نویسنده: محمدعاصم اسماعیل­زهی

اومانیزم «انسان‌گرایی»

بخش سیزدهم

اومانیزم در مواجهه با مسلمان! (ادامه)
اسلام برای تحمیل عقیدۀ خود بر مردم، در حال که آن را نپسندند، قتال و جهاد نمی­‌کند؛ بلکه چنانکه پیشتر گفتیم برای برچیدن نیروهایی جاهلی می­‌جنگد که سد راه حق به مردم می‌­شوند؛ البته کاری به موانع روانی یا محسوس مادی ندارد، نیروهایی که در قوانین و نظام‌هایی جاهلی نمود پیدا می­‌کند که در واقعیت امر، در حس مردم وزنۀ سنگینی دارند و نیز سپاهیان و حکومت‌هایی که از این نظام‌های جاهلی پشتیبانی می­‌کنند و به آن‌ها در روی زمین قدرت و مشروعیت می‌­بخشند، پس اگر این موانع برطرف شد آن موقع “لَا إكرَاهَ فیِ الدِّینِ” در دین هیچ اجباری نیست.
“لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ” ترجمه: «اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است.»[1]
بلکه عدالت ربانی برپا می‌­شود تا مردم از آن بهره­‌مند گردند و در سایۀ آن به ادامۀ زندگی بپردازند هر چند هم که عقیدۀ اسلام را نپذیرند.
مسلمانان در حالی مصر را فتح کردند که اهالی آن بر دین مسیحیت بودند؛ اما مسلمین، آنان را مجبور به پذیرش اسلام ننمودند و اگر اکراه و اجباری در کار می‌­بود تا این لحظه اثری از قبطی­‌های مسیحی باقی نمی‌­ماند!
بلکه مسلمانان عدالت الهی را همانطور که خداوند جل­جلاله آنان را امر نموده بود بر پای داشتند به همین خاطر این عدالت، کرامت از دست­‌رفتۀ قبطی­‌ها را به آن‌ها بازگرداندند؛ کرامتی که حاکمان رومی که بر دین آن‌ها ولی مذهبی دیگر بودند از ایشان سلب کرده بودند، در واقع رومی­‌ها پشت قبطی­‌ها را صرفاً به‌خاطر اختلاف مذهبی با آنان با شلاق، سیاه و کبود می­‌کردند؛ اما قبطی­‌ها هیچ اقدامی برای دفع تعدی آن‌ها انجام نمی‌­دادند و هیچ پناهگاهی نمی‌­یافتند که به آنان آزادی اعتقاد و عدالت و کرامت ارزانی دارد.
اما زمانی‌که مسلمانان آمدند تمامی این حقوق را به آنان دادند و داستان آن شخص قبطی که به مدینۀ منوره رفت تا نزد عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه از ضربۀ عصایی شکایت کند که پسر عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنه بر پشت پسرش زده بود مشهور است و نیاز به تکرار آن نمی­‌باشد… .
اما دلالت آن روشن است؛ زیرا همین شخص قبطی که از رومیان شلاق می‌­خورد و دم نمی­‌زد و اعتراضی نمی­‌کرد و انتقام کرامت به تاراج رفته‌­اش را نمی­‌گرفت این سفر دور و دراز را به‌خاطر دستیابی به عدالت به جان می‌­خرد چون‌که اسلام، کرامتش را به او بازگرداند، به همین دلیل چنان شد که در برابر ظلم اعتراض می‌­کند و خواستار عدالت می­‌شود و به این خاطر که اسلام پناهگاهی حقیقی برای او ایجاد نمود که عدالت را در آن طلب نماید، به همین دلیل او در آنجا عدالت را طلب نمود.
مسلمانان به‌خاطر همین می‌­جنگند نه برای اینکه عقیدۀ خود را تحمیل نمایند و نه برای توسعه‌­طلبی استعماری و نه برای چپاول مایحتاج مردم و استفاده از آن علیه خودشان و نه به خاطر هیچ منفعت دنیایی که تمام کشورها برای آن تلاش می­‌کنند بلکه هدف آن، اجرای اوامر خداوند جل­جلاله و انتشار این عدالت الهی بر روی زمین است.
مسلمانان اندلس را فتح نمودند و هشت قرن متوالی آنجا بودند؛ اما عقیدۀ اسلام را بر مسیحیان اندلس تحمیل نکردند؛ بلکه عده­‌ای از روی محبت به اسلام و باور به صدق و راستی‌­اش، بدان ایمان آوردند و مسیحیان نیز مسیحی باقی ماندند تا اینکه آن‌ها این نیک رفتاری را با بیرون راندن مسلمین از اندلس همراه با شکنجه و عذاب و آوارگی در فجیع­‌ترین شکلی که تاریخ به خود دیده پاسخ دادند… .
مسلمانان روشنایی را از طریق مدارس و پوهنتون‌ها و اساتید و کتاب‌ها و علوم و تمدن خود در اندلس و دیگر سرزمین‌­ها انتشار دادند؛ تمدنی که گواهی گواهان با انصاف غرب با وجود تعداد اندک‌شان آن‌را ثبت نموده است! و اندلس در واقع امن‌ترین پناهگاه برای یهودیان و مسیحیان بود که در آنجا در سایۀ حکومت اسلامی احساس امنیت کامل می­‌کردند در حالی­که تمام اروپا یهودیان را مورد شکنجۀ خود قرار می‌­داد و حتی مسیحیان مخالف با مذهب کلیسای کاتولیک در ترس و هراسی همیشگی به سر می‌­بردند.
مسلمانان هند را نیز فتح نمودند و هشت قرن بر آن حکمرانی کردند؛ اما عقیدۀ اسلامی را بر بت‌پرستان هند تحمیل ننمودند؛ بلکه آنان را با عقایدشان آزاد گذاشتند در حالی‌­که عقایدی داشتند که هیچ عاقلی آن را نمی‌­پذیرفت همانند پرستش گاو و تبرک­‌جستن به مدفوع و ادرار آن.
بلکه فقط بر آن‌ها این را تحمیل کردند که دست از بعضی عادات و سنت‌های وحشی‌گرانۀ خود همانند زنده دفن کردن بیوه‌­زنان همراه شوهر وفات­‌یافتۀ آنان یا زنده سوزاندن‌­شان بردارند و این کار را به‌خاطر تعالی مردم به مرتبۀ آدمیت در برخی رفتارشان انجام دادند بدون اینکه به عقاید آنان تعدی و گزندی برسد.
و هندوها در سایۀ حکومت اسلامی پیوسته بر عقاید و سنت‌های خود باقی ماندند، تا اینکه با کمک صلیبی‌­های انگلیسی حکم هند را به دست گرفتند، در این هنگام نیک­‌رفتاری مسلمانان را با تجاوزات پی‌درپی و سوزاندن روستاهای‌شان و تحریک عامدانۀ آنان و جریحه­‌دار کردن احساسات­شان پاسخ دادند.
مسلمانان این چنین، سرزمین‌ها را فتح نمودند و خداوند متعال به‌خاطر این مفاهیم والا آنان را به جنگ و قتال برای نشر این دعوت امر فرمود؛ اما با همۀ این‌ها مسلمین، آغازگر جنگ نبودند بلکه ابتدا اسلام را عرضه می‌­نمودند، اگر اسلام را از مسلمین نمی‌­پذیرفتند درخواست جزیه می­‌نمودند، اگر جزیه را هم قبول نمی‌­کردند آنگاه جنگ و قتال به‌خاطر بیرون‌­آوردن مردم از تاریکی‌­ها و ظلم جاهلیت به عدالت و تسامح اسلام، آن هم به شکلی انجام می‌­گرفت که واقعیت تاریخ، گواه و مؤید آن است.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. سورۀ بقره، آیه: ۲۵۶.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version