نویسنده: عبیدالله نیمروزی
باطلِ خوش‌نما؛ نگاهی عمیق اسلامی به کنفوسیوسیزم
بخش پنجم
حکومت و هنجارهای اجتماعی
اگر مردم فقط با مجازات‌ها هدایت شوند، ممکن است تنها برای اجتناب از مجازات‌ها عمل کنند؛ اما حس شرم و اخلاقی ندارند. اما اگر با فضیلت هدایت شوند، علاوه بر حس شرم، رفتار نیکو نیز خواهند داشت.[1]
پذیرش فرزندسالاری گام ابتدایی به‌سوی اصول و فضیلت‌های دیگر است، چون انسان خود را در معرض قواعد رفتاری قرار می‌دهد که او را ارتقا می‌دهد. حتی از سرپرست خانواده، پدر، انتظار می‌رود در مقابل افراد خانواده متواضع باشد. از دیدگاه فرزندسالاری منطبق بر تقوا، هیچ کس بالاتر نیست.
کنفوسیوس دربارۀ حکومت می‌گوید: بگذارید خواسته‌های آشکار شما برای آنچه خیر است، باشد و مردم نیکوکار خواهند بود. رابطۀ مافوق و فرودست مانند رابطۀ باد و علف است؛ وقتی باد می‌وزد، علف خم می‌شود.[2]
فرزندسالاری و قانون نقره‌ای
فرزندسالاری توسط رن تعبیر می‌شود که نه تنها به معنای خیرخواهی، بلکه به معنای انسانیت واقعی است. این به غریزۀ درک درست و گرایش به سمت آن مربوط است.
کنفوسیوس قانون نقره‌ای را ابداع کرد که نسخه‌ای قدیمی‌تر از قانون طلایی است:
 «هر کاری که نمی‌خواهی با تو شود، با دیگری مکن.»[3]
او در پاسخ به سؤال دربارۀ تعریف فضیلت کامل گفت: وقتی به خارج می‌روی با همه چنان رفتار کن که گویی مهمان بزرگی داری. مردم را چنان به کار گمار که گویی به فداکاری بزرگی کمک می‌کنی. با دیگران چنان رفتار مکن که نمی‌خواهی با تو رفتار کنند. هیچ زمزمه‌ای علیه تو در کشور و خانواده نباشد.[4]
با رعایت این اصول، فرد به «جونزی» (انسان برتر) می‌رسد؛ انسانی که جایگاه خود و نظم جهان را می‌شناسد و با پایبندی به آموزه‌ها، زندگی‌ای نیکو و صلح‌آمیز دارد.
کنفوسیوسیزم؛ سرنوشت و بقا در تاریخ چین
فلسفۀ کنفوسیوس توسط «منسیوس» اصلاح و گسترش یافت. منسیوس نیز مانند کنفوسیوس در ایالات مختلف سفر می‌کرد و آرمان‌های او را موعظه می‌کرد. تلاش‌های منسیوس برای تغییر طبقۀ حاکم موفق‌تر نبود، اما احکام کنفوسیوس را به مخاطبان وسیع‌تر معرفی کرد.
آرمان کنفوسیوسیزم توسط حکیم دیگری، سونزی (حدود ۳۱۰–۲۳۵ ق.م.) تقویت شد. سونزی دیدگاه فلسفی عمل‌گرایانه‌تری ارائه داد که از برخی جهات به قانون‌گرایی نزدیک بود، اما احکام اصلی کنفوسیوس را حفظ کرد.
رد و احیای کنفوسیوسیزم توسط سلسله‌ها
سلسلۀ کین کنفوسیوسیزم را رد کرد و قانون‌گرایی را به عنوان فلسفۀ دولتی پذیرفت. شی هوانگدی رژیم سرکوب‌گری ایجاد کرد که با آرمان‌های کنفوسیوس در تضاد بود.
در دوران معروف به «سوزاندن کتاب‌ها و دفن علما» (۲۱۳–۲۱۰ ق.م.)، کنفوسیوسیزم تقریباً از تاریخ حذف شد، اما طرفداران آن آثار را پنهان کردند.
سلسلۀ هان (۲۰۲–۱۹۵ ق.م) در زمان امپراتور گائوزو فلسفۀ کنفوسیوس را احیا کرد و ارزش‌های سلسلۀ ژو را بازگرداند.
در زمان سلطنت امپراتور وو (۱۴۱–۸۷ ق.م) کنفوسیوسیزم به فلسفۀ ملی تبدیل شد و نفوذ آن گسترش یافت.
ادامۀ نفوذ کنفوسیوسیزم در تاریخ
برای بیش از دو هزار سال، کنفوسیوسیزم فلسفۀ غالب چین بود، حتی در دوره‌هایی مانند سلسلۀ تانگ (۶۱۸–۹۰۷ م.) که تائوئیزم بیشتر محبوب بود.
اما در قرن بیستم، به دلیل نوسازی فرهنگی و مخالفت حزب کمونیست چین با سلسله‌مراتب اجتماعی، رد شد.
با این حال، کنفوسیوسیزم چنان با فرهنگ چین درآمیخته بود که جدا کردن آن‌ها ممکن نبود. امروزه این فلسفه، چه به عنوان سیستم اعتقادی یا فرهنگ، همچنان در جهان طرفدار دارد و در میان فلسفه‌های صد مکتب فکری چین به عنوان روش زندگی برتر باقی مانده است.
فلسفه؛ محور اصلی مکتب کنفوسیوس و محدودیت‌های آن
مطالب قبلی نشان داد که فلسفه و عقل، محور اصلی مکتب کنفوسیوس هستند. این مکتب، با اتکا به خرد و تفکر فلسفی، سعی دارد حق و حقیقت را در زندگی فردی و اجتماعی کشف کند و معیارهای اخلاقی و رفتاری را بر اساس آن تنظیم نماید.
اما باید به این نکته توجه کرد که فلسفه، با وجود همۀ توانمندی‌هایش، همیشه قادر نیست حقایق مطلق و کامل را بیان کند یا حقیقت را به طور دقیق و قطعی تشخیص دهد. فلسفه در برخی موارد به دام ابهام، نسبی و گاه اشتباهات معرفتی گرفتار می‌شود.
در این زمینه، بررسی دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان، به‌ویژه امام محمد غزالی رحمه‌الله، می‌تواند بسیار راه‌گشا باشد.
موشکافی بی‌سابقۀ فلسفه به دست امام غزالی رحمه‌الله؛  نقطۀ عطف نقد مبانی فلسفی در جهان اسلام.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. اشعال ۲.۳؛ تامبلین، ص ۳.

[2]. اشاره ۱۲.۱۹؛ تامبلین، ص ۳۸.

[3]. اشکیان ۲.۱۲.

[4]. اشکایین ۱۲.۲؛ تامبلین، ص ۳۶.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version