نویسنده: م. فراهی توجگی

سیر تطور نیهیلیزم و تقابل آن با دین‌باوری

بخش پنجم

شاخصه‌های نظری و متافیزیکی جهانی متأثر از عقائد نیچه

بنابر عقائد نیچه، شاخصه‌های نظری و متافزیکی جهانی عبارت‌اند از:

۱. جهان بی‌متافیزیک؛

۲. فقدان امنیت آونتولوژیک؛

۳. مرگ خدا؛

۴. مرگ حقیقت؛

۵. فهم پراگماتیستی از حقیقت؛

۶. مرگ حقیقت و آزادی؛

۷. انسانی‌شدن حقیقت؛

۸. نفی عالم فرامحسوس، مرگ ابدیّت؛

۹. جهان به منزلۀ صیرورت؛

۱۰. انکار مقولات متافیزیکی؛

۱۱. جهان به منزلۀ تصادف و امکان محض؛

۱۲. بی‌بنیادشدن جهان؛

۱۳. جهان به مقولۀ افسانه؛

۱۴. جهان بی‌تعین؛

۱۵. منطق ظهور ارادۀ معطوف به قدرت؛

۱۶. تولید حقیقت (حقیقت حاصل ارادۀ معطوف به قدرت است)؛

۱۷. بی‌اعتباری زبان (متافیزیکی)؛

۱۸. یکسانی ادبیات و فلسفه؛

۱۹. مرگ اخلاق؛

۲۰. فقدان رابطه میان حقیقت، فضیلت و سعادت؛

۲۱. جهان به منزلۀ تصادف و نحوۀ زیست مبتنی بر آن؛

۲۲. مرگ انسان، که عبارت‌ است از: الف: تقلیل انسان به حیوان؛ ب: مرگ سربژه؛

۲۳. نیهیلیزم؛

۲۴. وجود آخرین انسان (انسانی که متأثر از موارد فوق است)؛

۲۵. اندیویدوآلیزم (بی‌اعتباری هر آنچه که در وجود آدمی ارزشمند و متعالی تلقی می‌شود).[1]

آیا هایدیگر درست می‌گفت که کار نیچه به منزلۀ ختم متافیزیک است؟ در تفکر فلسفی نیچه – با صورتی‌که فلسفه‌پردازی او پیدا می‌کند- یک رشتۀ موضوعات متافیزیکی مورد تردید قرار می‌گیرد و بلاتکلیف و مسئله‌ساز می‌شود، ولی با وجود صورتی‌که این موضوعات به خود می‌گیرد، هرگز کاملاً ابطال نمی‌شود و همچنان به‌صورت ضمنی در لابه‌لای اصطلاحاتی که برای ابطال‌شان به کار می‌رود، برجای می‌مانند. مقصود نهایی نیچه نه نابودکردن متافیزیک؛ بلکه ایجاد نظامی نوین و سازگار با زمان بود؛ ولی او در این مهم نیز مانند همۀ برنامه‌های گستردۀ خویش شکست خورد؛ گرچه انقلابی به نام انقلاب نیچه وجود ندارد، اما طرز جدیدی برای نگریستن به جهان -هم جهان او و هم جهان ما- هست و همچنین شیوه‌ای نوین برای تشریح و توصیف آن.

سخن آخر

گزاف نیست اگر معتقد باشیم که نگاه نیچه به تمام مفاهیم و پدیده‌ها از دریچۀ نوعی بدبینی فلسفی بنا شده است. پوچ‌انگاری و بدبینی درون مایۀ بسیاری از نظرات فلسفی و نحوۀ زندگی شخصی اوست. رگه‌های نیهیلیزم در لابه‌لای فلسفۀ نیچه همواره نمایان است. نیچه نه‌تنها متافیزیک را پوچ می‌انگارد؛ بلکه قوت نیهیلیزم در تمام پدیده‌های این جهانی، به‌نوعی پیش فرض فلسفۀ او گشته است.

در این بخش از رساله، هرچند به اختصار، گوشه‌ای از نگاه نیچه از روی عینک پوچ‌انگاری به مسائل اساسی فلسفی بیان شد، اما مهم به نوعی دیگر اصالت و اعتبار افراطی نیهیلیزم در فلسفۀ اوست.

بیان شاخصه‌های نظری و متافیزیکی جهانی متأثر از عقائد نیچه به معنای نقد یک جانبه‌نگرانۀ فلسفۀ او نیست؛ بلکه بیان احوال جهانی است که امروز دنیای ما با آن دست به گریبان است. ماحصل فلسفۀ نیچه اشاره به پیش‌درآمد دنیا است که او به زیرکی تمام آن را پیش‌بینی کرده بود. بدین‌سان با مرگ معنا، جهان همچنان در دام شک‌گرایی مجددی فرو می‌رود که تا به حال تاریخ تفکر فلسفی با چنین خصوصیات منحصربه‌فردی مواجه نشده بود.

نیچه کوشید با تکیه بر وجهی از میراث تفکر نیست‌انگارانۀ یونان باستان (وجهی که نیچه آن را دیونیزوسی می‌نامید) راهی برای رهایی غرب بیابد و این خواست و آرزوی خود را در صورتی از بشر غربی یافت که وی آن را ابرمرد می‌نامید. این ابرمرد مطلوب نیچه تبلور و صورتی از اراده به قدرت است و ماهیتی نیست‌انگارانه دارد و طبعاً مدافع غرب و استکبار نیهیلیستی ظالمانۀ آن است.

ادامه دارد…

بخش قبلی | بخش بعدی


[1]. عبدالکریمی، بیژن. جهان نیچه‌ای. انتشارات علم، چاپ اول: ۳۸۷، ص: ۹۳.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version