرین کتاب است لذا از هر گونه اضافه و تجدید نظر بینیاز میباشد. و چون جاودانه و دایمی است لذا نیازی به تغییر و نسخ ندارد و از آنجایی که کامل است به پیوست و تبصره ضرورتی ندارد. ﴿ۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: 3]. «امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما به اتمام رسانیدم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم». چنانچه قوانین قرآن مجید به اجرا درآید، مشکلاتی که تا هزاران سال مغز متفکران و جامعهشناسان را به خود مشغول کرده است و هیچ گاه آخرین حل آن ارائه نشده پیش نخواهند آمد، و بسیاری از مشکلات اقتصادی و سیاسی در چنان محیطی بروز نخواهد کرد. آری، آنچه که امروز بعد از هزاران سال تجربه و اشتباه، متفکران جهان به آن دست یافتهاند قرآن مجید 1400 سال قبل آن را به زبان پیامبر درس نخوانده بیان نموده است. بدون تردید این هدایتنامه و این قانون که نامش اسلام میباشد نمونه اعلام قدرت الهی است. ﴿صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ أَتۡقَنَ كُلَّ شَيۡءٍ﴾ [النمل: 88]. «صنعت خداست که همه چیز را محکم و استوار ساخته است». و به دلیل اینکه اصول و قواعد اسلامی از قرآن برگرفته شدهاند معجزه میباشند. ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢﴾ [الجمعة: 2]. «او کسی است که رسولی را در بین ناخواندگان و بیسوادان از میان خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنان بخواند و آنان را تزکیه بگرداند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد. گرچه پیش از بعثت پیامبر آنان در گمراهی آشکاری به سر میبردند». شرح و توضیح این بعد اعجازی قرآن مجید در واقع شرح و توضیح خود اسلام است، که برای آن کتابخانههایی در کار است. در زمینه عقاید، اخلاق و معاشرت لازم است جامعیت اعجازآمیز قرآن مجید و حکمتهای گوناگونش مورد تدبر عمیق قرار بگیرد اگرچه دسترسی کامل به نکات و اسرار و زیباییهای شگفتانگیز آن برای هیچ انسانی در هیچ زمانی ممکن نیست. ﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٢٧﴾ [لقمان: 27]. «اگر چنین شود که تمامی درختان زمین قلم و تمام آب دریا مرکب شوند و هفت دریای دیگر به آن افزوده شود و تبدیل به مرکب شوند سخنان خدا یعنی صفات او به پایان نرسند به راستی که خدا غالب با حکمت است». ﴿قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩﴾ [الکهف: 109]. «بگو: اگر دریا برای نوشتن سخنان پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه سخنان پروردگارم به انتها برسد دریا ته خواهد کشید گرچه دریایی دیگر به کمکش بیاوریم».
معجزۀ دوم قرآن، علوم و معارف آن است معجزه دوم قرآن مجید علوم و معارف بیشمار و حقایق و اسرار گوناگون آن هستند که هر کدام دارای معجزهای جداگانه میباشد، علم انسانی به هر میزان که پیشرفت کند و حجابها از جلوی چشمان بشر برداشته شود، جمال و زیبایی قرآن بیغبار به نظر میرسد. در واقع دایره فهم انسانی بسیار تنگ است به همین سبب نمیتواند وسعتهای بیکران قرآن کریم را تحمل نماید باز هم هر چه بتواند در آن جا بگیرد غنیمت است. ﴿ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا﴾ [الرعد: 17]. «او آب را از آسمان فروفرستاد پس رودها در اندازههای خود جاری شدند». در این معجزهها ابعاد متعددی وجود دارد یکی از آنها ابدیت و قطعیت آن است، که در واقع ویژگی علم الهی و کتب الهی به شمار میرود. زیرا تغییر و اشتباه از لوازم علم انسانی میباشد قرآن مجید چون کلام الهی است و از هر نظر مصونیت دارد حقایقش ابدی و قطعی است. آمیزش علم انسانی در صحیفههای قدیم هرگاه در یک مذهب یا کتابهای آسمانی آن تحریف و دخالتی از جانب انسانها آغاز شود آنگاه علوم انسانی و نظریههای بشری در آن مذهب داخل شده و قاطعیت و ابدیت آن باقی نمیماند زیرا علم انسانی محدود و غیر معصوم میباشد. اما قرآن مجید از اول تا آخر ابدی و قطعی است، نظرات تغییرپذیر انسانها و تجربهها و تحقیقاتشان در آن آمیزشی ندارند دانشهای بشری هر قدر پیشرفت نمایند، علوم و فلکیات ستارهشناسی به هر مرحله برسند، کروی بودن زمین ثابت شود یا نشود در هیچ حالی حقایق قرآنی تحت تأثیر قرار نمیگیرند، زیرا این حقایق مانند نظریه «بطلیموس» نیستند که با تحقیقات «کوپرنیک» بطلان آن ثابت گردید. برعکس قرآن مجید، انجیل از تحریف و اجتهاد انسانها مصون نماند، عقاید و افکار بشری در آن آمیخته شدند. اینجاست که طبق نظریه انجیل عمر جهان شش هزار سال است، زمین مسطح است، خورشید، ماه و ستارگان متحرکاند، زمین مرکز کائنات است و سایر کرات تابع آنند، در آن سوی زمین هیچ گونه آبادی وجود ندارد و به قول «سنت اگستان» بزرگترین دلیل کروی نبودن زمین این است که اگر زمین کروی شکل باشد روز قیامت وقتی خداوند از آسمان نزول کند مردم او را چگونه خواهند دید؟ این گونه رفتارها ممکن است در زمانی که شارحان کتب مقدس به سرمیبردند مورد پذیرش مردم بود اما به هر حال با واقعیت مطابقت نداشت زمانی فرارسید که این گونه باورهای مذهبی بر خلاف عقل تلقی گردید. و از همان زمان سقوط مذهب آغاز شد. اما در تاریخ اسلامی چنین روزی پیش نخواهد آمد. زیرا دانش های انسانها با یکدیگر متصادم خواهند شد یکی صحیح و دیگری اشتباه و یا هر دو اشتباه خواهند شد اما حقایق قرآنی هرگز با واقعیتهای کشف شده رویارو نمیشوند، بلکه هر آنچه با حقایق قرآنی مخالف باشد واقعیت ندارد. گواهی علم جدید ثابت کردن قوانین علمی (Scientific) از آیات قرآن مجید و تطبیق قوانین کشف شده با بعضی از آیات آن (به شیوهای که علامه طنطاوی جوهری در تفسیر «الجواهر» به آن مبادرت ورزیده است) کاری بسیار حساس و پر خطر میباشد زیرا امکان این وجود دارد (چنانکه در تاریخ علم و تحقیق به تجربه رسیده است) که دستاوردهای علم و تحقیق که هم اکنون بدیهی و ثابت شده، تلقی میشود در آینده کاملاً تغییر یابند یا دچار شک و تردید گردند. علاوه بر آن، این نوع تلاشها (هر چند با نیک نیتی انجام بگیرند و فوایدی نیز داشته باشند) اما با موضوع و هدف اصلی قرآن مجید مطابقت ندارند و در آن نوعی علمزدگی احساس میشود. شایان ذکر است که در خصوص فلسفه قدیم و روایات معروف تاریخی چنین لغزشهایی از بعضی از مفسران گذشته نیز به وقوع پیوسته است. اما چون خیلی اندک بوده است، در محافل علمی زیاد مورد توجه واقع نشده است. از این رو میتوان گفت که قرآن مجید در هیچ زمانی با این قبیل مشکلات روبرو نشده است اما متأسفانه صحیفههای عهد عتیق و کتب پیشین از این گونه آزمایشها مصون نماندند. اینجاست که میبینیم بسیاری از تئوریهای معروف آن زمان جز تفسیر کتب مقدس قرار گرفتند طوری که در جهان مسیحیت عنوان «جغرافیای مقدس مسیحی» (Christian Topography) خیلی معروف شده بود. به هر حال، با آنکه موضوع قرآن هدایت انسانها است اما هرگاه یک پژوهشگر سلیمالطبع واقعبین (که از جمود فکری و علمزدگی دور باشد) به مطالعه قرآن بپردازد کاملاً تعجب میکند که چگونه این کتاب بزرگ که هزار و چهارصد سال قبل با فردی امی و درس نخوانده در محیطی دور از علم و دانش نازل شده است، درباره تاریخ و جغرافیا، نجوم، کرات آسمانی، فیزیولوژی، پزشکی وعلم ژنتیک بحثهای عمیقی را مطرح مینماید که علم جدید تازه در قرون اخیر توانسته آن را اثبات نماید و تاکنون هیچ مطلبی در قرآن ثابت نشده که علم خلاف آن را بگوید. تفصیل و توضیح این اجمال در یک کتاب نمیگنجد، در اینجا ما به گواهی یک محقق و دانشمند فرانسوی بسنده میکنیم. موریس بوکایی (Maurice Bucaie) در کتابش عهد عتیق، قرآن و علم (The Bible, The Quran and Science) مینویسد: ابعاد علمی قرآن مجید مرا از ابتدای سخن در حیرت فروبرده است، در ذهن من اصلاً چنین باوری وجود نداشت که کتابی که هزار و سیصد سال از آن سپری شده است درباره موضوعات مختلف مطالب گوناگونی ارائه میکند و با تحقیقات نوین علمی کاملاً هماهنگی دارد . نویسنده مزبور دربارة خلقت آسمانها و زمین، وجود جهان هستی، کرات آسمانی، وسعت جهان، نقش اساسی آبها و دریاها در زندگی انسانها، سطح زمین و کوهها، جهان نباتات و حیوانات، مبدأ و آغاز زندگی و چگونگی تولد انسانها و رشد جنین بحث کرده است. و ضمناً تحقیقاتی درباره وقایع تاریخی مانند طوفان نوح (ع)، اقامت بنیاسرائیل در مصر، هجرت حضرت موسی (ع) از مصر، و چگونگی مرگ فرعون ارائه نموده و همگی این موضوعات را بعد از مطالعه تطبیقی قرآن مجید و کتب مقدس در پرتو علم جدید مورد بحث و بررسی قرار داده و سرانجام چنین نتیجهگیری نموده است: «تصریحات قرآن مجید به اعتبار منطبق شدن آن با تازهترین نتایج علم و تحقیق در مقایسه با تصریحات تورات و انجیل، از امتیاز ویژهای برخوردار هستند». نویسنده مزبور کتاب ارزشمندش را با این جملات پایان میدهد: «انسان اصلاً تصور نمیکند که این همه سخنان و ادعاهای علمی به قلم یکی از انسانها نوشته شدهاند. با توجه به سطح علوم و دانشهایی که در زمان محمد ﷺ متداول بود انصاف آن است که بگوییم: گفتههای قرآنی قطعاً بر وحی خداوندی مبتنی میباشد. و از این جهت است که صحت و درستی آن از هر شک و تردیدی بالاتر است. به همین دلیل وقتی گفتههای علمی قرآن در پرتو علم جدید مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت صحت و درستی آن کاملاً ثابت گردید . اینجاست که میتوان گفت: گرایش اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انسانها هرگز نتوانسته در قرآن دخیل باشد، و بدون تردید قرآن در همه این ابعاد رهنمای جاویدان بشریت است.
سومین معجزة قرآن مجید ذکر وقایع غیبی است یکی از معجزههای قرآن مجید ذکر وقایع مربوط به انبیای پیشین و اقوام گذشته میباشد، به راستی که سرچشمه معلومات آن حضرت ص به جز علم الهی و وحی آسمانی چیزی دیگر نبود. رسول اکرم ص امی و درس نخوانده بود. اغلب وقایع و داستانها در سورههای مکی بیان شده است به اتفاق مورخین، در مکه هیچ فردی از نصاری و از یهودیان وجود نداشت، ورقه بن نوفل که درباره انجیل اطلاعاتی داشت طبق روایات صحیح در نخستین سال نبوت بعد از نخستین وحی از دنیا رحلت کرد. گفته میشود: پیامبراسلام ص قبل از هجرت با دو تن از نصاری ملاقات کرده بود یکی بحیره راهب، در «بصری» شام و دیگری عداس است که در راه طایف با او ملاقات کرده بود اما ملاقات اول بیش از چند ساعت و ملاقات دوم بیش از چند دقیقه به طول نیانجامید. سن آن حضرت هنگام ملاقات اول سیزده سال بود، بدیهی است که اگر این ملاقات کوتاه را ثابت بپنداریم آیا یک انسان عاقل میتواند باور کند که پیامبر اسلام با وجود عدم آشنایی با زبان توانسته است تمام علوم را در ظرف چند لحظه حاصل نماید و پس در ظرف بیست و سه سال با شرح و بسط به مردم تحویل بدهد. آن هم با چنان صحت و قاطعیتی که صحیفههای مسیحی و یهودی فاقد آن هستند. اما ملاقات دوم که با عداس بود او خودش فردی دانشمند نبود، و در همین حال به رسولالله ص گرویده شد. آیا میتوان ادعا کرد علوم و معارفی که قرآن عرضه نموده و همه آنها بعد از تحقیقات و اکتشافات علمی کاملاً ثابت شده، منبع آن کسانی باشند که شخصیت خودشان مشکوک و مشتبه است. آخر چگونه امکان دارد چراغی که خود فاقد نور است با آن بتوان مشعلی را روشن کرد؟ این بیچارههای مسیحی چیزی در بساط نداشتند که دیگران بتوانند از آن استفاده نمایند. بنابراین، ثابت گشت بیان این وقایع هیچ منبع بشری نداشت بلکه یگانه سرچشمه آن وحی الهی بود. و همین است بُعد اعجازی قرآن که بارها بر آن تأکید ورزیده است، چنانکه بعد از واقعه تولد حضرت مریم‘ و حضرت یحیی(ع) میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ ٤٤﴾ [آلعمران: 44]. «(ای محمد ﷺ)، اینها خبرهایی از غیب هستند که ما به سوی تو وحی میفرستیم و هنگامی که آنها قلمهای خود را جهت قرعهکشی برای تکفل مریم میانداختند تو آنجا نبودی و نه در آن وقت که آنان جر و بحث میکردند». بعد از واقعه طوفان حضرت نوح ÷ میفرماید: ﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ ٤٩﴾ [هود: 49]. «این قصه از اخبار غیبی است که ما به سوی تو وحی میفرستیم. پیش از این، نه تو و نه قوم تو از آن خبر نداشتید. صبر کن که سرانجام پرهیزگاران خوب است». ضمن بیان واقعه یوسف (ع) میفرماید: ﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣﴾ [یوسف: 3]. «ما به وسیله این قرآن که به سوی تو وحی فرستادیم بهترین قصه را برایت بازگو میکنیم و تو پیش از آن از بیخبران بودی». و در پایان واقعه میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۖ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ يَمۡكُرُونَ ١٠٢﴾ [یوسف: 102]. «اینها از اخبار غیب هستند که ما به سوی تو آنها را میفرستیم و تو زمانی که آنها مکرکنان بر مشورت خود اتفاق نظر کردند نزدشان نبودی». سرانجام در همین سوره میفرماید: که این واقعات ساختگی نیستند بلکه به منزلۀ تأیید و تفسیر کتب پیشین میباشند. ﴿لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا كَانَ حَدِيثٗا يُفۡتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١١١﴾ [یوسف: 111]. «هر آیینه در قصههایشان برای صاحبان خرد پند و عبرت میباشد. قرآن کتابی نیست که از طرف خود درست شده باشد بلکه کتابهای پیش از خود را تصدیق و هر چیز را به تفصیل بیان میکند و در حق مؤمنان هدایت و رحمت میباشد». کافران میگفتند که مرجع این واقعات یادداشتهای قدیمی پیامبر اسلام هستند قرآن مجید در پاسخ آنها میگوید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَيۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا ٤ وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٱكۡتَتَبَهَا فَهِيَ تُمۡلَىٰ عَلَيۡهِ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا ٥﴾ [الفرقان: 4-5]. «و گفتند: قرآن افسانههای پیشینیان است که او آن را نوشته است و صبح و شام بر او خوانده میشود. بگو: کسی که از پنهان آسمانها و زمین خبر دارد آن را فروفرستاده است. به درستی که او آمرزندة مهربان است». در جایی به این اشکال کفار که میگفتند: مطالب قرآن ساختگی و نتیجه همکاری دیگران است چنین پاسخ دادهاست. ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَيۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا ٤﴾ [الفرقان: 4]. «و کافران میگویند: (قرآن) درآوردی است و پیغمبر آن را از پیش خود به دروغ بافته است و دیگران او را در این امر یاری رسانیدهاند. این حرف اینها (کافران) ستم و تهمت میباشد». در سورة قصص میفرماید که موجود نبودن حضرت رسول اکرم ص هنگام وقوع واقعات دلیل بر این امر است که چشمه آن فقط وحی الهی میباشد. ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٤٤ وَلَٰكِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا كُنتَ ثَاوِيٗا فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ تَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ ٤٥ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٤٦﴾ [القصص: 44-46]. «(ای محمد ﷺ) هنگامی که به موسی حکم فرستادیم تو نه در سمت غربی طور بودی و نه از حاضران صحنه، و اما ما چندین ملت را پس از موسی به وجود آوردیم. مدت مدیدی بر آنها گذشت. و تو در مدین سکونت نداشتی که آیات مان را بر اهالی آنجا بخوانی. البته ما فرستندة پیغمبران هستیم. و هنگامی که ما موسی را صدا کردیم تو در کنار کوه طور حضور نداشتی. ولی پروردگارت به تو نظر لطف دارد که ملتی را که پیش از تو راهنمایی نداشتهاند آگاهی بدهی که تا که پندپذیر شوند و به راه آیند». در سوره عنکبوت میفرماید به دلیل اینکه شما فردی ناخوانده میباشید و نسبت به این وقایع اطلاعی نداشتهاید، پس چرا اکنون کفار درباره این که سرچشمه آن وحی الهی است دچار شک شدهاند. ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨﴾ [العنکبوت: 48]. «تو پیش از نزول قرآن نه کتابی توانستی بخوانی و نه به دست راستت چیزی بنویسی. در آن صورت کجاندیشان به شک و تردید میافتادند». تفاوت قرآن با صحیفههای پیشین کسانیکه در عصر نبوت یا بعد از آن معتقد بودند که علوم قرآنی و قصههای بیان شده در آن از تورات و انجیل اقتباس شدهاند آنان در واقع از تورات و انجیل اطلاعی نداشتند تحقیق این امر هیچ مشکلی ندارد، زیرا تورات و انجیل در دسترس هستند و طبق عقیده عموم یهود و نصاری محفوظ میباشند از این رو میتوان قرآن را با آنها تطبییق داد و حقیقت این ادعا را روشن ساخت. بعضی از داستانهای انبیا ‡ که در قرآن و کتب گذشته مشترکاً ذکر شدهاند. از مطالعة آنها چنین میشود که بعضی از اجزا طوری مشترک و هماهنگ میباشند که مشخص میشود از منبع واحدی سرچشمه گرفتهاند، که آن همانا وحی الهی میباشد اما در عین حال به وضوح معلوم میشود که بعضی از اجزا که در صحیفههای گذشته ذکر شدهاند از دستبرد انسانها مصون نماندهاند. شیوههای بیان گاهی چنان متفاوت میشود که در بعضی جاها بر نورانیت و وحی بودن آن دلالت میکند وقتی انسان آنها را میخواند احساس میکند که این واقعات جنبه تاریخی اشخاص که معمولاً در بحثهای تاریخی دیده میشود به میان نمیآید. فقط قسمتهایی از وقایع انتخاب شده که در هر زمان میتواند برای انسانها موجب هدایت و عبرت باشد. چنانکه در سورة یوسف میفرماید: ﴿لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا كَانَ حَدِيثٗا يُفۡتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١١١﴾ [یوسف: 111]. «هر آیینه در قصههایشان پند و عبرت برای صاحبان خرد میباشد. قرآن کتابی نیست که از طرف خود ساخته و پرداخته شده باشد بلکه کتابهای پیش از خود را تصدیق و هر چیز را به تفصیل بیان میکند و در حق مؤمنان هدایت و رحمت میباشد». نکتة اعجاز در وقایع انبیا و امم گذشته در بیان وقایع انبیا و امتهای گذشته این نکته به وضوح دیده میشود که قرآن به ذکر مطالب غیر مربوط و تفصیلات تاریخی نمیپردازد و فقط مطلبی را بیان میکند که برای نجات و هدایت انسانها مفید باشد. فرعون بسیار کوشید که موسی (ع) را با بحثهای تاریخی مشغول نماید اما موسی(ع) با نهایت زیبایی دروازه این بحث را بست و به اصل دعوتش ادامه داد:
﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ ٥١﴾ [طه: 51]. «از حال و وضعیت ملتهای پیشین چه میدانی؟». موسی(ع) فرمود: ﴿قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ٥٢﴾ [طه: 52]. «علم و خبر آنها در کتابی نزد پروردگارم است پروردگارم نه اشتباه و نه فراموش میکند». اما اگر در تورات کتاب سلاطین، تواریخ تکوین را مطالعه بفرمایید میبینید که رنگ تاریخی بر آن غالب آمده است. ذکر تعداد، اشخاص، قبایل، توصیف کامل ساختمانها به کثرت دیده میشود. البته در بعضی مواقع انوار وحی احساس میشود و دل انسان باور میکند که اینها میتواند ترجمه کلام الهی باشد. واقعه حضرت یوسف (ع) در تورات و قرآن برای اینکه تفاوت میان تورات و قرآن را توضیح دهیم، به عنوان مثال، واقعه حضرت یوسف (ع) را انتخاب میکنیم، که در قرآن و تورات نسبتاً با تفصیل ذکر شده است. در تورات خیلی مطالب وجود دارد که بیشتر آن مربوط به اسامی و تواریخ میباشد. در باب سوم داستانی از یهوده ذکر شده است که به هیچ وجه با خاندان حضرت یعقوب(ع) همخوانی ندارد و از خواندن آن انسان شرمنده میگردد. بعضی چیزها به حضرت یوسف(ع) نسبت داده شده که با مقام نبوتش منافات دارد (بند 42). اما در قرآن مطالب مهمی ذکر شده است که اصلاً در تورات وجود ندارد. به طور مثال موعظه دلپذیر حضرت یوسف (ع) درباره توحید که هنگام تعبیر خواب ایراد کرده بود دارای چنان نکات و حکمتهایی است، که کمالات و فراست حضرت یوسف (ع) در آن به طور کامل تجلی یافته است. در صورتی که این موعظه در تورات اصلاً مذکور نیست (سورة یوسف 36-41). در قرآن ذکر شده است: وقتی پادشاه مصر خواب دید و تعبیر حضرت یوسف (ع) را نسبت به خوابش شنید، برای ملاقات با وی علاقمند گشت و به سوی وی قاصد فرستاد. اما حضرت یوسف عجله نکرد و لازم دانست که قبل از آزاد شدنش درباره اتهام وی تحقیق به عمل آید. تا اینکه همانطور که اتهامش مشهور شده است، پاکدامنی و بیگناهیاش نیز در میان مردم معروف شود. و همه بدانند که آزادی وی به خاطر عفو و گذشت پادشاه نبوده است بلکه برائت و بیگناهیاش ثابت شده است. این طرز برخورد کاملاً با مقام نبوت و اصالت فامیلیاش همخوانی داشت و مقتضای فهم و فراستش بود اما این قسمت از ماجرا در تورات ذکر نشده است. اینک به مطالب ذیل تورات توجه فرمایید: «این تأویل در نظر فرعون و خدمتگزارانش جالب آمد فرعون به آنها گفت: آیا این مردی که روح خدا در وی است میتوانیم او را دریابیم؟ و فرعون به یوسف گفت: از آنجایی که خدا به شما بصیرت داده است مانند شما عاقل و دانشمندی وجود ندارد، شما در منزل من دارای اختیار هستید، دستورتان را برملت من اجرا کنید، البته در تختنشینی من از شما برتری دارم. (کتاب پیدایش، آیه 37-40). قرآن چنین نقل میکند: ﴿فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّكَ فَسَۡٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِي قَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّۚ إِنَّ رَبِّي بِكَيۡدِهِنَّ عَلِيمٞ﴾ [یوسف: 50]. «پس چون فرستاده [پادشاه] به نزد او آمد، گفت: به [نزد] سرورت باز گرد و از او بپرس، شأن آن زنانى كه دستهايشان را بريدند، چه بود؟ به راستى كه پروردگارم به مكر آنان داناست». وقتی خود زلیخا که به اتهام وی حضرت یوسف (ع) زندانی شده بود با زبان خودش برائت او را اعلام کرد. حضرت یوسف (ع) دلیل خواستهاش را چنین بیان کرد: ﴿ذَٰلِكَ لِيَعۡلَمَ أَنِّي لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَيۡبِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي كَيۡدَ ٱلۡخَآئِنِينَ ٥٢﴾ [یوسف: 52]. «(یوسف(ع) گفت): مطالبة این تحقیق و تفحص بدان جهت است تا عزیز مصر به یقین بداند که من غائبانه به او خیانت نکردهام و این را هم بداند که خدا نقشة خیانتکنندگان را به انجام نمیرساند». سپس شبهة ادعا را با انابت پیامبرانهاش چنین دفع کرده است: ﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥٣﴾ [یوسف: 53]. «و من نفس خویش را مبرا از هر عیب نمیدانم. چرا که نفس انسانی صاحبش را به بدی سوق میدهد مگر آنکه رحمت پروردگارم شامل حالش شود. همانا پروردگارم آمرزندة مهربان است». به راستی که این مطلب از کلام نبوت معلوم میشود، و در آن جلوهای از سیره و کردار حضرت یوسف (ع) به وضوح دیده میشود. اما این قسمت مهم در تورات حذف شده است. 3- در گفتگوی حضرت یعقوب (ع) که در تورات منقول است آن جلوه و اخلاص پیامبرانه به نظر نمیآید که در قرآن دیده میشود. خواننده عزیز میتواند این مدعا را با مقایسه کتاب پیدایش در تورات و سورة یوسف در قرآن تشخیص دهد؛ از عبارت قرآن چنین برمیآید که یوسف بر الله توکل دارد، و در هر پیشآمدی دست قدرت حق را میبیند، در هر سختی نام الله را بر زبان میآورد و بزرگی او را بیان مینماید اما در تورات او به عنوان شخصی دردمند، صاحب فرزند و فردی مسن و باتجربه معرفی میشود. واقعۀ ماندن بنیامین نزد حضرت یوسف (ع) بازگشتن برادران نزد حضرت یعقوب (ع) و گفتگوی دردمندانه و توکلآمیز حضرت یعقوب اصلاً در تورات ذکر نشده است. 4- در قرآن مجید چنین آمده است که حضرت یوسف (ع) وقتی بعد از جدایی طولانی با پدر و برادرانش ملاقات کرد، از صمیم قلب شکر و سپاس الله را به جای آورد، در اوج حکومت و قدرت دینداری و نبوتش تجلی نمود، و در عین عزت و بزرگی تواضع و فروتنیاش را به نمایش گذاشت و پروردگارش را اینگونه ثنا گفت و دعا کرد: ﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِيِّۦ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ ١٠١﴾ [یوسف: 101]. «پروردگارا! تو مرا از حکومت و فرومانروایی بهرهمند ساختی و علم تعبیر خواب به من عطا کردی! ای آفرینندة آسمانها و زمین، تویی سرپرست من در دنیا و آخرت! مرا در حال طاعت و بندگی بمیران و به نیکوکاران ملحق بگردان». متأسفانه این قسمت بسیار مؤثر از تورات حذف شده است . سیره انبیا در آیینه تورات و قرآن تفاوت بزرگی که میان قرآن مجید و تورات وجود دارد این است که قرآن در سیره انبیا، انبیا را کاملاً پاکیزه و بیعیب معرفی میکند طوری که مقام نبوت مطابقت داشته باشند. قرآن مجید کلیه اتهاماتی را که در میان دشمنان یا دوستان نادان معروف بود تکذیب میکند اما در صفحههای عهد عتیق (تورات) درباره انبیا کرام مطالبی آمده که انسان از خواندن آن شرمنده میگردد و پیشانیاش عرقآلود میشود زیرا در بعضی مواقع انبیا را به کفر و فسق متهم نموده است، در کتاب پیدایش باب 9 درباره حضرت نوح(ع)، و در باب 16 همان کتاب درباره حضرت لوط (ع)، و در کتاب خروج باب 32 درباره هارون (ع)، و در کتاب سلاطین باب 11 درباره حضرت سلیمان (ع) صریحاً کفر و شرک و فسق و گناه نسبت داده شده است. اما قرآن مجید حضرت نوح(ع) را در سورة «شعراء» رسول امین معرفی نموده، و در سورة «هود» بر او سلام و برکات نثار کرده است، و دربارة حضرت لوط (ع) چنین گفته است: ﴿وَلُوطًا ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَت تَّعۡمَلُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمَ سَوۡءٖ فَٰسِقِينَ ٧٤﴾ [الأنبیاء: 74]. «و به حضرت لوط (ع) حکمت و نبوت و علم دادیم و او را از دیاری که مردمانش کارهای زشت انجام میدادند رهانیدیم. آنان ملتی بسیار بدکردار و نافرمان بودند». در تورات حضرت هارون (ع) به گوسالهپرستی صریحاً متهم شده است، عبارت تورات چنین است: «هارون در غیبت موسی بنا به پیشنهاد بنیاسرائیل بتی از زیورآلات ساخت و از تمام بنیاسرائیل خواست تا آن را پرستش کنند و برایش قربانی نمایند و به آنها گفت که همین است معبود شما که شما را از مصر بیرون کرده است». اما قرآن مجید دقیقاً عکس مطلب را آورده است: ﴿وَلَقَدۡ قَالَ لَهُمۡ هَٰرُونُ مِن قَبۡلُ يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَإِنَّ رَبَّكُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓاْ أَمۡرِي ٩٠﴾ [طه: 90]. «و هارون پیش از این به آنها گفته بود: ای مردم! شما (با این گوساله) آزمایش شدهاید. پروردگارتان خداست، از من پیروی کنید و حرفم را قبول کنید». درباره حضرت سلیمان (ع) در تورات عبارت زیر به چشم میخورد: «وقتی سلیمان به سن کهولت رسید، همسران وی او را به سوی معبودان دیگر متمایل کردند، اینجا بود که دلش دیگر متوجه خدا نبود. همانطور که حال پدرش داود بود. به هر حال سلیمان از عسترون که معبود صیدانیها و ملکوم منفور که بت عمونیها بود پیروی شروع کرد». جلوتر از این عبارات آمده است. «خداوند از سلیمان ناراض شد، زیرا دلش از خدای اسرائیل برگشته بود. خداوند دوباره به او دستور داده بود که از معبودان دیگر پیروی نکند اما سلیمان آنچه را که خداوند فرمان داده بود نپذیرفت». اکنون به آیه ذیل قرآن بنگرید که چگونه اخلاص و عبودیت کامله سلیمان (ع) را مورد تحسین قرار دادهاست: ﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ ٣٠﴾ [ص: 30]. «و ما سلیمان را به داود دادیم. او چه بندة خوبی است! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مىكرد (و به ياد او بود)!». جلوتر مقام قرب او را درباره حق چنین بیان نموده است: ﴿وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ ٤٠﴾ [ص: 40]. «همانا او نزد ما قرب و جایگاه والای دارد». یهود به حضرت مسیح و مادرش تهمتهای ناروایی بستهاند که قرآن مجید آنها را رد کرده است، و حضرت مسیح را پیامبری مبارک و مکرم معرفی نموده است (بنگرید به سورة آلعمران، مائده، مریم، زخرف). با وجود این فرقهای اساسی که میان مطالب قرآن و صحف گذشته وجود دارد، باز هم اگر کسی ادعا کند که قرآن مجید برگرفته از آنها است دلیل جهت و ناآگاهی او نسبت به کتب خویش است. به راستی که مطالب قرآن مجید مستقیماً از جانب الله میباشد، و سرچشمة آن وحی الهی است از این جهت با واقعیت کاملاً مطابقت دارد و از هر گونه شک و اشتباه پاک است، اینجاست که قرآن مجید محافظ کتب گذشته و تصدیقکننده آنها است، و در عین حال نسبتهای دروغین یهود را رد میکنند. روش بیان قرآن مجید دربارة تحریف کتب گذشته و توضیح عقاید مذاهب پیشین یکی از ابعاد اعجازی قرآن مجید این است که عقاید و اندیشههای فرق گوناگون نصاری را با دقت و قاطعیت بیان میکند و به نکاتی که عموم مردم از آن آگاهی ندارند تأکید مینماید، شایان ذکر است، مطالبی که قرآن مجید درباره عقاید و اختلافات آنها نقل کرده است، بسیاری از یهود آن را قبول نمیکردند اما منابع دینی آنها که اکنون به کثرت منتشر میشوند بیانات قرآن را کاملاً تصدیق مینماید. و حقایق شگفتانگیزی در این خصوص به اثبات میرسد. و چنین معلوم میشود قرآن مجید درباره آنها هر تعبیری که به کار برده کاملاً دقیق و بجا بوده است درباره بعضی اشخاص و وقایع قرآن مجید به نکاتی تأکید مینماید یا بعضی مسایل را نفی میکند همه به این علت است که یهود و نصاری آن را قبول نمیکردند، هدف قرآن مجید رد بر آنها است. در این خصوص به سه مثال اکتفا میشود: 1- قرآن مجید حضرت سلیمان را از کفر تبرئه کرده و فرموده است: ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ﴾ [البقرة: 102]. «و سلیمان هرگز کفر نورزید بلکه شیاطین کفر ورزیدند». ممکن است یک فرد خالیالذهن و سلیمالفطرت دچار تعجب شود و از خود بپرسد که چه لزومی داشت که خداوند یک پیامبر معروف و جلیلالقدر را از تهمت کفر تبرئه نماید، زیرا منصب نبوت نه تنها مستلزم ایمان است بلکه یک پیامبر، رهبر و پیشوای اهل ایمان و سرچشمه هدایت برای سایرین میباشد. اما اگر به بیانات تورات در مورد سلیمان بنگرید (که بعضی از نمونههای آن قبلاً ذکر شد) میبینید که یهودیها حضرت سلیمان را به شرک، بتپرستی، آموزش سحر و غیره متهم میکردند. در منابع جدید یهودی مانند دائرةالمعارف الیهودیة Jewish Encyclopedia و دائرةالمعارف مذاهب و اخلاق (Encyclopedia of Religions & Ethics) درباره حضرت سلیمان مطالبی آمده است که بعد از مطالعه آن انسان متوجه میشود که چرا قرآن به عصمت و برائت او گواهی داده است. جهان یهودیت و مسیحیت (که منابع عقایدشان کتب عهد عتیق میباشند) بالاخره مجبور شدند به واقعیتهایی که توسط پیامبر امی هزار و چهارصد سال قبل در ریگستان عرب و دور از مراکز علمی تمدن بیان شده است روی آورند، و ناخواسته آن را قبول نمایند. در دائرةالمعارف «بریتانیا» درباره حضرت سلیمان صریحاً آمده است: «سلیمان فردی مخلص و پرستنده خدای یگانه بود» . در دائرةالمعارف ببلیکا (Encyclopedia Biblica) که نتیجه تحقیق و پژوهشهای متخصصان علوم عهد عتیق و دانشمندان مسیحی میباشد صریحاً گفته شده که هر آیهای که از عهد عتیق که در آن به حضرت سلیمان (ع) نسبت کفر و شرک داده شده است تحریف شده و الحاقی میباشد، و این اتهام صریحاً رد شده است که حضرت سلیمان به تأثیر همسرانش معبودان آنها را پرستش نموده است . 2- در قرآن مجید آمده است که آفریدگار جهان پس از خلقت آسمانها و زمین دچار خستگی نشد: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ ٣٨﴾ [ق: 38]. «ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها است را در شش روز آفریدیم و دچار خستگی نشدیم». وقتی یک انسان سلیمالفطرت این آیه را میخواند احساس تعجب میکند و از خود میپرسد که خداوند متعال که در وصف او: ﴿وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَا﴾ [البقرة: 255]. «حفاظت از زمین و آسمان خستهاش نمیکند». «او را نه خواب میگیرد و نه چرت». وارد شده است چه نیازی است که عدم خستگی را از خود نفی کند. و بگوید که او بعد از آفرینش آسمانها و زمین خسته نشده است؟ اما وقتی تورات را مطالعه نماید میبیند در آن نوشته شده است که خداوند در شش روز زمین و آسمانها را آفرید و روز هفتم استراحت نمود . در ترجمههای عربی آمده است «فاستراح فی یوم السابع». در ترجمه مستند کنگ جیمس کلمات ذیل به چشم میخورد: [And He Rseted in Seventh day from all His work which He had made]. آری، بعد از این تصریحات است که انسان به لزوم و اهمیت تعبیر ﴿وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ﴾ پی میبرد و اذعان مینماید که این جمله در واقع به منظور رد عقیدة جهلآمیز و ازالة سوء فهم، ایراده شده است، آن هم درباره ملتی که مدعی علم و هدایت بودند، شاید همین دلیل است که آنها تا به امروزه شنبه را گرامی میدارند و در آن کاری را انجام نمیدهند. قرآن مجید عقیدة نصاری دربارة حضرت مسیح (ع) را سه نوع ذکر کرده است: 1- ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾ [المائدة: 17]. «کسانی که میگویند: همانا عیسیبن مریم خداست کافر هستند». 2- ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 30]. «و مسیحیان میگویند که مسیح پسر خداست». 3- ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥ﴾ [البقرة: 116]. «و میگویند: خدا فرزندی دارد. نه هرگز؛ او از این تهمتهای ناروا پاک و مبراست». 3-2- ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا ٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيًۡٔا إِدّٗا ٨٩﴾ [مریم: 88-89]. «و میگویند: خدا فرزندی دارد. واقعاً حرف زشتی را به زبان آوردهاید».
3-3- ﴿وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا ٩٢﴾ [مریم: 92]. «شایان شأن خدا نیست که کسی را به فرزندی بگیرد». 3-4- ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ﴾ «و بگو: تمام تعریفها سزاوار خدایی است که نه فرزندی دارد و نه شریکی در فرمانروایی». 3-5- ﴿وَيُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا ٤﴾ [الکهف: 4]. «و کسانی را که میگویند: خدا کسی را به فرزندی گرفته، بترساند». آیا نمیتوان گفت: اینجا فقط تفاوت، شیوه بیان است و مفهوم و معنی یکی است؟ خیر! اگر در پرتو تاریخچه فرقههای مسیحی و مطالعه عقاید آنان آیات فوق قرآن مجید را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که چه تفاوتهای دقیقی در این آیات وجود دارد؛ مخصوصاً وقتی این مسئله روشن شده است که گروهی از مسیحیان به نام [Adoptionist] معتقد هستند که حضرت مسیح فرزند صلبی خدا نیست بلکه معاذالله متبنا یا پسرخوانده [Adopt] اوست، آنگاه انسان به اعجاز قرآن مجید اذعان مینماید که چگونه پیامبر امی هزار و چهارصد سال قبل بر اساس وحی الهی پرده از روی حقیقت برداشته است و فرق تاریکی را که خود مسیحیان از آن آگاهی نداشتند در نظر گرفته و به آن اشاره کرده است؛ علامه عبدالماجد دریابادی در این خصوص مینویسد: «یکی از فرقههای مسیحی به نام اتحادیون [Adoptionist] گذشته است عقیده اساسی آنها «تبنیت یا اتحادیت» [Adoptionism] بوده است خلاصه عقیدةشان این است که اقنوم اول یعنی خداوند اعظم و برتر مسیح را فرزند متبنای خود قرار داده و شریک الوهیت خویش گردانیده است اکنون او در تمام صفات الهی همانند الوهیت و مالکیت شریک و سهیم میباشد. مدارک دال بر این عقیده در تاریخ 185 میلادی وجود دارد، در قرن ششم پاپ دوم این عقیده را الحاد و زندقه دانست، در قرآن کریم صریحاً به این شاخة مسیحیت اشاره شده است» . این سخنان باریک و این بعد اعجازآمیز خارج از قدرت یک انسان است آن هم انسانی که درباره خیلی از اندیشههای یهود و نصاری اطلاعات دقیقی نداشت. بدون تردید این کتاب صحیفة عالمالغیب است که در آن هیچ شک و تردید و عیب و نقصی وجود ندارد. ﴿وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾ [فصلت: 41-42]. «قرآن کتابی است ارزشمند؛ دروغ نه از جلو نه از عقب، به آن راه نخواهد یافت: نازلکردة خدای دانا و ستوده است».