نویسنده: محمدعاصم اسماعیل­زهی

اومانیزم «انسان‌گرایی»

بخش اول

چکیده
اومانیزم، انسان‌سالاری، اصالت بشر، بشر سالاری یا خودبنیادی مکتبی است که انسان را محور و مدار آفرینش قرار داده و با اصالت دادن به او اصالت خدا، دین یا هر امر غیر بشری را نفی میکند. معنای اعم این اصطلاح عبارت است از هر نظام فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی یا اجتماعی که هستۀ مرکزی آن انسان است.
در اندیشههای بشری، انسان مهم‌ترین امری است که در طول تاریخ مورد توجه و بحث و بررسی واقع شده است. در بعضی از اندیشهها، انسان در جایگاهی قرار گرفته است که هیچ موجودی کامل‌تر و بالاتر از او قابل فرض نبوده است و در برخی رویکردهای واقع‌نگر، با عنایت به وجود ضعف‌های مختلف در ابعاد معرفتی و غیر معرفتی انسان، ارزش و توانایی انسان محدود تلقی شده و نیازمند به هدایت موجود کامل‌تر دانسته شده است.
مکتب «اومانیزم » انسان را یگانه حقیقت آفرینش فرض کرده و آن را به جای خدا مینشاند؛ بنابراین در تضاد با خدامحوری است و در شکل افراطیاش هرگونه اندیشۀ متافیزیکی مانند وحی الهی را انکار می‌کند.
با فرض بشر به‌عنوان مالک و فرمانروای عالم، بت جدیدی به نام انسان اختراع کرده و پرستش آن را ترویج میکند. اومانیزم در واقع به معنای پرستش انسان است نه انسان دوستی یا تکریم انسان که مورد تاکید اسلام و سایر ادیان توحیدی است.
کلیدواژهها: اومانیزم، انسان‌پرستی، انسان‌محوری، خدامحوری، مذهب انسانیت.
مقدمه
ستایش شایستۀ پروردگاری است که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد و در آن کژی قرار نداد و درود و سلام بر پیامبر بزرگواری که همچون رحمتی برای جهانیان فرستاده شد و بر آل و اصحابش و همۀ کسانی‌که تا قیامت از وی پیروی کنند.صلی‌الله‌علیه‌وسلم
در دوره‌ای که مصائب گوناگون گریبانگیر مسلمانان شده و آتش جنگ‌ها در سرزمینهای‌شان روشن است و عفریت فقر و بیماری به جان‌شان افتاده و عقب‌ماندگی مادی آنان را سرافکنده نموده، بعضی به سوی تجدید دین فرا میخوانند و بعضی دیگر پیشنهاد تأویل مدرن از نصوص را میدهند. گروهی اما پا را از این فراتر نهاده و خواهان تأسیس یک رابطۀ جدید بر اساس انسانیت محض هستند تا جایگزین رابطۀ دینی باشد، به این صورت که هر کس اعتقادات دینیاش را برای خود نگه دارد. گروهی از این هم گذشته خواهان اسقاط کامل دین الهی و بیاعتبار شدن آن و در عوض ایمان به یک دین انسانی هستند که به گمان‌شان بشر را متحد میسازد. آنان مدعیاند که این باعث پایان یافتن جنگ‌ها و انتشار صلح در بین ملت‌ها و التیام زخم‌های‌شان و پیشرفت مادی و ترقیشان خواهد شد.
از آنجایی‌که انسان‌گرایی چنان‌که برخی گفته‌اند، مسالۀ اصلی در فلسفۀ معاصر است و مذهب انسانی روشی است که حتی گروهی از منتسبان به اسلام آن را پسندیدهاند و خودشان را به این نام معرفی میکنند و نامی که پروردگار در کتاب عزیزش برای ما پسندیده: «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ»؛ «او شما را مسلمان نامیده است.»[1] را نادیده می‌انگارند و گمان میکنند این افتخار بر دوش آنان سنگینی میکند و باعث شرمنده‌شدن‌شان در برابر دیگر ملت‌های پیشرفته میشود.
اندیشههایی متناقض برشالودۀ مذهب انسان‌گرایی بر افراشته شده است؛ تحریف و تغییر مفهوم دین و غلو در تقدیس انسان تا حد رسیدن به لبۀ درۀ الحاد و جداسازی اخلاق از اصل دینیاش و سخن از نسبی بودن اخلاق و سکولارسازی حکومت و کنار گذاشتن دین.
این تناقضات بیش از همه در بُعدی خود را به نمایش میگذارد که انسان‌گرایی برای خود قائل است و در شرایطی که وجود خالق را انکار میکند یا سعی دارد بر شرع پروردگار شاخ و شانه بکشد خود تبدیل به دینی میشود که تفاوتی با دیگر ادیان وضعی ندارد؛ دینی که از بنا نهادن یک شالودۀ مستقر و محکم برای فلسفه‌اش ناتوان است، به‌خصوص با ادعای نسبی بودن اخلاق و نفی موضوعیت آن تناقضات، انسان‌گرایی هنگامی واضح‌تر خواهد شد که به درستی نظریۀ فرگشت داروین اعتراف کرده و آن را تفسیر مورد قبول برای پیدایش انسان میداند.
این رویکرد در حالی‌که مدعی مساوات میان انسان‌هاست تفاوت طبیعی میانِ گونه‌ها و نژادها را می‌پذیرد که این خود نشان‌دهندۀ وضعیت واقعی انسان‌گراها و روش تعامل‌شان با دیگران است و آنچه بیشتر آشکارش میسازد تمرکز غرب بر حول محور خودش و تاریخش و نادیده گرفتن دیگران است و همینطور تناقض بزرگی که میان ادعاهای ایدئال گرایانۀ‌شان و واقعیت وحشتناکی است که بر روزی زمین موجود است.
از محورهای انسان‌گرایی که مدعی است تنها نزد آنان موجود است، بزرگداشت انسان و نیکی در حق بشر و مهارت در ساختن زندگی است. انسان‌گراها این ارزش‌ها را از دینی نازل شده یا یک مرجعیت دیگر نمیگیرند؛ بلکه ارزش‌های خود را بر نظریههایی فلسفی مانند حق طبیعی و حتمیت سیر تاریخ بنا نهاده‌اند.
اما در حقیقت این فضائلی که انسان‌گرایی معاصر مدعیاش شده و به احتکار خود در آورده از ویژگی‌های ذاتی آن نیست؛ بلکه اگر در آن خیری وجود دارد بیشتر در دین آمده و برای تأسیس این فضیلت‌ها نیازی به این پای جوبینِ لرزانِ مذهب انسان‌گرایی نداریم؛ مذهبی که سعی میکند بر ادیان شاخ و شانه بکشد و خود را به عنوان آلترناتیو و جایگزین آن معرفی کند.
انسان، در میان غالب مکاتب و جهان‌بینیهای رایج بشری، از مقامی رفیع برخوردار بوده و به‌ویژه جهان‌بینیها و ادیان توحیدی، برای انسان موقعیت ویژه و ممتازی در میان موجودات عالم قائل میباشند، به‌عنوان مثال، خداوند متعال میفرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الأرض جَمِيعاً” ترجمه: «او خدایی است که همه، آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید».[2]
به علاوه در قرآن، خدای متعال در خلقت هیچ موجودی خود را تحسین نکرده است جز در مورد انسان که پس از اشاره به جریان خلقت بنی آدم، بر احسن الخالقین‌بودن خویش آفرین میگوید و می‌فرماید: “ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ” ترجمه: «آن‌گاه آن نطفه را علقه (لختۀ خون) گرداندیم، پس آن علقه (لختۀ خون) را به صورت پارۀ گوشتی در آوردیم، پس آن پارۀ گوشت را استخوان‌های ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینش دیگر پدید آوردیم؛ پس همیشه سودمند وبا برکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است».[3]
در این صورت این سخن به چه معناست که «انسان‌محوری» از مؤلفه‌های اساسی جهان‌بینی مدرن است؟ جهان‌بینی که تاریخ پیدایش آن از حدود پنج‌صد سال تجاوز نمیکند!
ادامه دارد…
بخش بعدی

[1]. سورۀ حج، آیه: ۷۸.

[2]. سورۀ بقره، آیه: ۲۹.

[3]. سورۀ مؤمنون، آیه: ۱۴.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version