نویسنده: مهاجر عزیزی

شوخی‌ و مزاح پیامبر نازنین اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم، فرد خوش‌طبع، خوش‌سلیقه و متبسم بودند و با یاران و خانواده‌ی خود به قصد آن که شادمان‌شان کنند، مزاح و شوخی می‌نمودند؛ چنان‌که اصحاب پیامبر‌ صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفته‌اند: «کان من افکه الناس»؛ (رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم از لحاظ لطیفه‌گویی و شوخی سرآمد بودند.) و همانگونه که از روایت مشهور ام زرع که صحیح بخاری بیانگر آن است، می‌یابیم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم با همسرانش به شوخی و مزاح می‌پرداخت و به داستان‌ها و فکاهیات آنان گوش می‌داد. همین‌طور، یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم نیز شوخی می‌کردند، می‌خندیدند، باهم مزاح‌های سالم و مؤدبانه می‌نمودند تا به این طریق باشد که حقوق جسم و نفس را مراعات کنند و به خواسته‌های فطرت و خلقت، لبیک بگویند؛ چنان‌که علی بن ابی‌طالب رضی‌الله‌عنه می‌گوید: «روح‌ها هم مثل بدن خسته می‌شوند، برای شادی آن‌ها، لطایف و ظرایف حکیمانه جستجو کنید.» همچنان می‌گوید: «دل خودتان را ساعت به ساعت شاد نمایید؛ دل هرگاه ناراحت شد کور می‌گردد.»  اینک نمونه‌هایی از شوخی و مزاح پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم را ذیلاً بیان می‌کنیم:
۱. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به پیرزنی از قبیله‌ی اشجع فرمود: «پیرزنان وارد بهشت نشوند. بلال حبشی که سیاه چهره بود، آن پیرزن را ناراحت دید و جریان را به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم باز گفت. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: سیاه هم به بهشت نمی‌رود. بلال و پیرزن هر دو ناراحت بودند که ناگهان عباس، کاکای پیامبر که پیرمرد بود، آن دو را دید و حال آن دو را برای پیامبر بازگو کرد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمی‌رود. همه غمگین شده بودند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم که چنین دید، همه‌ی آنان را فراخواند، دل‌شان را نرم کرد و فرمود: خداوند، پیرزنان، پیرمردان و سیاهان را به نیکوترین شکل بر می‌انگیزاند و آنان جوان و نورانی شده به بهشت می‌روند.»
۲. به روایت ترمذی به سند صحیح از ابوهریره رضی‌الله‌عنه روایت شده، گفتند: یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شما با ما شوخی و بازی می‌کنید، حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: ”اگر من با شما بازی می‌کنم، به جز حق چیزی نمی‌گویم.»
۳. و در زمینه‌ی شوخی‌های آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفته شده است که مردی نزد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آمد و از او مرکبی تقاضا کرد، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم به شوخی به او فرمود «إنا حاملوک علی ولد ناقة: قال یا رسول الله و ما اصنع بولد الناقة؟ فقال النبی صلی‌الله‌علیه‌وسلم و هل تلد الابل الا النوق.) من تو را بر بچه‌شتری سوار خواهم نمود [او را برای تو خواهم داد.] (در این هنگام ذهن آن مرد به شتر کوچک منحرف شد و) گفت: ای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم! من با بچه‌ی شتر چه کنم؟ و چگونه می‌توانم بر آن سوار شوم؟!. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: مگر شتر چیزی جز بچه‌ی شتر می‌زاید.) [یعنی هر شتری، بچه‌ی شتر دیگر محسوب می‌شود؛ گرچه بزرگ و تنومند باشد.]
۴. عَنْ أَنَسٍ قَالَ: «قَالَ لِي النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌وسلم: يَا ذَا الْأُذُنَيْنِ.» (از انس رضی‌الله‌عنه روایت است که گفت: برای من رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: ای صاحب دو گوش.) محمود بن غیلان یکی از راویان حدیث است که می‌گوید: «ابو اسامه در تشریح این حدیث گفته است: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم با انس بن مالک شوخی می‌فرمودند.» و همچنان در تشریح این حدیث گفته‌اند: «مقصود از این عبارت، تشویق و ترغیب انس بن مالک رضی‌الله‌عنه به درست گوش کردن و درست فهمیدن مسایل است.»
۵. عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رضی‌الله‌عنه قَالَ: إِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَسَلَّمَ لَیُخَالِطُنَا حَتَّى یَقُولَ لِأَخٍ لِی صَغِیرٍ: «یَا أَبَا عُمَیْرٍ، مَا فَعَلَ النُّغَیْرُ؟»
قَالَ أَبُوعِیسَى: وَفِقْهُ هَذَا الْحَدِیثِ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَسَلَّمَ کَانَ یُمَازِحُ، وَفِیهِ: أَنَّهُ کَنَّى غُلاَمًا صَغِیرًا فَقَالَ لَهُ: «یَا أَبَا عُمَیْرٍ»، وَفِیهِ أَنَّهُ لاَ بَأْسَ أَنْ یُعْطَى الصَّبِیُّ الطَّیْرَ لِیَلْعَبَ بِهِ. وَإِنَّمَا قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَسَلَّمَ: «یَا أَبَا عُمَیْرٍ، مَا فَعَلَ النُّغَیْرُ؟» لِأَنَّهُ کَانَ لَهُ نُغَیْرٌ یَلْعَبُ بِهِ فَمَاتَ، فَحَزِنَ الْغُلاَمُ عَلَیْهِ، فَمَازَحَهُ النَّبِیُّ صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَسَلَّمَ فقالَ: «یَا أَبَا عُمَیْرٍ، مَا فَعَلَ النُّغَیْرُ؟». (… انس بن مالک رضی‌الله‌عنه می‌گوید: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم با ما در می‌آمیختند و معاشرت می‌کردند؛ و این معاشرت و رفت و آمد آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم به میزانی بود که حتی با برادر کوچکم [نیز خوش و بش داشتند و معاشرت می‌کردند و] بدو می‌فرمودند: ای ابوعمیر! بچه گنجشک چه شد؟)
ابوعیسی ترمذی رحمه‌الله می‌گوید: از لحاظ مسائل فقهی، از این روایت چنین استنباط می‌شود که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم شوخی می‌کردند. و در این روایت نیز آمده که آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم به پسر بچه‌ی کوچک، کنیه دادند و بدو فرمودند: «ای ابوعمیر»؛ و در این روایت نیز وارد شده که هیچ اشکالی در این مسئله نیست که به پسر بچه‌ی کوچک، پرنده‌ای داده شود تا با آن بازی کند؛ چرا که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به ابوعمیر فرمودند: «ای ابوعمیر! بچه گنجشک چه شد؟»؛ و این بدان سبب بود که پسرک، بچه گنجشکی داشت که با آن بازی می‌کرد. آن بچه گنجشک مُرد و پسر بچه ناراحت و اندوهگین شد؛ ازاین‌رو، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم با او شوخی نمودند و فرمودند: «ای ابوعمیر! بچه گنجشک چه می‌کند؟»
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version