نويسنده: مهاجر عزیزی

سیکیزم؛ پیدایش و مبانی اعتقادی آن

بخش نوزدهم

انواع تناسخ
بر اساس نظر برخی از پیروان این نظریه، تناسخ به چهار مرحله تقسیم می‌شود که شامل موارد زیر است:
۱. نسخ: انتقال روح از یک جسم انسانی به جسم انسانی دیگر. این مرحله به‌عنوان زایش میان انسان‌ها شناخته می‌شود و به آن «نسخ» می‌گویند، زیرا روح از شخصی به شخص دیگر منتقل می‌شود.
۲. مسخ: این مرحله مخصوص انسان‌هایی است که به‌دلیل رفتارهای نادرست، روح آن‌ها به جسم حیوانی منتقل می‌شود. در این حالت، تبادل روح در محدودۀ یک جنس (حیوانات) انجام می‌شود.
۳. رسخ: این مرحله شامل انتقال روح به موجوداتی مانند گیاهان می‌شود و از نسخ سخت‌تر است؛ زیرا اولاً روح از یک جنس به جنس دیگر (مثلاً انسان به گیاه) منتقل می‌شود و ثانیاً در این حالت روح برای مدت طولانی ثابت می‌ماند، مانند سنگ که پایدار است.
۴. فسخ: این مرحله برخلاف مراحل قبلی است و مخصوص گیاهان قطع‌شده یا حیوانات ذبح‌شده است که نابود می‌شوند و چیزی از آن‌ها باقی نمی‌ماند. در این حالت، پایین‌ترین سطح از ارواح به پایان می‌رسد.[1]
پیدایش و تکامل تناسخ روح
در‌بارۀ منشأ و زمان پیدایش اندیشۀ تناسخ روح، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. برخی بر این باورند که این عقیده نخستین‌بار در تمدن مصر شکل گرفت و مصریان باستان از پیشگامان طرح فلسفی تناسخ ارواح بوده‌اند. گروهی دیگر معتقدند که این باور پس از ورود آریایی‌ها به هند توسعه یافت و در آن سرزمین گسترش پیدا کرد. در مقابل، برخی بر این نظرند که اندیشۀ تناسخ نخست در یونان به‌صورت فلسفی مطرح شده و سپس به هند و سایر مناطق شرقی راه یافته است.
در ادامه، به‌صورت تفصیلی به بررسی پیدایش و تکامل باور به تناسخ می‌پردازیم:
انسان ابتدایی متوجه تفاوت آشکار بین بدن موجود زنده و بدن بی‌جان شد و نتیجه گرفت که چیزی در بدن موجود زنده وجود دارد که در بدن بی‌جان یافت نمی‌شود. او فهمید که زندگی و حرکت بدن به نیرویی پنهان وابسته است و اگر این نیرو بدن را ترک کند، زندگی و حرکت نیز از بین می‌روند. به تدریج، انسان ابتدایی به وجود «جسم و روح» پی برد و دریافت که این دو با هم متفاوت هستند و روح قدرتمندتر از جسم است.[2]
کلید این راز در رویاها و تصاویری نهفته بود که او در خواب می‌دید. او در رویاهایش افرادی را می‌دید که با او زندگی می‌کردند یا کسانی‌که از دنیا رفته بودند و به عالم اموات پیوسته بودند. گاهی خواب‌های شیرین و گاهی کابوس‌های ترسناک می‌دیدگ اما هنگام بیداری چیزی از آن‌ها باقی نمی‌ماند. با گذشت زمان، او مفهوم خواب را درک کرد، اما با پدیده‌ای به نام «مرگ» مواجه شد و شگفت‌زده شد. در اینجا بود که تفاوت بین جسم و نیروی محرکه‌اش را فهمید. از آنجا که این نیرو می‌توانست از جسم جدا شود، نتیجه گرفت که این دو متفاوت هستند. همچنین دریافت که مرگ پدیده‌ای مرموز است.[3]
به این ترتیب، اعتقاد انسان ابتدایی به روح شکل گرفت. او فهمید که روح عامل زندگی و بقای اوست و ویژگی‌های خاصی دارد: روح از جسم لطیف‌تر است؛ زیرا در رویاها قادر بود مسافت‌های طولانی را در زمان کوتاهی طی کند. همچنین دریافت که روح می‌تواند از موانع و حصارها عبور کند و با مرگ جسم از بین نمی‌رود، بلکه به عالم اموات منتقل می‌شود. این موضوع با ظهور ارواح درگذشتگان در رویاهایش تأیید می‌شد.[4]
سپس این فکر به ذهنش خطور کرد که نیروها و پدیده‌های طبیعی نیز دارای روح هستند. اگر او روح داشت، پس چرا این نیروها و پدیده‌ها روح نداشته باشند؟ حتی روح‌هایی بسیار قدرتمند و عظیم.[5] به این ترتیب، او شروع به پرستش این نیروها و پدیده‌ها کرد؛ زیرا معتقد بود که آن‌ها دارای روح‌های بزرگ و نیروهای فوق‌العاده هستند.
انسان ابتدایی به اینجا بسنده نکرد؛ بلکه به این باور رسید که ارتباطی بین ارواح اموات و ارواح زندگان وجود دارد و ارواح اموات تأثیر مستقیمی بر رفتار زندگان می‌گذارند. از نظر او، ارواح طبیعت به انسان‌ها در کارهای طبیعی کمک می‌کنند، درحالی‌که ارواح شرور باعث بیماری و رنج می‌شوند، بر اساس این اعتقاد، انسان ابتدایی مراسمی با ویژگی‌های دینی برگزار می‌کرد که در آن آیین‌هایی خاص برای جلب کمک ارواح نیک و دفع خشم ارواح شرور انجام می‌داد.[6]
انسان اولیه معتقد بود که زندگی همواره با حرکت و رشد همراه است، بنابراین نتیجه گرفت که حیوانات و گیاهان نیز مانند انسان‌ها دارای زندگی و نشانه‌های حرکت و رشد هستند؛ سپس این تصور در او شکل گرفت که روح یک حیوان می‌تواند در بدن انسان حلول کند و بالعکس، روح انسان نیز می‌تواند در بدن یک حیوان جای گیرد.[7]
این ایده توانست پلی طولانی در زمان ایجاد کند و در بسیاری از تمدن‌های باستانی ظهور یابد. مؤرخان بر این باورند که نخستین تمدنی که این نظریه را به شکل فلسفی و متفاوت از درک ابتدایی ارائه داد، تمدن مصر باستان بود. برخی معتقدند مصریان باستان پیشگامان بررسی عینی روح بودند، که این نگرش ناشی از اعتقاد آنان به زندگی پس از مرگ و فلسفۀ دینی منحصر به فردشان بود.[8]
در مقابل، برخی دیگر بر این باورند که نظریۀ تناسخ ارواح در هند و پس از حملۀ آریایی‌ها توسعه یافت. اما شهرستانی نظری مخالف دارد و می‌گوید: «نظریۀ فلسفی پیشرفته تناسخ ارواح از فلسفۀ یونان سرچشمه گرفته و سپس به هند منتقل شده است.» او اشاره می‌کند که یکی از شاگردان فیثاغورس به نام «برخنی» موفق شد فلسفۀ استادش را در زمینۀ تناسخ ارواح و پالایش نفس برای رهایی از این جهان به هند انتقال دهد.[9]
بر این اساس، باور به تناسخ در میان هندوها شکل گرفت و آنان به‌مرور به این عقیده پایبندیِ عمیقی یافتند؛ چنان‌که فرقه‌های منشعب از آیین هندو، از جمله آیین سیک، نیز از این اندیشه تأثیر پذیرفتند و آن را بخشی از باورهای خود قرار دادند. امروزه پیروان آیین سیک، تناسخ را از باورهای اساسی و ارکان مهم دین خود به‌شمار می‌آورند.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. محمد أمین، ضحی الإسلام، ج ۱، ص ۲۵۰؛ د. عرفان عبدالحمید، والفلسفة الإسلامیة، ص ۱۳۴؛ به نقل از کتاب: تناسخ الارواح، اصوله وحکم الاسلام فیه، ص ۲۰۱.
[2]. تناسخ الأرواح: أصوله، آثاره وحکم الإسلام فیه، ص ۲۰۲.
[3]. احمد عبدالغفور عطار، الدیانات والعقائد فی مختلف العصور، ج ۱، ص ۷۰، ۷۱.
[4]. مصطفی الکیک، تناسخ الارواح ص ۱۱.
[5]. احمد عبدالغفور عطار، الدیانات والعقائد فی مختلف العصور، ج ۱، ص ۷۰، ۷۱.
[6].  مصطفی الکیک، تناسخ الأرواح، ص ۱۱.
[7]. همان، ص ۱۲.
[8]. همان، ص ۴۵.
[9]. الشهرستانی، الملل والنحل، ج ۲،ص ۲۶۲.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version