نویسنده: ابوریان
دینگریزی یا به تعبیری دیگر دنیامداری از جهان غرب برخاست و چرک و ریمی بود که از جسد و لاشۀ متعفن مردمانی بیدین و رنجور ایجاد میشود.
در واقع «سکولاریسم» مرهمی بر درد مردمان دنیامدار و دینگریز است و اندیشۀ باطل مردمانی که از بیم غرق شدن، به آن چنگ زدند.
برای همین، سکولاریسم با مسلمین هیچ پیوندی ندارد و چنانکه گفتیم مردم اروپا به ناچار و از روی اضطرار به دامان سکولاریسم خزیدند؛ زیرا دین و آیین آسمانیشان به ابتذال کشیده شده، از تحریف و دروغ پر شد و ابزار دست پاپها و کشیشان شد تا با آن بر قلب و جان مردم حکومت کنند و آنها را به استثمار بکشند، حال وقتی سکولاریسم در برابر دین اسلام مطرح میشود، نباید با عینک جهان غرب آن را کاوید؛ چون وقتی قرآن را با انجیل حضرت عیسی علیهالسلام مقایسه کنیم درخواهیم یافت که به اذعان تمام علمای اسلامی و غیراسلامی یک حرف از قرآن کاسته یا زیاد نشده است؛ ولی کتاب مقدس بارها و بارها تحریف شد و در مقابل آن، قرآن و سنتِ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم از گزند هرگونه تحریف در امان مانده است، قوم مسیح بعد از او ۷۰ انجیل خلق کردند که هر یک از آنها با هم تفاوت شایانی داشت و بعد از مدتی به چهار انجیل تقلیل یافت و باز چهار انجیل موجود به اذعان خود دانشمندان غربی نص معصوم الهی نیست که بر حضرت عیسی علیهالسلام فرود آمد؛ بلکه انباشتهای از تحریف و دروغ است، در طرف دیگر تمام مسلمانان جهان یک قرآن دارند که بدون تغییر و تحریف است.
از حیث عقیده وقتی در صدد مقایسه بر میآییم خواهیم دید که عقیدۀ توحیدی اسلام کاملاً سالم است و مانند مسیحیت سه خدا از بطن آن بیرون نیامده است، مسلمانان تنها به یک خدای واحد عقیده دارند و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوسلم را بنده و رسولِ الله به سوی مردم جهان میدانند؛ لذا در نمازهای خود پیوسته میگویند: «أشهد أن لا اله الا الله وأشهد أنَّ محمداً عبده و رسوله» مضافاً حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم هنگام ابلاغ رسالت الهی، خود را بنده و رسول خدا میخواند و میگفت: «لاتطروني كما أطرت النصاری عيسى بن مريم، و قولوا عبدالله ورسوله»؛ (آمدهام تا شما را راهنمایی کنم؛ پس نباید چون مسیحیان مقام و شانم را بستایید به گونهای که شایسته نیست؛ بلکه به من رسولِ الله و عبدِ الله بگویید.)
اسلام و علم
برخلاف ادعای سکولارها که سکولار را مهد علم و اسلام را دشمن علم و پیشرفت معرفی کرده و اسلام را مایۀ عقبافتادگی معرفی میکنند؛ اما وقتی دیدگاه اسلام و مسیحیتِ به ابتذال کشیده شده را در باب علم و دانش مقایسه میکنیم باز میبینیم دین اسلام با علم و دانش هیچ تضاد و تناقضی ندارد؛ بلکه مشکل و تضاد اسلام و قرآن با جهل و نادانی است.
دین حقیقی اسلام؛ هرگز با علم سر ناسازگاری نداشته و نخواهد داشت و آن دسته از دستآوردهای علوم که قطعی و یقینیاند، تا حالا هیچ نوع تعارضی با آموزههای اسلامی نه تنها نداشته؛ بلکه از اعجاز قرآن پرده برداشتهاند.
دین اسلام نه تنها با پیشرفت علم ضعیف نمیشود؛ بلکه با پیشرفت علم و تکنولوژی هر روز حقانیت و ضرورت مراجعه و بهرهگیری از آن آشکارتر میگردد، بر خلاف مسیحیتِ تحریف شده، اسلام از جمله طرفداران واقعی و حقیقی علم و پیشرفت در جهان است؛ لذا هیچ نوع تعارضی بین اسلام و علوم تجربی، اجتماعی و معارف بشری وجود ندارد، مشروط بر اینکه علوم اجتماعی و تجربی و معارف بشری بر مبنای درست و تجربۀ علمی استوار باشد.
اولین پیام وحیانی قرآن «إقرأ» بود که به خواندن دستور داده است، این واژه با مشتقات خود ۷۵۰ بار در قرآن کریم تکرار شده است؛ همچنین واژۀ عقل و فکر بیش از ۵۰ بار در قرآن آمدهاند.
با اطمینان خواهیم گفت غرب از وقتی که خرافات و افسانهسراییهای کلیسا را که به نام دین پذیرفته بود، رها کرد به علم و دانش و ترقی رسید؛ اما مسلمین زمانی به پیشرفت رسیدند که ملتزم به شریعت الهی و قرآن و سنّت بودند و از زمانی که قرآن و سنّت صحیح را دور انداختند و به خرافات دامن زدند از ترقی باز ماندند و اسلام، مانند دیگر ادیان خرافی و تحریف شده نیست که به یک جنبه از زندگی انسان پرداخته و دیگر زوایا را فرو گذارد، اسلام دینی کامل است که برای امور فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برنامه دارد. برنامۀ اسلام از کوچکترین و جزئیترین مسایل انسان شروع شده و تا بزرگترین آنها جریان دارد.
اسلام آمد تا در هر بُعدی به تنظیم زندگی انسان و جامعه بپردازد؛ ولی این که کسی خلاف برنامههای الهی عمل کند تقصیر از اسلام نیست؛ بلکه از ذات آن فرد، جمع و حکومت است؛ لذا اگر کسی یا کسانی از روی غرض و ناآگاهی مدعی هستند که اسلام برای حکومت، سیاست، اقتصاد و… برنامهای ندارد، چنین افرادی یا از قرآن و سنّت چیزی نمیفهمند یا با اسلام دشمنی دارند و میخواهند آن را آماج تهمت و افتراهای خویش قرار دهند، بزرگترین گواه بر همهجانبه و پویا بودن برنامههای دینی در تمام ابعاد این است که حکومت اسلامی از همان زمانی که در مدینه به دستان مبارک حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم بنا نهاده شد تا زمانی که با توطئۀ «امپریالیسم» جهانی و به رهبری کمال آتاترک لائیک به پایان رسید که حدود ۱۳ قرن را در بر میگرفت، توانست خوش بدرخشد.
حال باید پرسید چه حکومتی تاکنون توانسته است ۱۳ قرن با همۀ فرازونشیبها مقاومت کند و با سربلندی به حیات خود ادامه دهد.
آری اسلام دین کاملی است و توانسته است اساس و بنیانهای خود را به گونهای بنا کند که بتواند به مدت ۱۳ قرن خوش بدرخشد و تمدنساز شود، برای همین است که ما معتقدیم اسلام میتواند تمامی مشکلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و قومی را رهبری کند، بدان شرط که به خوبی به آموزههای قرآن و سنّت عمل شود.
سکولاریسم و شریعت
سکولاریسم اصیل در وقت قانونگذاری هیچ حقی را به اسلام نمیدهد؛ حتی اگر در مسایل و احوال شخصیه باشد.
سکولاریسم «آتاتورک» که مادر سکولاریسم در کشورهای اسلامی است، نیز در همۀ زمینهها؛ حتی در احوال شخصیه، قوانین اسلامی را رد میکند و از لحاظ تقسیم میراث، دختر و پسر را مساوی میداند.
سکولاریسم بر این باور است که قانونگذار اصلی، جامعه است و اسلام حق امر و نهی کردن را ندارد، یعنی حق تشریع مطلق را از خالق غصب میکند و به انسانها میدهد.
بدین ترتیب انسان را با خداوندی که او را آفریده برابر میکند و در واقع کلام انسان را بر کلام خداوند متعال برتری میبخشد و به او اختیار و صلاحیت میدهد و اینگونه است که انسان به «اربابی» تبدیل میشود که مطابق آنچه که میخواهد حکم میکند و به هر کسی که بخواهد فرمان میدهد.
سکولاریسم و اخلاق
شاید در نگاه اول به نظر برسد که «سکولاریسم» هیچ اعتراضی به جنبۀ اخلاقی اسلام ندارد و با توجه به اینکه اخلاق شالودۀ جوامع و پایة رنسانس و انسانمحور است از آن استقبال میکند؛ چون همین اخلاق برتر است که علما و شخصیتهای مهم و متمدن را به وجود میآورد؛ پس از این لحاظ بین اسلام و سکولاریسم – بهطور کلی – اختلافی وجود ندارد؛ اما با تأمل و بررسی دقیق به اختلاف قطعی بین آنها پی میبریم و آن این است که سکولاریسم از فرهنگ غرب متأثر گشته و آزادیهای جنسی و بیبندوباریهای آن را موبهمو و وجببهوجب در تعالیم خود پیاده میکند؛ ولی در این طرف، اسلام غریزۀ شهوانی را نه کاملاً آزاد میگذارد و نه هم آن را کاملاً تعطیل میکند؛ ولی آن را با ازدواج مشروع برطرف میکند که هم از این طریق دو زوج به آرامش و عاطفه میرسند و هم خانواده که هستۀ جامعۀ عالی است، تشکیل میشود، اسلام عزیز هرگونه آمیزش خارج از این دایره و اسباب آن را حرام دانسته و آن را زنا یا انحراف میداند که موجب خشم خداوند متعال و انحطاط و فساد در جامعه میشود. «وَلَاتَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا» [إسراء: 32]؛ (و نزديك مشويد به زنا، هر آئينه وى بيحيائى است و بد راهى است وى.)
و حتی اسلام دستور میدهد که وقار و حیا را در کلام و پوشش خویش حفظ بکنند. «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا» [احزاب: 32]؛ (پس ملائمت نكنيد در سخن گفتن كه آنگاه طمع كند كسيكه در دل او بيمارى است و بگو سخن نيكو.)
«وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ» [نور: 31]؛ (آشكارا نه كنند آرایش خود را يعنى مواضع زيور الا آنچه ظاهر است ازان موضع و بايد كه فرو گذارند دامنهاى خود را بر گريبانهاى خود.)
سکولاریسم و ایمان
«سکولاریسم» جنبۀ اعتقادی اسلام و اعتقاد مردم به خدا و رسول و روز قیامت را [بر اساس اصلی که آن را به رسمیت میشناسد] قبول دارد، یعنی هر انسان، آزادی دینی خود را دارد و این یکی از حقوق اوست که در کنوانسیونهای بینالمللی تایید شده و در قوانین اساسی مُدرن نیز به ثبت رسیده است؛ اما اجازه ندارد در هر امر و دستوری دخالت داشته باشد؛ بلکه در گوشهای آرام بگیرد و از حریم خود تجاوز نکند؛ ولی اسلام این را قبول ندارد که در حاشیه باشد او میخواهد روحِ زندگی، گوهرِ هستی، الهامبخشِ افراد جامعه و مبنای شکلگیری روانی و فکری افراد ملت باشد و به عبارتی دیگر میخواهد همهکارۀ زندگی یک فرد مسلمان باشد.
اسلام از کودکی آموزۀ توحید را در وجود کودک القا میکند که انسان را از بندگی هر چیزی، جز خداوند رهایی میبخشد، از بندگیِ طبیعت، حیوانات، جن، انسان، سنگ، امیال نفس و بردگی هر ظالمی که مردم به جای خدا او را بپرستند؛ چنانکه خداوند متعال این را به صورت واضح در سورة فاتحه بیان کرده است: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» [فاتحه: 5]؛ (ترا مىپرستيم و از تو مدد مىطلبيم.)
وقتی خداوند به یک مسلمان، فرزندی عطا میکند مأمور است که در گوشش «اذان» بدهد وقتی که از دنیا رخت سفر میبندد؛ باز هم کلمۀ توحید به او تلقین میگردد؛ پس حیات و وفات یک فرد مسلمان بر اساس توحید است و این کلمۀ توحید یک کلمۀ خشک و خالی نیست که فقط بر زبان آورده شود؛ بلکه یک منهج روحی، روانی و عقیدتی است که به فرد مسلمان میآموزاند که حق ندارد به غیر از خداوند کسی دیگر را برای خود به عنوان پروردگار، حاکم و ولی بگیرد.
سکولاریسم انتظار دارد که اسلام فقط در ولادتها و تشییع جنازهها و رسومات مذهبی محصور بماند و نباید جوانان را هدایت و توجیه کرده و تودهها را رهبری کند و نباید در تربیت رجال نقش داشته باشد. نباید سیر جامعه را با حقیقت تنظیم کرده و معیارهای عادلانه را بین مردم برقرار کند.
سکولاریسم میخواهد که اسلام به چیزهای اندکی راضی باشد و این را یک فضل و احسانی میداند که نظام سکولاریسم به او داده است.
مثلا در بخش رسانهای یک شبکة دینی در تلویزیون یا رادیو داشته باشد؛
یک بخش دینی در یکی از روزنامهها داشته باشد؛
در حصۀ تعلیم و تربیت جامعه، یک بخش آموزش دینی داشته باشد؛
در جامعه به مسجد اکتفا بکند؛
در سازمانهای دولتی وزارت اوقاف داشته باشد.
از نگاه سکولاریسم دین باید به همینها بسنده کند و بیش از این چیزی نخواهد؛ بلکه باید صمیمانه از سکولاریسم تشکر کند که چنین لطفی در حق دین کرده است.