نویسنده: رضوان

اسباب انحطاط مسلمانان در عصر حاضر

مقایسه شرایط فعلی امت اسلامی با گذشته درخشان آن نمایانگر انحطاط و عقب گرد عجیبی در زندگی شان است. در واقع مسلمانان پس از قرن ها سیادت و فرمانروایی و پیشتازی در میادین مختلف علمی، اقتصادی، سیاسی و غیره، اینک در همه چیز دنباله روی اغیار گریدیده اند. علاوه بر آن، در ایمان و اخلاق، علم و فرهنگ نیز در پایین ترین موقعیت قرار دارند. تعلیمات اسلام که در طول تاریخ رمز قوت مسلمانان به شمار آمده، اینک در زندگی امت بی فروغ گشته است و اثرات آن از بین رفته است. و در عوض آن آداب، رسوم و اخلاقیات و تعلیمات ملت های غرب و شرق در میان شان عام گشته است. در زمینه علم روز، تکنالوژی و اقتصاد نیز امت در شرایط خوبی قرار ندارد و نیازمند دیگران است. چنین وضعیت دردناکی نشانگر انحطاط بزرگی است که امت با آن دست و پنجه نرم می کند و آینده آن را با مشکل مواجه ساخته است. ما در این یادداشت تحلیلی کوشیده ایم تا اسباب و علل این انحطاط را مورد بررسی قرار دهیم. باشد که چراغی قرار گیرد فرا راه دلسوزان امت اسلامی.

مفهوم انحطاط

اصطلاح انحطاط برای تبیین وضعیت رقت بار مسلمانان در عصر حاضر، بکارده برد می شود. این اصطلاح نشان می دهد که چطور مسلمانان پس از آن گذشته درخشان، چنین خوار و ذلیل گشته اند و با انواع مشکلاتی از قبیل فقر، جهل و تعصبات جاهلی، دوری از مکارم اخلاقی، عقب افتادگی از کاروان پیشرفت ملت ها و به باد فراموشی سپردن رسالت خویش گرفتار آمده اند و نتوانسته اند از میراث بزرگ فرهنکی و علمی خویش حراست نمایند. این دردها تقریبا در زندگی اکثریت مسلمانان به آسانی قابل مشاهده است.

تاثیر انحطاط مسلمانان بر سرنوشت بشر

در قرن ششم میلادی، زمانی که بشریت در باتلاق جهل، شرک و خرافات گیر مانده بود، دین اسلام با پیام حیاتبخشش به داد انسانیت رسید و آن را از انواع بردگی رها ساخت. با طلوع اسلام، زندگی بشر دچار تحول بزرگی شد و کاروان بشریت پس از قرنها انحراف و سرگردانی، مسیر خویش را به سوی خداجویی و کشف هستی در پیش گرفت. بدون شک اگر اسلام نمی آمد و مسلمانان پیام آن را به جهانیان نمی رساندند، بشریت هیچگاه امنیت و پیشرفت را در این جهان تجربه نمی کرد. امت اسلامی در رهنمودهای قرآن کریم، برای چندین قرن رهبری بشر را بعهده داشت و به بهترین شکل این وظیفه خطیر و سرنوشت ساز را به انجام رساند. با غروب آفتاب دولت عثمانی، انحطاط مسلمانان که ازچند قرن پیش شروع شده بود، برای همگان آشکار شد و آن جایگاه رفیع امت اسلامی در بین ملت ها از دست رفت. در غیاب امت اسلامی در جایگاه رهبری بشریت، راه برای رهبری غرب هموار شد. غربیان با استفاده از فرصت بوجود آمده، بر گرده ملت ها سوار شدند و همینک با سرعت تمام قطار بشریت را به سوی بدبختی و انحراف می رانند. در واقع با انحطاط مسلمانان بشریت دچار شکست بزرگی در زمینه اخلاق و ایمان شد. امنیتی که قرن ها از هیبت مسلمانان  در جهان بوجود آمده بود، با لشکر کشی غربیان به شدن آسیب دید و دوجنگ جهانی اول و دوم با ملیون ها کشته و ویرانی شهرها، بوقوع پیوست. علامه ندوی رحمه الله در کتاب ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین  می نویسد: «انزوا و ناکامی مسلمانان در رهبری و سپس عقب‌نشینی شان از صحنه‌ی کار و زندگی، پدیده‌ای از نوع انحطاط ملت‌ها و امت‌ها، انقراض حکومت‌ها و دولت‌ها، شکست شاهان و فاتحان، برچیده‌شدن تمدن‌ها و فراز و فرودهای سیاسی، نیست. در تاریخ هر امتی امثال اینگونه تحولات به کثرت اتفاق می‌افتد و در تاریخ جهان بشریت به مراتب بیشتر، اما این حادثه (انحطاط مسلمانان) علی رغم نمونه‌های زیادی از این نوع حوادث، حادثه‌ای بی‌نظیر و شگفت‌انگیز بود. این حادثه‌ی تلخ نه به عرب‌ها اختصاص داشت و نه هم به ملت‌ها و امت‌هایی که اسلام را پذیرفته بودند، اگرچه خاندان‌ها و نسل‌های متعددی، کشورها و سرزمین‌های خویش را از دست دادند، اما این حادثه یک فاجعه‌ی بشری بود که تاکنون ناگوارتر، تلخ‌تر و فراگیرتر از آن هرگز در تاریخ تکرار نشده است. اگر جهان به حقیقت این فاجعه پی می‌برد، میزان زیان و مصیبت را درک می‌کرد و پرده‌ی تعصب از برابر دیدگانش دور می‌شد، این روز نحس را که این حادثه در آن رخ داد، روز عزا و سوگواری اعلام می‌نمود و نوحه و گریه سر می‌داد و ملت‌های دنیا به یکدیگر تسلیت می‌گفتند و جهان جامه‌ی سوگ بر تن می‌کرد.»1

 اسباب انحطاط مسلمانان

انحطاط مسلمانان زاییده یک روز نیست، بلکه نتیجه علل و عواملی است که در گذر زمان بوجود آمده و امت اسلامی را به خاک سیاه نشانده است. علما و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمانان با نگارش صدها کتاب و مقاله به بررسی و واکاوی اسباب انحطاط مسلمانان پرداخته اند و هر یکی از زاویه ای بدان نگریسته است. در ادامه به ذکر مهمترین اسباب انحطاط مسلمانان در عصر خواهیم پرداخت.

فراموشی رسالت اسلامی و روی آوری به دنیا

قرآن کریم هدف اساسی پیدایش انسان ها را عبادت الله تعالی عنوان نموده است: {وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ} [ذاریات/56]؛«جن و انسان را فقط برای عبادت خویش آفریدم.» و خیریت امت رسول الله صلی الله علیه وسلم را در خیر رسانی به بشریت عنوان نموده است. خداوند عزت و سربلندی مسلمانان را در عبادت الله تعالی و دعوت بشریت به سوی آیین حیاتبخش اسلام نهاده است. آنگاه که مسلمانان به این رسالت خویش عامل بودند، رهبری معنوی، علمی و سیاسی جهان در دست مسلمانان بود. متاسفانه با گذر زمان، مسلمانان گرفتار دنیا و مادیات شدند و رسالت خویش را که همانا عبادت الله تعالی و دعوت انسانیت به سوی اسلام بود، فراموش کردند. با فراموشی رسالت، مرگ تدریجی امت اسلامی آغاز شد و مسلمانان در باتلاق انحطاط گرفتار آمدند. این یک واقعیت است که حیات ملت ها در داشتن رسالت است و نداشتن رسالت مساوی است با مرگ و پیوستن به تاریخ. فراموشی رسالت و روی آوری به دنیا دو بیماری مهلکی هستند که تقریبا اکثریت مسلمانان را فرا گرفته اند؛ بگونه ای که هم و غم بیشتر مسلمان ثروت اندوزی و کامجویی از لذت های دنیوی شده است. و این همان چیزی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم امت خویش را از آن برحذر داشته است: إنَّ لكلِّ أُمَّةٍ فتنةً وإنَّ فتنةَ أُمَّتي المالُ ؛ برای هر امتی فتنه است و فتنه امت من مال است.2 محبت دنیا از مسلمانان افرادی ساخته است که به آخرت و روز معاد فکر نمی کنند. فراموشی رسالت نخستین سبب انحطاط مسلمانان می باشد. زیرا خداوند متعال عزت و سعادت امت اسلامی را در شریعت محمدی نهاده است. هرگاه مسلمانان از آن فاصله بگیرند و به دنیا روی آورند،خوار و ذلیل خواهند گشت. حضرت عمر رضی الله عنه می فرماید: «نحو قوم أعزّنا الله بالإسلام، فإن ابتغينا العزّة بغيره أذلّنا الله»؛3 ما قومی هستیم که خداوند ما را بوسیله اسلام عزت بخشید. هرگاه عزت را در غیر اسلام جستجو نمودیم خداوند ما را ذلیل خواهد کرد.

موقف نادرست در برابر دستاوردهای علمی وتمدنی معاصر

 عدم بهره گیری درست و به موقع از دستاوردهای علمی و صنعتی بشر، یکی دیگر از اسباب انحطاط مسلمانان به شمار می آید. در قرن 16 میلادی، زمانی که تمدن غرب با دستاوردهای علمی و صنعتی محیر العقولش قد علم نمود، جهان اسلام در برابر آن دو موقف متضاد اتخاذ نمودند. موقف نخست این بود که غرب و هر آن چیزی که از غرب می آید، نجس است. از این رو لازم است که از ورود هرنوع دستاورد علمی به کشورهای اسلامی جلوگیری صورت گیرد. متاسفانه پرچمداران این موقف بدون تفکیک بین دستاوردهای مثبت و منفی غرب، دروازه را بروی هر نوع نوآوری و پیشرفت بستند و نگذاشتند که مسلمانان با ایمان قوی و بینش صحیح با کاروان پیشرفت جهان همراه شوند. همین امر سبب شد تا مسلمانان از نظر علمی عقب بمانند. این در حالی بود که اروپا با سرعت تمام مراحل پیشرفت و صنعت را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت و هر روز با اختراع جدیدی پا به میدان می گذاشت. استاد سید ابوالحسن ندوی رحمه الله در این باره می نویسد: «مسلمانان نه این که چند ساعت و چند روز را تلف کردند، بلکه چندین سال و چندین نسل را ضایع گرداندند، برعکس در این مدت کشورهای اروپایی هر دقیقه و هر ثانیه را غنیمت شمردند و مسیرشان را در میادین مختلف زندگی به سرعت پیمودند و در مدت چند سال، مسافت چندین قرن را طی کردند.»4

صاحبان این باور با وجود پافشاری زیاد بر موقف شان نتوانستند نسل جدید را مدت زیادی با خود همراه سازند. به همین خاطر، زمانی که طرفداران این موقف کنار زده شدند و دروازه بروی تمدن غرب باز شد، مسلمان با چشمانی بسته خود را به دامان آن انداختند و تر و خشک آن را پذیرفتند. تمدن جدید غرب با قدرت پول، نیروی نظامی و صنعت پا به کشورهای اسلامی گذاشت و انحراف بزرگی را در زندگی امت اسلامی رقم زد. در آن مقطع تاریخ بر رهبران و اندیشمندان مسلمان لازم بود که با آمادگی ایمانی و فکری قبلی با تمدن غرب روبرو می شدند و از خوبی های آن بهره می بردند و از بدی های آن دوری می جستند.

در مقابل این موقف افراطی، موقف کسانی قرار داشت که معتفد بودند غرب با تمام دستاوردهای مثبت و منفی اش باید مورد استقبال مسلمانان قرار بگیرد. این گروه بر این باور بودند که مسلمانان حتی در پوشش و آداب و رسوم زندگی نیز باید از غرب پیروی کنند. اینکه این موقف زمینه را برای بهره بری از جنبه های مثبت تمدن غرب هموار کرد، قابل ستایش است؛ اما تحمیل جنبه های منفی تمدن غرب بر مسلمانان لکه ننگی است که بر پیشانی شان حک شد. این موقف سبب شد که جنبه های منفی تمدن غرب به کشورهای اسلامی راه پیدا کند و زمینه برای انحطاط و گمراهی امت اسلامی هموار شود. نتیجه هردو موقف انحطاط مسلمانان بود. استاد شکیب ارسلان در باره صاحبان دو موقف بالا می گوید: «از بزرگترین عوامل انحطاط مسلمانان اصرار بر قدیم است. همانگونه که گروه مخالف هر چیز قدیم و لو اینکه مفید باشد، آفتی است برای اسلام، به همان ترتیب گروه جامد که مخالف هر نوع تغییر مثبت است، آفتی برای اسلام به شمار می آید.»5 در این اینجا ضرورت به موقف میانه ای بود که با رعایت اعتدال از جنبه های مثبت تمدن غرب استفاده می کرد و از جنبه های منفی دوری می جست. متاسفانه صاحبان این موقف اندک بودند و از تاثیرگذاری زیادی بهره مند نبودند.

فقدان رهبری واحد سیاسی در سطح جهان اسلام

در طول تاریخ یکی از برگ های برنده مسلمانان وجود رهبری سیاسی واحد و قدرتمند بوده است. هرگاه این رهبری آسیب دیده، مسلمانان آماج توطئه های دشمنان قرار گرفته اند. خوشبختانه مسلمانان در بیشتر مقاطع تاریخ از رهبری واحد و یا چند رهبری قدرتمند بهره مند بوده اند. آخرین قلعه مستحکم رهبری مسلمانان دولت عثمانی بود. رهبران امپراطوری عثمانی با شایستگی توانستند به مدت 5 قرن جهان اسلام را رهبری و از سرزمین های آن حراست نمایند. در طی این 5 قرن دولت مقتدر عثمانی نماد اقتدار و اتحاد امت اسلامی به شمار می آمد و دروازه تجاوزگری و اشغال سرزمین های اسلامی بروی اروپاییان مسدود بود. دشمنان اسلام نیز دریافته بودند که در بقای دولت عثمانی، به اهداف استعماری خویش دست نخواهند یافت. از اینجا بود که طرح فروپاشی امپراطوری عثمانی توسط اروپاییان کلید خورد. اروپاییان سر انجام در آغاز قرن بیستم میلادی با روی کار آوردن مصطفی کمال اتورک، آخرین میخ را بر تابوت امپراطوری عثمانی کوبیدند. با از هم پاشیدن امپراطوری عثمانی، شالوده وحدت و اقتدار مسلمانان از هم پاشید و دولت های مختلف کوچک و بزرگی در قلمروی جهان اسلام سر بر آورد. این دولت ها که بیشترشان وابسته به شرق و غرب بودند و از استقلال و اقتدار کاملی برخوردار نبودند، نتوانستند مجد و عظمت گذشته مسلمانان را برگردانند. بلکه در اثر غفلت و بی توجهی این حکومت ها، انحطاط مسلمانان بیشتر شد. رهبری واحد سیاسی در هر قالبی که باشد، ضرورت عاجل امت اسلامی به شمار می آید. در صورتی که این نیاز برآورده نشود، هیچگاه صدای مسلمانان در جهان شنیده نخواهد و از طرفی دیگر مسلمانان نمی توانند در تحولات جهان نقش مثبتی بازی کنند. بنابر این یکی از عمده ترین دلایل انحطاط مسلمانان در عصر حاضر، فقدان رهبری واحد سیاسی در سطح جهان اسلام می باشد.

خود باختگی و عدم اعتماد به نفس

 چیرگی تمدن غرب در جوامع اسلامی به حدی رسیده است که بر فکر و فرهنگ مسلمانان غالب شده است. به گونه ای که طرز تفکر و اسلوب زندگی بسیاری از جوانان مسلمان برگرفته از الگوهای غربی است. دلیل این پیروی کورکورانه از تمدن غرب، عدم آگاهی از تعلیمات حیاتبخش اسلام می باشد. ملت هایی که از آیین و فرهنگ غنی خویش آگاهی داشته نباشند، همواره در دام خودباختگی و عدم اعتماد به نفس گرفتار می شوند. خودباختگی در میان جوانان امت اسلامی به حدی رسیده است که هیچ جایگاهی برای خودشان در تحولات جهان نمی بینند. بسیاری از جوانان چنان تحت تاثیر تمدن پوشالی غرب قرار گرفته اند که دیگر معتقد به صلاحیت اسلام برای رهبری جهان در عصر حاضر نیستند. عده ای هم مغلوب ارتش ها و تجهیزات نظامی آمریکا و اروپا گردیده اند و آن ها را شکست ناپذیر می بینند. این خود باختگان گاه تا آنجا پیش می روند که غرب چشم بسته به تمجید از غرب می پردازند. علامه ندوی در باره این گروه می گوید: «از واقعیت‌های شگفت‌انگیز این که در دوران اخیر مسلمانان در گوشه و کنار جهان حتی در مراکز و سرزمین‌های اسلامی، تبدیل به هواداران جاهلیت اروپایی و سپاهیان داوطلب آن شده‌اند، تا آنجا که برخی از ملت‌ها و دولت‌های اسلامی، ملت‌های اروپایی را که از چندین سده رهبری حرکت جاهلیت را به عهده دارند و احیاگر جاهلیت جدید هستند و در شرق و غرب پرچم‌های الحادی خویش را برافراشته‌اند، آن‌ها را مددکار مسلمانان و حامی اسلام، حامل پرچم عدالت در جهان و برپادارندگان عدالت، می‌دانند.»6

بدون شک چنین طرز تفکری هیچگاه اجازه نمی دهد که امت اسلامی از گرداب انحطاط خودش را بکشد و به آینده بهتری بیندیشد. همین طرز سبب گردیده است تا میدان در کشورهای اسلامی برای دشمنان خالی گذاشته شود. طوری که بیشتر پروژه های بزرگ صنعتی و عمرانی در کشورهای اسلامی توسط انجینران و کارشناسان غربی تطبیق می شود. لازم است که پیش از برچیده شدن بساط انحطاط از جوامع اسلامی، ریشه های خودباختگی و عدم اعتماد به نفس خشکانده شود.

قومگرایی و ملی گرای بجای اسلامگرای

 یکی دیگر از اسباب انحطاط مسلمانان قومگرایی و ملی گرایی است. پدید های که رسول الله صلی الله علیه وسلم پیروانش را به شدت از آن برحذر داشته است. چنانکه باری فرمود: دعوها فإنها منتنة. سخن قومگرایی را بگذارید که متعفن است. واقعیت آن است که بیماری قومگرایی و ملی گرایی دیر زمان یاست که بخش هایی از پیکر امت اسلامی فرا گرفته است. تفکر قومگرایی و ملی گرایی مسلمانان را در مرزهای مشخص محدود کرده است. این تفکر سبب گشته تا مسلمان هر کشور به فکر کشور خودش باشد و از درد و رنج ملت مسلمانان تحت ستم بی خبر باشد. پرچمداران قومگرایی و ملی گرایی ملیت و قومیت را بر اسلام مقدم می دانند مگر آنکه دین در خدمت قومیت و ملیت قرار بگیرد. برخی دیگر نیز هیچ اعتقادی به دین اسلام ندارند و همواره خواهان احیای ادیان باطله ای هستند که در گذشته های دور بر برخی کشورهای اسلام نفوذ داشته اند. چنانکه «برخی نواندیشان در ترکیه‌ی جدید معتقد شدند که دین اسلام یک دین عارضی و بیگانه است که شایسته و دردبخور ملت ترک نیست، بلکه آنچه سزاوار ملت ترک است، این که به دین اولیه‌ی خود، بت‌پرستی، دینی که پدران‌شان پیش از دین اسلام داشتند، باز گردند.»7

متاسفانه تفکر ملی گرایی و قومگرایی در بخش های بزرگی از ممالک اسلامی طرفدارانی دارد. طرفداران این تفکر در یک قرن گذشته بسیاری از کشورهای اسلامی را در راستای به کرسی نشاندن آن به خاک و خون کشیدند. قومگرایان عرب در قالب حزب بعث تفکر عربیسم را در کشورهای اسلامی رواج دادند. ترک ها در مناطق ترک زبان پان ترکیسم را گسترش داند. به همین ترتیب قومگرایانی از دیگر اقوام مسلمان کوشیدند تا قومگرایی و ملی گرایی را جایگزین اسلامگرایی نمایند که تلاش هایشان موفقیت هایی را بدنبال داشت.

نداشتن نظام تعلیمی مستقل و برگرفته شده از تعالیم اسلام

 نظام تعلیمی در هر امتی، اساس دوام و بقای آن به شمار می آید. هرگاه نظام تعلیم و تربیت یک امت بر اساس آموزه های دینی و فرهنگی آن استوار شد، هیچ خطری آن را تهدید نمی کند. در صورتی که چنین نباشد، بلکه نظام تعلیمی واردادتی بر آن حاکم شود، بقای آن امت در تزلزل است. زیرا رهبران و همه افراد موثر در سرنوشت امت ها در دامان نظام آموزشی آن تربیت می شوند. متاسفانه جهان اسلام مدت زیادی است که از نداشتن یک نظام آموزشی مستقل و استوار بر دو عنصر دین و فرهنگ بومی، رنج می برد. نظام آموزشی بیشتر کشورهای اسلامی بر گرفته از نظام آموزشی غربی است. خروجی این نظام های آموزشی نسل هایی است که همینک بر جهان اسلام حکومت می کنند. بسیاری از این نسل ها هیچ اعتقادی به اسلام ندارند و مدینه فاضله خویش را در پیروی کورکورانه از غرب بی بینند و نکبت و بدبختی را نصیب ابدی مسلمانان می دانند و فکرمندی برای نجات مسلمانان از انحطاط فعلی ندارند. ضمن اینکه در بیشتر مراکز آموزشی ابتدایی و تحصیلات عالی کیفیت مطلوب آموزشی وجود ندارد. در واقع سیستم آموزشی چنین شرایطی را بوجود آورده است. طوری که اکثریت فارغ التحصیلان مراکز آموزشی جهان اسلام از لیاقت و توانایی علمی و اداری کافی برخوردار نیستند. پر واضح است که چنین افرادی توانایی رهبری امت اسلامی را ندارند. از اینرو، نظام آموزشی کشورهای اسلامی نیاز فوری به اصلاحات دارد. متاسفانه در زمینه وارد کردن اصلاحات لازم در نظام های آموزشی کشورهای اسلامی عزم جدی به چشم نمی خورد.

استعمار و سکولاریزم: نفوذ استعمار و سکولاریزم در جوامع اسلامی دو عامل عمده انحطاط مسلمانان در عصر حاضر به شمار می آیند. استعمارگران در آغاز با اهداف اقتصادی وارد کشورهای اسلامی شدند و با گذر زمان پرده از اهداف استعماری خویش براشتند. سکولاریزم نیز ابتدا از طریق محصلانی که برای ادامه تحصیل به اروپا رفته بودند به کشورهای اسلامی راه یافت. استعمارگران و سکولاریست ها در یک قرن گذشته، با قوت تمام از پیشرفت و بیداری ملت های مسلمان جلوگیری نموده اند. آنها با حمایت همه جانبه غرب مهره های خویش را در پست های مهم دولت های اسلامی جا بجا کرده اند و نمی گذارند که رهبرانی مخلص و وطن دوست روی کار بیایند. هرگاهی هم که رهبری از طریق آرای عمومی در قالب یک انتخابات شفاف زمام امور را در یکی از کشورهای اسلامی بدست گرفته است، استعمارگران و سکولاران با انجام کودتاهای نظامی از ادامه حکم وی جلوگیری بعمل آورده اند. هدف اصلی استعمارگران استثمار کشورهای اسلامی و جلوگیری از پیشرفت و توسعه آن است. سکلاریست ها نیز ضمن پیش بردن اهداف فوق همواره تلاش دارند تا پای اسلام را از جامعه و حکومت بکشند و آن را در زندگی فردی محصور نمایند.

ضعف اقتصادی

 اقتصاد قوی یکی از عناصر مهم و اساسی پیشرفت ملت هاست. جوامع دارای اقتصاد پویا از زیان های فقر بدور هستند. در مقابل جوامع دارای اقتصاد ضعیف و گرفتار فقر و ناداری از چانس کمتری در توسعه پایدار برخوردار است. فقر عامل بسیاری از بزهکاری ها و جرایم جوامع به شمار می آید. از این جهت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: کاد الفقر ان یکون کفرا. بسیاری از کشورهای اسلامی ضعف شدید اقتصادی به سر می برند. آمار فقر و ناداری و عدم برخورداری از ضروریات اولیه در کشورهای اسلامی بسیار نگران کننده است. اقتصاد ضعیف از طرفی آمار انواع جرم را در کشورهای اسلامی بالا برده است و از طرفی دیگر ابتکار عمل را در تطبیق پروژه های بزرگ علمی و صنعتی از مسلمانان گرفته است. فقر خودش انحطاط است و زمینه را برای انحطاط بیشتر ملت ها فراهم می کند.

پس چه باید باید کرد؟

عوامل فوق بخشی از اسباب انحطاط مسلمانان در عصر حاضر به شمار می آیند نه کل عوامل. این اسباب دست به دست همه داده و شرایط رقت فعلی را برای امت اسلامی رقم زده است. بسیاری از مسلمانان با مشاهده وضعیت فعلی، امید به آینده را از دست داده اند و خیزش امت اسلامی را متصور نیستند. با وجود نا امیدی که همینک بر جهان اسلام حاکم است، بازهم امت اسلامی این صلاحیت را در دارد که گلیم خویش را از آب بکشد و آینده بهتری را رقم بزند. وظیفه رهبران و متفکران جهان اسلام آن است که با برنامه ریزی، تلاش و دعا بکوشند تا اسباب انحطاط را از میان مسلمانان بردارند. مسلمانان باید این اصل الهی را بیاد داشته باشند که سرنوشت خوب و بد هر ملتی به دستان خودش رقم می خورد. خداوند در کلام پاکش فرموده است: «إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» [الرعد:11]؛ در حقيقت ‏خدا حال قومى را تغيير نمى‏ دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version